کتاب آیا آدم مصنوعیها خواب گوسفند برقی میبینند؟ | فلیپ کی.دیک | معرفی و بررسی

نوشته: سارا حسین پور کهواز
نام کتاب: آیا آدم مصنوعیها خواب گوسفند برقی میبینند؟[۱]
نویسنده: فلیپ کی.دیک [۲]
“آیا آدم مصنوعیها خواب گوسفند برقی میبینند؟”، رمانی از نویسندهٔ بزرگ علمی– تخیلی، فیلیپ کی.دیک است. در این کتاب فلیپ کی. دیک دنیایی جنگزده و جامعهای بحرانزده را ترسیم میکند. کرهٔ زمین پس از آخرین جنگ جهانی گرفتار آلودگیهای شدید رادیواکتیو شده و اکثر ساکنان سابق آن یا مردهاند و یا به سوی سیارات دیگر گریختهاند. در این بین عدهٔ اندکی نیز وجود دارند که حاضر به مهاجرت نشدهاند؛ بلکه در روی زمین که تقریباً متروکه شده است باقی مانده و در زیر سایه ترس از آلوده شدن زندگی میکنند.
نویسنده در کنار ماجراهای اصلی داستان خواننده را با دغدغههای روحی که برای شخصیتهای این کتاب پیش میآید همراه میکند. آن چه در این کتاب موج میزند درگیری انسان عصر جدید با بحران هویت و احساس تنهایی عمیق است. در جامعهای که جهانبینیها و طبقهبندیهای اجتماعی سابق برچیده شدهاند دیگر حتا برتری انسانها نیز زیر سؤال رفته است. در این کتاب حیوانات نقشی مهم در جامعهٔ تنه ماندهٔ زمینی دارند. بشر این عصر بحرانزده نه تنها حیوانات را از نسخههای بازسازی شدهٔ خودش بالاتر میداند بلکه در برخی مواقع آنها را در مقام مقایسه ب خودش قرار میدهد. در کتاب از زبان یکی از آدم مصنوعیها میشنویم که: «اون بز، تو اون بزه رو بیشتر از من دوست داری. شاید حتا بیشتر از زنت. اول بزی، بعد زنت، آخر از همه…»
در این جهان، هر انسان به نسبت حیوانی که وسع خرید آن را دارد سنجیده میشود و به همان اندازه برای او شخصیت اجتماعی قایل میشوند. میان انسانه و آندرویدها شکاف طبقاتی گسترده و عمیقی حکمفرما است. ولی این امر دلیل نمیشود که منکر هوش و منطق برتر مدلهای جدید آندرویدها شد. تفاوت آنها با بشر عادی، روز به روز کمرنگ و کمرنگتر میشود.
آندرویدها به دنبال حق حیات هستند. خود را میان انسانها پنهان میکنند و سعی میکنند جزیی از آنها به حساب بیایند. همچنین به نظر میرسد آندرویدها در صورت بر سر قدرت بودن، سرنوشت بهتری برای جهان رقم خواهند زد. در حالی که آنها برای به دست آوردن خوشبختی واقعی مبارزه میکنند، انسان اصیل از دستگاه بهره میجوید تا سرخوش شود. حتا یک بار شخصیت اصلی کتاب میگوید: “بیشتر آندرویدها، از زن من امید و آرزوی بیشتری برای زندگی کردن دارند.”
در این جامعه هر انسانی خود را موظف به نگهداری از حیوانی -از بین معدود حیوانات زنده مانده- میداند. و در صورتی که پول یا امکان خرید حیوانی واقعی را نداشته باشد، نمونه مصنوعی آن را که تفاوتی با نسخهٔ اصلی ندارد نگه میدارد. در واقع نگهداری از حیوانات در این جامعه تبدیل به یکی از الزامات مذهبی شده است و هدف نهایی مذهب مرسریسم [۴] در دوباره زنده کردن حیوانات منقرض شده خلاصه میشود.
