فیلم مترجم – نقد، بررسی و خلاصه داستان – The Interpreter 2005
بسیاری از صحنههای مترجم در اطراف و داخل ساختمان سازمان ملل متحد در شهر نیویورک فیلمبرداری شده است. این برای اولین بار است که مدیران این سازمان به یک گروه فیلمبرداری اجازه ورود به داخل ساختمان و به ویژه سالن شورای امنیت سازمان ملل متحد را دادهاند. چند دهه پیش مرحوم آلفرد هیچکاک برای ساختن فیلم شمال از شمال غربی به سازمان ملل مراجعه کرد و درخواست نمود که اجازه فیلمبرداری در داخل ساختمان را به وی بدهند، اما این درخواست پذیرفته نشد. با این وصف، سیدنی پولاک کارگردان کهنهکار آمریکایی، در پی دو سه دیداری که با کوفی عنان داشت، موفق شد مجوز فیلمبرداری در داخل ساختمان سازمان ملل را دریافت کنند. تصور میکنم «پیام ضدخشونت فیلم» مهمترین دلیل برای موافقت کوفی عنان بوده است.
سیلویا بروم (نیکول کیدمن) یک سفیدپوست آفریقاییتبار است که بیشتر ایام عمر خود را در کشور آفریقایی «ماتوبو» سپری کرده است. او در نوجوانی، والدین و خواهر خود را طی حادثهای از دست داد. سیلویا معتقد است که رژیم دیکتاتوری حاکم بر کشورش، باعث مرگ اعضای خانواده او بوده است. سیلویا چند سال پیش به نیویورک مهاجرت کرد و از آن هنگام در سازمان ملل متحد به عنوان مترجم مشغول به کار شد و هم اکنون نیز مشغول همین کار است. در ادامهٔ داستان ادموند زووانی (ارل کامرون)، دیکتاتور کشور «ماتوبو»، به سازمان ملل متحد میآید. زووانی بیست و هشت سال پیش که به قدرت رسید، یک آزادیخواه و محبوب ملتاش بود اما ازآنجاکه قدرت فساد میآورد، و حالا به یک دیکتاتور بیرحم مبدل شده است.
زووانی در حال حاضر متهم به نقض حقوق بشر در کشورش شده و به همین خاطر به سازمان ملل متحد آمده تا از سیاستهای خودش دفاع کند. در همین هنگام، سیلویا که برای جمع کردن برخی از وسایلش به اتاق ترجمه سازمان ملل رفته به صورت ناخواسته حرفهای دو مرد را میشنود. این دو نفر در صحبتهای خود، طرح ترور زووانی را مطرح میکنند. سیلویا متوجه میشود موضوع میشود. مردها نیز پی میبرند که سیلویا از طرح ترور آنها مطلع شده و به همین خاطر سعی میکنند او را به قتل برسانند. سپس سیلویا مسئولین امنیتی سازمان ملل را مطلع میکند. دو مامور سرویس مخفی آمریکا به نامهای توبین کلر (شان پن) و دات و ودز (کاترین کی نیر) مسئول رسیدگی به موضوع میشوند. توبین کلر که به تازگی همسرش را طی یک حادثه رانندگی از دست داده، در این وضع روحی نامساعد به سر میبرد. و ابتدا به حرفهای سیلویا ظنین میشود. از نظر توبین، سیلویا نباید هیچ انگیزهای برای نجات جان زووانی داشته باشد چرا که از مخالفان سیاسی اوست. اما تدریجاً توبین پی به درستی ادعاهای سیلویا میبرد. حمله به جان سیلویا، توبین را به سیلویا نزدیکتر میکند تا آنجاکه حمایت از جان وی را برعهده میگیرد اما سیلویا همه چیز را به توبه نگفته و…
مترجم یک تریلر سیاسی خوشساخت با سوسپانسیون های بهموقع و حجم به قاعدهای از اکشن و تحرک است.
از آنجا که کاراکترها به شدت واقعی و ملموس از کار درآمدهاند، هیجان فیلم به مراتب شدیدتر و نفسگیرتر شده است. بازیهای خوب کیدمن و پن، یک عامل اصلی در سه بُعدی شدن کاراکترهاست. فیلم با وجودی که سرگرم کننده است اما متکی به صحنههای اکشن نیست. داستان به تأنی به جلو میرود و کاراکترها نیز تدریجاً به تماشاگر شناسانده میشوند. رابطه متقابل پن/ کیدمن نیز در نوع خود جالب است؛ رابطهای که محور آن مبتنی بر رنجهایی است که دو طرف در زندگیهای خود متحمل شدهاند. آنچه این دو را به هم وصل کرده، درد و رنج است و نه عشق.
انتخاب بازیگرها نیز به درستی صورت گرفته. البته راجر ایبرت در نقد خود این موضوع را مطرح کرده که اگر فیلمساز برای نقش سیلویا از یک بازیگر سیاهپوست (مثلاً آنجلا بست) استفاده میکرد، به مراتب بهتر بود. اما به اعتقاد من، کشور خیالی «ما توبو» درواقع اشارهای است به کشور آفریقایی زیمبابوه، ادموند زووانی هم درواقع همان رابرت موگابه، دیکتاتور زیمبابوه، است. اگر به تاریخ اخیر زیمبابوه مراجعه کنیم، میبینیم که موگابه نیز مثل زووانی فیلم، سال ۱۹۸۰ به قدرت رسید و استقلال کشور را بدست آورد و خیلی هم محبوب بود اما موگابه به مرور زمان دیکتاتورتر و فاسدتر شد و کار به آنجا رسید که دو سه سال پیش تمامی مزرعه داران سفید پوست را از مزارع خود بیرون کرد و در مواردی دستور کشتار این اقلیت سفیدپوست را صادر کرد. سیلویای مترجم نیز با توجه به همین واقعیت تاریخی، خلق شده و بنابراین باید سفید پوست باشد تا تضاد مطرح شده در فیلم نمود واقعی، واضح و روشنی بیاید.
اما یک نکتهٔ حاشیهای در مورد فیلم را بر عهده داشته؛ ماز جبرانی (یا مازیار جبرانی) نقش یک مامور سیا را بازی کرده؛ و از یکی از ترانههای خانم شینی (ارمنی ایرانی تبار ساکن لس آنجلس که قبلا با اندی میخواند) نیز در فیلم استفاده شده است.