فیلم نیکیتا – معرفی، نقد و خلاصه داستان – La Femme Nikita 1990

سال تولید : ۱۹۹۱
کشور تولیدکننده : فرانسه و ایتالیا
محصول : گومون و تایگر
کارگردان : لوک بسون
فیلمنامهنویس : لوک بسون
فیلمبردار : تیری آربوگاست
آهنگساز(موسیقی متن) : اریک سرا
هنرپیشگان : آن پاریلو، ژان اوگ آنگلاد، چکی کاریو، ژان مورو، ژان رنو، ژان بویز و رولان بلانش
نوع فیلم : رنگی، ۱۱۷ دقیقه
نیکیتا (ان پاریو، که چند سالی هم در همان دوران، همسر لوک بسون بود)، دختری عاطل و باطل و معتاد است. او به اتفاق دو رفیق دیگرش شبانه از داروخانهای خیال سرقتِ دارویی مخدر دارند که گشتی پلیس سر میرسد. نیکیتا در جریان درگیری، مأمور پلیسی را میکشد و زندانی میشود. در زندان، بعد از اینکه دارویی به وی تزریق میشود که خودی نیکیتا اطمینان دارد که او را به آن دنیا خواهد فرستاد، در عوض بیدارشده و متوجه میشود برای هدفی خیلی کشندهتر زنده نگه داشته شده. هنگام بازپرسی و مقابل باب (چکی کاریو) مأمور امنیتیِ بیرحم فرانسوی، به او پیشنهاد میشود به شرط حذف هویت اصلی، و آدمکشی برای سرویسهای مخفی، میتواند زنده بماند. نیکیتا این پیشنهاد را میپذیرد و آنچه در پی میآید، دورهای آموزشی است که طی آن هم از او یک ماشین آدمکشی مؤثر میسازند و هم یک عضو متین و گمنام جامعه.
در مدتی سه ساله، نیکیتا از یک دخترک بزن بهادر خیابانی به آدمکشی ماهر و خونسرد تبدیل میشود. بعد از سکانس تستزدن قابلیتهای جدیدش (در جریان شام سالگردِ تولد به اتفاق رئیساش باب، به او اسلحهای داده و گفته میشود مرد کنار دستاش را بکشد.) نیکیتا، خود را آدمکشی قهار به اثبات میرساند. رستگاری و بازگشتاش به دل جامعه، با شرطِ از میان برداشتنی دشمنان حکومت عملی میشود. اما توفانی در وجود نیکیتا برپاست و این تضاد و دوگانگیی شخصیتی را «ان پریو» خیلی خوب توصیف کرده: او آدمکشی حسابگر و تحتی کنترل دولت، به مارکو، جوانی که در سوپرمارکتِ محله ملاقات کرده و از حرفه واقعیاش چیزی نمیداند، دل بسته.
علت اصلی موفقبودن فیلم، کارگردانی استادانه بسون است که داستان را با سرعتی سریع و همراه با صحنههای اکشن چشمگیر جلو برده. البته حس فقدان و اندوهی که به فیلم حال و هوایی هستیشناسانه و تأملبرانگیز بخشیده، به همان اندازه اهمیت دارد.
نیکیتاف تقلیدی هنگکنگی به نام گربه سیاه (۱۹۹۱) و رونوشتی آمریکایی به نام آدمکش (۱۹۹۳) ساخته جان بدهام و با شرکت بریجت فاندا داشت. هر دوی این فیلمها در انتقال فضا و حسوحال شوم و تلخ فیلم بسون ناموفق عمل کردند. موفقتر از آنها سریال کانادایی لا فم نیکیتا بود که ۵ فصل از ۱۹۹۷ تا ۲۰۰۱ پخش شد.
بسون با زنی به نام نیکیتا یک بار دیگر به مضمون اصلی نخستین فیلمش ـ آخرین نبرد (۱۹۸۴) ـ باز میگردد؛ به تصویر کشیدن دنیائی آشفته که در آن، خشونت تنها راه بقا است. دختری بسیار جسور و با سرشتی وحشی و بدوی، در طول مسیر پرپیچ و خم و پر ماجرای داستان کمکم یاد میگیرد که چطور از تمام توانائیهای بالقوهاش برای موفق شدن و از بین بردن ̎دشمنان̎ استفاده کند، اما سرانجام، درست وقتی که تماشاگر او را ̎باور̎ میکند، ناگهان کنار ̎پاککننده̎ (رنو، بازیگر نقش منفی / آخرین نبرد) دختر کوچولوی معصوم و ترسیدهای به نظر میرسد که حتی قابل ترحم است. فیلم شروعی نفسگیر و غیرمنتظره دارد و با پیشرفت داستان هم از سرعت وقایع کاسته نمیشود. صحنهٔ نخستین مأموریت ̎نیکیتا ̎ در رستوران (و گیر افتادنش در آشپزخانه)، صحنهٔ ترور از پنجرهٔ حمام هتل (در حالیکه دوستش از پشت در با او حرف میزند) و بازی پاریلو (همسر بسون) به یادماندنی است.