اعتقاد به مکتبی به نام مرسریسم یکی از مشخصههای مهم این جامعه است. مکتبی فلسفی- مذهبی که حس همدلی انسانها را تقویت کرده و تنهایی عمیق را از آنها دور میکند. اساس این مکتب بر پایه داستان وجود مردی به نام ویلبر مرسر [۵] است که در زمان قبل از جنگ میزیسته. او توانایی به عقب برگرداندن زمان و دوباره زنده کردن حیوانات را دارد. ولی دشمنانش که زنده کردن مردگان را ممنوع میدانند، او را دستگیر کرده و غدهای در مغزش را که منبع قدرت اوست، با تشعشعات کبالت رادیو اکتیویته بمباران میکنند. در اثر این کار او به دنیای مردگان، جایی در زیر زمین پرتاب میشود. او در تلاشی همیشگی برای بازگشت به زمین و در صعودی دائمی است. او همواره در حال بالا رفتن از تپهای بیانتهاست؛ صعودی که روزها طول میکشد و پس از آن که به بالای تپه رسید، صعود دوباره از نو آغاز میشود.
هر انسانی با در دست گرفتن دستههای دستگاهی معروف به “همدلی” به همجوشی با مرسر میرسد. او وارد دنیای زیر زمین شده و خود را در نقش مرسر میبیند و در همین حال حضور تمام انسانهای دیگر که در آن لحظه در حال همجوشی ب مرسر هستند را در خود احساس میکند.
از جمله دیگر مشخصههای جامعهای که فلیپ کی.دیک ترسیم کرده، میتوان به دستگاه روحیهساز پنفیلد [۶] اشاره کرد. دستگاهی که با دادن هر کد خاص به آن، روحیه هر انسان را تنظیم میکند. به عنوان مثال میتوان کدهایی برای اشتیاق به تماشای تلویزیون فارغ از اینکه چه برنامهای در حال پخش است و یا احساس احترام رضایت بخش نسبت به برتری درک و فهم شوهر در همهٔ زمینهها! را نام برد.
در این رمان، دیک سؤال اساسی خود را مطرح میکند: حقیقت چیست؟ انسان بودن در دنیایی مکانیکی و دیجیتالی به چه معنا است؟ و چه چیزی خط جدایی بین انسانیت و حیات مصنوعی است؟
انسانیت بر علیه عدم انسانیت
تم اصلی این داستان که آندرویدهای همانند انسان است، از تجربیات شخصی خود کی.دیک الهام گرفته شده است. در درجهٔ اول، کی.دیک کسی بود که افرادی چون مسببان واقعهٔ هلوکاست در طی جنگ جهانی دوم را از درجهٔ انسانیت ساقط میدانست. به عقیدهٔ او، چنین افرادی هیولاهایی در جلد آدمی بودهاند.
از سوی دیگر، کی.دیک نویسندهای بود که برای نوشتن، آمفتامین [۷] مصرف میکرد. در نتیجه، در حین نوشتن توهم موجوداتی را پیدا میکرد که شبیه انسان بودند، ولی در اصل موجوداتی دست دوم و ساختنی به شمار میرفتند.
در این اثر ستایشی از مقام انسان به چشم نمیخورد. انسان به خود اجازه میدهد موجوداتی با قدرت درک آزادی و بسیار شبیه به خود بسازد و آنگاه آنه را وادار به بردگی کند. حتا به خود اجازه میدهد که با القای خاطرات دروغین، این تصور را در ذهنشان ایجاد کند که انسانند. انسانی که حتا برای افرادی که قربانی آلودگی رادیواکتیو شدهاند هیچ ارزشی قایل نیست؛ آنها را استثنایی مینامد و به خاطر هوش کمتر تحقیرشان میکند. آنچه انسان جامعهٔ دیک با نمونههای بازسازی شده خودش میکند، هیچ فرقی با دیگر نسلکشیهای تاریخ بشریت ندارد.
