فیلم کی لارگو – معرفی و خلاصه داستان – Key Largo 1948

سال تولید : ۱۹۴۸
کشور تولیدکننده : آمریکا
محصول : برادران وارنر
کارگردان : جان هیوستن
فیلمنامهنویس : ریچارد بروکس و هیوستن، برمبنای نمایشنامهای نوشته ماکسول آندرسن
فیلمبردار : کارل فرویند
آهنگساز(موسیقی متن) : ماکس استاینر
هنرپیشگان : هامفری بوگارت، لورن باکال، ادواردگ، رابینسن، لایونل باریمور و کلر ترور.
نوع فیلم : سیاه و سفید، ۱۲۰ دقیقه.
در کیلارگوی فلوریدا چند تبهکار سرکردگی “جانی روک” (رابینسن)، صاحب یک هتل (باریمور)، عروس بیوه او (باکال)، و یک افسر قدیمی ارتش (بوگارت) را به گروگان میگیرند. آنان در عوض آزادی گروگانها، قایقی طلب میکنند تا بهوسیله آن به کوبا بروند…
جذابیت و تأثیر فیلم بهطور مرهون کار خیالانگیز فیلمبردار آلمانی آن، فرویند است: دوربین او پیوسته در حرکت است و نگران، مثل پرندهای گرمسیری بالای سر سوژه خود میچرخد تا ناگهان با شتاب به طرفش شیرجه برود و آن را در نمای نزدیک بگیرد. بوکارت نیز، بهعنوان یکی از انگشتشمار بازیگرانی که خالق واقعی فضای فیلمها هستند، آمیزهای از دو بازیاش را در کازابلانکا (مایکل کورتیز، ۱۹۴۲) و شاهینمالت (هیوستن، ۱۹۴۱) ارائه میدهد. ایفای نقش رابینسن نیز بازی همیشه ماندگار او در سزار کوچک (مروین لروی، ۱۹۳۰) را به یاد میآورد.
فرانک مککلود (بوگارت)، به کیلارگو در فلوریدا رفته تا فرانک تمپل (بریمور) را از چند و چون مرگ پسرش، که تحت فرماندهی او در جبهه میجنگیده، باخبر کند. او هتلی را که تمپل میگرداند، در اشغال عدهای گنگستر به رهبری جانی روکو (ادوارد جی. رابینسون) مییابد؛ مردی که ظاهرا در واکنش به دستور اخراجاش از کشور، گروگانگیری کرده. وقتی گنگسترها معاون کلانتر منطقه را میکشند، مک کلود قبول میکند آنها را سوار بر قایقاش به کوبا ببرد. مککلود بر روی قایق، از موقعیت استفاده میکند و گنگسترها را یک به یک از میان برمیدارد و به کی لارگو برمیگردد تا با بیوه جورج (لورن باکال) ازدواج کند.
کی لارگو برخلاف تصوری که خلاصه داستان بالا در ذهن به وجود میآورد، یک فیلم گنگستری متعارف نیست؛ و بخش اعظم اهمیتاش به چگونگی استفاده هیوستن و بروکس از معیارهای ژانر، طرز لباس پوشیدن و شخصیتپردازی برمیگردد؛ کیلارگو از موقعیتها و دیالوگهایی بهره گرفته که با وجود گرهخوردن معنا و مفهومشان به شرایط بعد از جنگ جهانی دوم، ولی اثری مستقل باقی مانده که میتواند به عنوان «مکمل ژانر» به آن نگاه شود. این موضوع با آمیختن هوشمندانه دو مضمون «جنگ» و «مبارزه علیه فاشیسم» (که جورج نمادی از آن است) عملی شده و در عینحال، به دهه ۱۹۳۰ و نفوذ فاسدکننده گنگستریسم در زندگی واقعی و سینما نیز پرداختهشده است. از اینرو، همین که ادوارد جی. رابینسون سالها قبل از کی لارگو در سزار کوچک (۱۹۳۱) ظاهرشده بود، در اینجا نقشی حیاتی بازی کرده. روکو از این که حضورش را در آمریکا تحمل نکرده و حکم به اخراجاش دادهاند، به شدت خشمگین است («انگار یک کمونیستام»)، ولی کشتن دو سرخپوست نیز به این بهانه که «عنصر نامطلوب» اند، لحن تلخ و کنایهآمیز فیلم را تشدید کرده است. یک سال قبلتر، جان هیوستن همراه با تعدادی دیگر از دستاندرکاران هالیوودی، «کمیته اولین متمم قانوناساسی» (حق آزادیبیان) را پایهگذاری کرد تا با «کمیته فعالیتهای ضد آمریکایی» که کمر به مبارزه با کمونیسم در صنعت سینمای آمریکا بسته بود، مبارزه کنند. کیلارگو، با ظرافت، تغییر موضع هالیوود را از مجموعهای با تمایلات ضدفاشیست به سمت تشکیلاتی نشان میدهد که در آن، موضع گیریهای جدید «جنگ سردی» دست بالا را میگرفت.
همه آنها که در هالیوود دههٔ ۱۹۳۰ از نزدیک با گنگسترها همکاری کردند تا اتحادیههای سینمایی را در هم بشکنند، و حالا احساس میکردند که دفاع از حقوق مدنی سرخپوستان و سیاهپوستان مترادف شده با کمونیسم، بعد از پایان جنگ دوباره سوار کار شدند و راه را برای سناتور مک کارتی و اذیت و آزار دگراندیشان هالیوودی باز کردند. بنابراین با آن که پیروزی مککلود را در پایان، باید پای خوش خیالیهای هیوستن گذاشت، ولی این ستایشی نیز از پایبندی به همان ارزشهای پیشرویی بود که جورج به خاطرش مبارزه کرده و جاناش را به خاطرشان از دست داده بود.
«کی لارگو» یک فیلم گنگستری متعارف نیست و بخش اعظم اهمیتاش به چگونگی استفاده هیوستن و بروکس از معیارهای ژانر برمیگردد. این فیلم اثری مستقل است که میتواند به عنوان «مکمل ژانر» به آن نگاه شود.