مهارت های لازم برای شکار و تقسیم گوشت، عامل رشد انفجاری حجم مغز انسان!
چارلز داروین در کتاب «تبار انسان» (1871) می نویسد: «انسان هنوز هم بر پیکر خویش داغ پاک نشدنی تعلق به منشأیی پست تر را دارد.»*
من و شکارچیان صبح زود از خواب برخاستیم. نه نفریم- هشت نفر آنها به علاوه من که مشاهده گرم- در دره جنگلی کوچکی در میان تپه های صخره ای در بخش دور افتاده ای از شرق آفریقا. در تاریکی صبح زود راه افتادیم و اکنون که خورشید بالا می آید و روز آغاز می شود، گروه شکارچیان در دامنه پوشیده از علف تپه مشرف به دریاچه از حرکت باز می ایستند. آنها برای صبحانه تمشک و برگ جمع می کنند و من در آن نزدیکی نشسته ام و یک تکه گرانولا (مخلوطی از جو، فندق و کشمش) می خورم. ما نه با هم حرف می زنیم و نه می توانیم به زبانی حرف بزنیم که دیگری بفهمد.
من فقط بی سروصدا به دنبالشان راه می افتم و یادداشت بر می دارم. ضمن خوردن صبحانه، شکارچیان آواهایی از همسایگان شمالی شان می شنوند و تصمیم می گیرند به دیدارشان بروند. از یک رشته ناهمواری می گذریم و با عبور از بستر نهر و صعود از شیب مقابل، با گروهی از میمون ها روبه رو می شویم که در بالای درختان کوچک مشغول تغذیه هستند. میمون ها اجتماعی و پر سر و صدا هستند. هیاهو به پا کرده اند و در شاخه های پایین تر به اطراف می جهند. شکارچیان به سرعت موقعیت را ارزیابی کرده و به طرف درختان می دوند. چند تایشان در جهت میمون ها از درخت بالا می روند و بقیه همان پایین روی زمین می مانند و نوک درختان را می کاوند.
میمون بزرگی به هنگام فرار از درخت پایین می افتد و جلو پاهای من روی برگ های خشک تالاپی به زمین می خورد. یکی از شکارچیان با عجله به سویش هجوم می آورد تا او را در چنگ بگیرد، سپس آنقدر به زمینش می کوبد تا بمیرد. لحظه ای بعد طعمه شکارچی دیگری را بدون آنکه مشکلی ایجاد کند از او می رباید و در حالی که در هر مشت یک میمون دارد در برابر من می ایستد. پس از چند دقیقه فعالیت دیوانه وار، شکار با پنج میمون به پایان می رسد. سپس همانجا پای درخت می نشینند و با گوشتی که به دست آورده اند جشن می گیرند.
شکارچیان در طول خوردن غذا مودب هستند و قسمت های خوب گوشت را با هم عوض می کنند و شریک می شوند. خوردن میمون ها بیش از دو ساعت به طول می انجامد و صدای خرد شدن استخوان ها و خرخر حاکی از رضایت همه جا می پیچد. شکارچیان که در این پاداش با یکدیگر همسفره شده اند پس از آنکه بیشتر غذایشان را می خورند، ساعتی چرت می زنند. تمام قسمت های لاشه- استخوان و پوست- خام خورده می شوند. پس از سیر شدن و استراحت گویی لحظه موعود فرا رسیده باشد، بر می خیزند و به دنبال غذای بیشتر راه می افتند.
این حادثه در میان گروهی از مردمان شکارچی- گردآورنده آفریقایی، همچون هادزاهای شمال تانزانیا یا کونگ های صحرای کالاهاری رخ نداده است، بلکه بازیگران این نمایش شمپانزه های وحشی بودند. این انسانریخت ها در جنگل های غرب تانزانیا و در امتداد آفریقای استوایی گوشت پستانداران دیگر را به عنوان بخشی کوچک اما ثابت به رژیم غذایی خویش علاوه کرده اند.
چه چیزی انسان را بی همتا می سازد؟ چه عاملی امروزه ما را به موفق ترین گونه جانوری ساکن زمین تبدیل می کند؟ بیشتر دانشمندان برآنند که کلید این موفقیت، اندازه مغز ماست که به شکلی غیر عادی بزرگ شده است. این مغز بزرگ استعدادی استثنایی برای اندیشیدن به ما می بخشد و به ویژگی های شاخص دیگر همچون ارتباطات پیشرفته، کاربرد ابزار و راه رفتن بر روی دو پا می انجامد. یا شاید ماجرا عکس این باشد؟ آیا ممکن است که چالش های پیش روی انسان های اولیه این گونه را به سمت ارتباطات، کاربرد ابزار و راه رفتن بر روی دو پا هدایت کرده و ضمن این کار موتور تکامل را نیز در جهت ایجاد مغزی بزرگ به راه انداخته باشد؟ به اعتقاد کریگ استانفورد (C.Stanford)، استادیار انسان شناسی دانشگاه کالیفرنیای جنوبی، آنچه انسان را بی همتا ساخت گوشت بود. یا بهتر بگوییم، هوس گوشت و خوردن، شکار و تقسیم گوشت.
استانفورد براساس بینش های جدیدی که در مورد رفتار شمپانزه ها و سایر انسانریخت های بزرگ، نیاکان انسانی ما که اکنون منقرض شده اند و جوامع شکارچی- گردآورنده کنونی به دست آمده، برای نقش گوشت در این جوامع اهمیت فوق العاده ای قائل است. شاید گوشت به خاطر آنکه منبع بسیار فشرده ای از پروتئین که برای رشد و سلامت مغز ضروری است- فراهم می کند، تا این اندازه مورد توجه بسیاری از نخستی ها و از جمله انسان است. این تمنای گوشت به آن قدرتی حقیقی بخشیده است- قدرتی که مردان را وا می دارد تا گروه های شکار تشکیل دهند و کل فرهنگ ها را حول محور شکار سازمان می دهند و به مردان این قدرت را داده است که در این فرهنگ ها زنان را کنترل کنند. از نظر استانفورد مهارت های لازم برای شکار استراتژیک و به ویژه تقسیم گوشت، در طول 200 هزار سال گذشته عامل رشد انفجاری حجم مغز انسان بوده است.
Stanford, C.B.1999. The Hunting Ape.Princeton U.P.
* ترجمه عبدالحسین وهاب زاده در «اژدهای بهشتی» نوشته کارل ساگان.انتشارات اترک، 1368