محو شدن خط تفاوت میان حیات اصیل و دستساز، ذهن شخصیت ساختهٔ دست کی.دیک، ریک دکارت [۸] را میآزارد. در دنیایی که داشتن یک حیوان آنچنان ارزشمند است که افراد حتا به قیمت داشتن موجودات مصنوعی به این عمل دست میزنند، چرا آندرویدها از حق حیات محرومند؟
در پاسخ به این سؤال، رمان کی.دیک فرصت مناسبی پیش میآورد و مانند آینهای، زندگی انسانی و مسئولیتهای بشری در قبال محیط زیست را بازتاب میکند. انسانی که جهان خود را ویران میسازد، با کدام اجازه حق حیات از آندرویده را سلب میکند؟ آیا انسان پستتر از حیوان است؟ حتا اگر این انسان مصنوعی باشد؟
خلاصهای کوتاه از داستان:
این داستان در سال ۲۰۲۱ رخ میدهد. (در چاپ اصلی کتاب، زمان وقوع ۱۹۹۲ است.) در این زمان، آخرین جنگ جهانی بیشتر قسمتهای زمین را نابود کرده و هوا را غباری رادیواکتیو پوشانده که انسانیت را تهدید میکند.
سازمان ملل که نگران بقای نسل بشر است، خانوادهها را تشویق میکند تا به دنیاهای خارج از زمین مهاجرت کنند. برای انگیزهٔ بیشتر، سازمان ملل به هر خانوادهای که حاضر به مهاجرت شود، یک آدم مصنوعی (آندروید) هدیه میدهد.
افرادی که روی زمین باقی میمانند، مجبور به زندگی در شهرهای متروک و ترسی دایمی از ابر رادیواکتیو هستند. آن هم در حالی که تشعشات رادیواکتیو، تنها بیماریهای گسترده و ژنهای آسیب دیده به جای میگذارد.
در روی زمین، مذهبی به نام مرسریسم طرفداران فراوانی دارد. در راستای همین مذهب، هر شهروند زمینی به هر قیمتی که شده، از یک جانور واقعی نگهداری میکند. و اگر امکان خرید یک جانور حقیقی را نداشته باشد، جای آن را با حیوانی مصنوعی پر میکند.
آندرویدها نیز بخش دیگری از این دنیا هستند. موجوداتی همانند انسان که برای بردگی نوع بشر ساخته میشوند. از آندرویدها تنها در کلونیه استفاده میشود. اما برخی از آنها برای فرار از بردگی، به زمین فرار میکنند.
آندرویدها اندامی کاملاً طبیعی دارند و نمیتوان از نظر ظاهر تفاوتی میان آنها و انسان قایل شد. تنها راه شناسایی یک آندرویدی، آزمایش مغز استخوان و یا آزمون همدلی ووی- کامف [۹] است. این آزمون، میزان فعالیت مغز و حرکت چشم را در پاسخ به برانگیزشهای احساسی بررسی میکند.
در این زمان، ریک دکارت جایزه بگیری [۱۰] است که برای پلیس شهر سانفرانسیسکو کار میکند. او زمانی گوسفندی واقعی داشته که بر اثر کزاز تلف میشود. دکارت که دیگر توانایی خرید حیوانی واقعی را ندارد، جای آن را با یک گوسفند الکتریکی پر میکند. بزرگترین آرزوی او بدست آوردن پول کافی برای خرید مجدد یک حیوان واقعی است.
وظیفهٔ دکارت یافتن و بازنشست کردن [۱۱] آدم مصنوعیهایی است که به صورت غیر قانونی وارد زمین شدهاند. برخی از آندرویدها برای رسیدن به زندگی بهتر و آزادی، اربابان خود را کشته و به زمین فرار میکنند. شناسایی آنها از انسان و بازنشست کردنشان وظیفه جایزه بگیرها است. خط اصلی حوادث داستان به حوادثی در طی بازنشست کردن چند آدم مصنوعی برای دکارت پیش میآید میپردازد.
