کتاب هری پاتر و جام آتش – معرفی و خلاصه داستان – Harry Potter and the Goblet of Fire

فصل آغازین هری پاتر و جام آتش یکی از به یاد ماندنیترین فصلهای کل هفت کتاب است؛ فصلی که در آن هری یا هیچ یک از داستان او نقشی ندارند، بلکه رولینگ، به شکل خیلی ترسناکی، به سراغ خانهٔ ریدل و ماجراهای عجیب آن میرود. او در ابتدا دربارهٔ مرگ مشکوک اهالی آن خانه در پنجاه سال پیش مینویسد و سپس به زمان حال بر میگردد و مخاطب را به همراه باغبان خانهٔ ریدل – که یک ماگل است – به تماشای اتفاقاتی میبرد که شبانه در یکی از اتاقهای آن در جریان است. اتفاقاتی که در حین آن، صدایی سرد و بی روح از درون یک صندلی به گوش میرسد که دارد به همراه پیتر پتی گرو برای به قتل رساندن هری پاتر نقشه میکشد. بدن صاحب آن صدا از پشت صندلی دیده نمیشود و مخاطب هم با این که میداند او لرد ولدمورت است، هیچ تصوری از هیئت او ندارد؛ تنها زمانی که پتی گرو صندلی را میچرخاند تا ولدمورت بتواند آن ماگل بینوا را به قتل برساند، او بابت چیزی که میبیند به شدت جیغ میکشد و هری هم نفس نفس زنان از خواب میپرد.
فکر کنم با خواندن همین فصل افتتاحیه، میتوان فهمید که هری پاتر و جام آتش خداحافظی کاملی است با آن دنیای نوجوانانه. هری دیگر آن قدر بزرگ شده که رولینگ یکی از سختترین چالشهایش را برای او پیش بینی کند و در نهایت هم در یک فصل به شدت ترسناک دیگر، لرد ولدمورت را به جسمش بازگرداند تا هری متوجه شود که از آن پس، تا وقتی ولدمورت زنده است، زندگیاش در ناآرامی و واهمهای همیشگی خواهد گذشت. با این که جلد چهارم در بین هفت جلد از همه بهتر نیست، اما از لحاظ داستان پردازی، ایده و فضاسازی، یکی از بهترین آنهاست.
فصل افتتاحیهٔ کتاب، اتفاقاتی که در جام جهانی کوییدیچ میافتد و بیرون آمدن نام هری از جام آتش، در همان ابتدا داستان را وارد حال و هوایی مضطرب کننده و دل شوره آور میکند. در همین فضا، پروفسور مودی هم وارد میشود و حضور او با آن شخصیت عجیباش باعث تشدید این فضا میشود. قهر کردن رون با هری، اوضاع سیریوس، رابطهٔ هری با سدریک دیگوری، حضور پر ماجرای کارکاروف و مادام ماکسیم به همراه دانش آموزانشان در هاگوارتز و مراحل مختلف جام سه قهرمان، همه خیلی خوب در داستان پخش میشوند و هیجانی زایدالوصف ایجاد میکنند؛ هیجانی که در نهایت در آن فصل قبرستان به نقطهٔ اوج خود میرسد. فصل قبرستان و بازگشت لرد ولدمورت به قدرت، حتی بیش از فصل افتتاحیهٔ داستان ترسناک است، با این تفاوت که در این فصل با مرگ دیگوری، بیرون آمدن سایهٔ مادر و پدر هری و مهلکهای که هری در آن گیر افتاده، کیفیتی بسیار غم انگیز هم به آن اضافه میشود. به هر حال در این جا برای اولین بار در داستان، ما شاهد کشته شدن یک جادوگر به دست ولدمورت هستیم، که خود نشانهای است از اوضاع جدیدی که دارد بر دنیای جادوگری حاکم میشود.
در هری پاتر و جام آتش، برای اولین بار مخاطب با مرگ خوارها و شکل ظاهری آنها مواجه میشود که دقیقاً تحت تاثیر اشباح حلقهٔ داستان تالکین و ظاهر آنهاست. این اشباح، نُه آدم فانی بودند که با گرفتن حلقههای قدرت، اغفال شدند و تحت سلطهٔ سائورون درآمدند و تبدیل به اشباح حلقه، مخوفترین خدمتکاران سائورون، شدند. آنها شنل و باشلقی سیاه بر تن دارند و صورتشان در سایهٔ کلاه شنلشان مخفی است. درست مانند مرگ خوارها که خدمتکاران ولدمورت هستند و شنلی سیاه و کلاهدار بر سر و تن دارند و صورتشان را هم در نقاب میپوشانند.
این نوشتهها را هم بخوانید