از مقدمهٔ مترجم:
کتابی که در دست دارید، ترجمهای است از یکی از شاخصترین آثار علمی-داستانی نویسندهٔ مشهور و پر کار آمریکایی، فلیپ کی.دیک. در حالی که حدود نیم قرن از آغاز فعالیت ادبی این نویسنده میگذرد، و تا کنون بیش از هفت اثر بزرگ سینمایی با اقتباس از رمانها و داستانهای کوتاه پر تعداد او ساخته شده است، این نخستین کتابی است که از او به فارسی ترجمه میشود. در سال ۱۹۸۲، یعنی ۱۴ سال پس از انتشار این کتاب در آمریکا، ریدلی اسکات [۱۲] کارگردان مشهور سینمای هالیوود، فیلم تیغرو [۱۳] را ب بازی هریسون فورد [۱۴] و با اقتباس از این اثر کارگردانی کرد. چند هفته پیش از آن که این فیلم به اکران عمومی برسد، دیک بر اثر سکتهٔ قلبی درگذشت تا نشان دهد که حتا جامعهٔ هنری سرزمین مادریش نیز او را دیر کشف کرده است. از آن زمان تاکنون بیش از هفت اثر بلند سینمایی از روی آثار این نویسندهٔ خلاق و سخت کوش اقتباس و ساخته شده است که از میان آنها میتوان به فیلمهای یادآوری مطلق، Screamers، گزارش اقلیت و دستمزد اشاره کرد. هم اکنون نیز دو اثر او به نامهای مرد طلایی و a Scanner Darkly به طور همزمان در حال تبدیل شدن به فیلم میباشند.
شخصیتهای فلیپ کی.دیک در رمان حاضر، در لحظاتی حتا به بدیهیترین عنصر هویتی خود، یعنی انسان بودن شک میکنند. در دنیایی که اصول پیشین اخلاق زیر سؤال رفته است و هجوم انواع شیوههای زندگی بیگانهٔ انسان را دچار بحران هویت ساخته، دیگر اشاره به محو شدن فضیلتهای انسانی مانند عشق، ایثار و همدلی ب همنوع و آسان شدن رهایی از احساس عذاب وجدان ناشی از گناه، حتا قتل، دیک را راضی نمیکند. او نظرگاه خود را فراتر میبرد و آیندهای را پیش بینی میکند که انسان حتا به انسان بودن خویش به دیدهٔ تردید مینگرد. در عین حال، شخصیتهای او از هر آنچه غیر انسانی است، که مظهر خوشایند آن وجود آدممصنوعیهاست، نفرت دارند و بلعکس، آدممصنوعیهای او به بروز احساسات و عواطف و کسب خصلتهای انسانی گرایش دارند؛ و این ستایش اوست از مقام انسان.
فیلم بلیدرانر یا تیغرو
فیلم “بلید رانر” یا تیغرو که بر اساس رمان “آیا آدم مصنوعیها خواب گوسفند برقی میبینند؟” ساخته شد، از نظر شخصیت پردازی و وقایع تفاوتهایی با رمان اصلی دارد که در زیر به چند نمونهٔ آن اشاره میشود:
فیلم در سال ۲۰۱۹ رخ میدهد، در حالی که زمان وقوع آن در کتاب ۱۹۹۲ است. (در چاپهای بعدی این زمان را به ۲۰۲۱ تغییر میدهند.) فیلم در لسآنجلس رخ میدهد، در حالی که مکان وقوع داستان سانفرانسیسکو است.
دستگاه وضعیت پنفیلد، جعبهٔ تلقین [۱۵]، باستر فرندلی [۱۶] و مرسریسم که همگی جزء مفاهیم اصلی رمان هستند، در فیلم حذف شدهاند.
در نسخهٔ اصلی فیلم، دکارت از همسرش جدا شده و دیگر ازدواج نکرده است. روابط او با زنی به نام ریچل که در کتاب توصیف شده، در فیلم رمانتیکتر است و در پایان، این دو “سالهای سال به خوبی و خوشی زندگی میکنند”. در نسخهٔ ویژهٔ کارگردان، جایی که احتمال داده میشود دکارت یک آندروید باشد، او و ریچل دوباره روابطی با هم دارند. اما در این نسخه اشارهای به همسر سابق و جدا شدهٔ دکارت نمیشود.
در رمان، غباری که دائماً در هوا وجود دارد اهمیت زیادی دارد. اما در فیلم این بخش را حذف کردهاند. این غبار رادیو اکتیویته است و مردان برای جلوگیری از عقیم شدن، مجبور به پوشیدن لباسهای سربی هستند.
در انتهای فیلم، ریکارد بعد از عمری شکارچی جایزه بودن بازنشسته میشود. اما این اتفاق در رمان ذکر نشده است. شکارچیان جایزه در فیلم، “بلید رانر” ها نامیده شدهاند. این عبارت در هیچ کجای رمان به چشم نمیخورد.
در رمان آندرویدها بطور اختصار “اندی” نامیده میشوند، اما این نام در فیلم به “بدل”[۱۷] تبدیل شده است.
در فیلم، لوبا لافت [۱۸] که آندرویدی خواننده در مریخ است، تبدیل به دختری بازیگر شده است که ثورا [۱۹] نام دارد. در رمان گفته شده که ریکارد از صدای او لذت میبرده است. او در رمان به دست شخصیتی به نام فیل رچ [۲۰] که در فیلم حضور ندارد کشته میشود. در فیلم ناراحتی او از این امر را با موسیقی غمناک، حرکات کند و نگاهی خسته روی چهرهٔ ریکارد تصویر کردهاند.
در رمان بیان شده که آندرویدها در مقابله با شرایط قریبالوقوع تسلیم میشوند. اما در فیلم این خصوصیت را کمرنگتر کردهاند. به علاوه، آندرویده در رمان، از آندرویدهای فیلم مهارت کمتری در زد و خورد دارند. صحنههای نبرد فیلم، تا حدودی اغراقآمیز است.
به علاوه در کتاب، روی [۲۱] که رهبر آندرویدهای شورشی است، با خالق خود در نبردی مرگبار روبرو نمیشود.
در رمان، ریچل و پیریس [۲۲] یک شکل هستند. در فیلم، اینطور نیست. نقش این دو را بازیگرانی که اصل شباهتی به هم ندارند بازی میکنند. شان یانگ [۲۳] و دریل هانا [۲۴].
در رمان، ایزیدور [۲۵] فردی استثنایی و کندذهن است و بنابراین اجازهٔ مهاجرت به خارج از زمین را ندارد. در فیلم، نام او سباستین [۲۶] است و یک طراح جوان و باهوش آندرویدها است که به دلیل اختلالات هورمونی، نمیتواند مهاجرت کند. به دلیل این بیماری، او سریعتر از چیزی که باید، پیر میشود.
در رمان، آندرویدها در پی از رونق انداختن مذهب مرسریسم هستند. (در فیلم اشارهای به مرسریسم نشده است.)
در فیلم پاسخی به سؤال “آیا دکارت بلاخره یک آندروید بود یا نه” داده نمیشود و بیننده در تعلیق باقی میماند. در رمان، خواننده در نهایت پاسخ قطعی را دریافت میکند.
در رمان، آندرویدها بیش از چهار سال عمر نمیکنند. چون سلولهای آنها بعد از پیر شدن با سلولهای جوان جایگزین نمیشوند. در فیلم، این فرصت چهارساله با نام “مشخصهٔ امنیتی” ذکر شده است. بدین ترتیب، آندرویدها قادر نیستند با عمر بیشتر، جای انسان را بگیرند.
صفحهٔ نمایش دستگاه ووی- کامف، همانطور که در فیلم “بلید رانر” تصویر شده است
پیآیند
بعد از رمان و فیلم، سه داستان دیگر نیز به انتشار رسیدند که به گونهای دنبالهٔ آنها محسوب میشدند. “بلید رانر ۲: دورهٔ انسان”[۲۷]، “بلید رانر ۳: شب بدل”[۲۸] و “بلید رانر ۴: چشم و چنگال”[۲۹] این کتابها که بر اساس مجوز قانونی نوشته شده بودند، حاصل کار دوست کی.دیک، کی.دبلیو جیتر [۳۰] هستند. این داستانها ادامهٔ ماجراهای ریکارد است و میکوشد تفاوتهای میان رمان اول و فیلم را حل کنند.
سریال تلوزیونی” فراخوانی کامل ۲۰۷۰″[۳۱] بر پایهٔ داستان کوتاه “بنگاه خاطرات”(از همین نویسنده) و “آیا آدم مصنوعیها خواب گوسفند برقی میبینند؟” ساخته شد. بسیاری این مجموعه را دنبالهای بر بلید رانر دانستهاند.
جوایز:
کاندید جایزهٔ نبولا برای بهترین رمان – ۱۹۶۸
قرار گرفته در رتبهٔ ۵۱ لیست “بهترین داستانهای علمی-تخیلی تمام دورانها” (مربوط به داستانهای نوشته شده قبل از سال ۱۹۹۰) – ۱۹۹۸
قسمتی از متن کتاب:
ایزیدور تلویزیون را خاموش کرد. سکوتی که از در و دیوار باریدن گرفت همچون سنگ آسیا با نیرویی مهیب و خردکننده بر سر ایزیدور فرو آمد؛ گویی از میان ترکهای بیشمار کفپوش اتاق بیرون میزد، و یا از وسایل برقی خراب و نیمه خراب آشپزخانه ساطع میشد؛ ماشینهای مردهای که در طول اقامت ایزیدور در اینجا هیچگاه درست کار نکرده بودند. امواج گنگ و پوچ سکوت بیرون تراویده از چراغ ایستادهٔ بیمصرف نشیمن، و فرود آمده از سقف خالکوبی شده با مگس آن، در فضای تهی آنجا ب یکدیگر میآمیختند. سکوت، با یکدندگی تمام، از همهٔ اشیاء موجود در حوضهٔ دید او بیرون میزد؛ گویی این سکوت میخواست همه چیز را به کناری زند. از این رو نه تنه به گوش میرسید بلکه به چشم نیز میآمد؛ او در حالی که کنار تلویزیون خاموش ایستاده بود، سکوت را به عنوان چیزی دیدنی، یا حتا زنده احساس کرد. آری زنده! ایزیدور باره چهره عبوس او را در حال آمدن دیده بود؛ وقتی از راه میرسید سرزده و بیقرار وارد میشد، گویی آرام نداشت. سکوت حاکم بر دنیا دیگر نمیتوانست عطش خود را سیراب کند؛ نه بیش از این نمیتوانست. زیرا بر همهجا فاتحانه چنگ انداخته بود.
سپس با خود اندیشید که آیا دیگر افراد جا مانده روی زمین نیز این خلاء را به همین شکل احساس میکنند؟ یا اینکه این احساس تنها مختص به شرایط فیزیولوژیکی او بود؛ احساسی غیرعادی و زائیده حواس غیرکارآمدش؟ به نظرش سؤال جالبی آمد. اما با چه کسی میتوانست تبادل نظر کند؟ او در این ساختمان مرده و از هم گسیختهٔ متشکل از هزاران آپارتمان خالی، که روز به روز ویرانتر میشد، تک و تنه بود. سرانجام همهچیز در این ساختمان درهم میآمیخت و همچون تودهای بیشکل، آپارتمانهای خالی آن را تا سقف پر میکرد، و روزی فرا میرسید که این متروکه به کلی زیر این غبار عالمگیر مدفون میشد. او که در اتاق ماتمزدهاش خود را در رویارویی با آن سکوت نفسگیر، چیرهدست و نافذ، یکه و تنها میدید، با رضایت خاطر پیشبینی کرد که تا آن زمان دیگر زنده نخواهد بود.
شاید بهتر بود تلویزیون را دوباره روشن کند. اما آگهیهایی که خطاب به افراد عادی به جا مانده پخش میشد، او را میترساند. آنها به هزار زبان به او میفهماندند که یک استثنایی است. فردی طرد شده که به هیچ دردی نمیخورد؛ که حت اگر میخواست نمیتوانست مهاجرت کند.
[۱] Do androids dream of electric sheep? [۲] Philip K.Dick [۳] Bruce Jensen [۴] Mercerism [۵] Wilbur Mercer [۶] Penfield Mood Organ [۷] مادهای به فرمول C9H13N که بصورت بخور یا محلول بعنوان مسکن استعمال میشود. [۸] Rick Deckard [۹] Voight-Kampff Empathy Test [۱۰] bounty hunter [۱۱] retire [۱۲] Ridley Scott [۱۳] Blade Runner [۱۴] Harrison Ford [۱۵] Empathy box [۱۶] Buster Friendly [۱۷] Replicant [۱۸] Luba Luft [۱۹] Zhora [۲۰] Pill Resch [۲۱] Roy [۲۲] Pris [۲۳] Sean Young [۲۴] Dryl Hannah [۲۵] Isidore [۲۶] Sebastian [۲۷] The edge of human – (1995) [۲۸] Replicant night – (1996) [۲۹] Eye & talon – (۲۰۰۰) [۳۰] K.W Jeter [۳۱] total recall 2070