پنجاه سالگی پدرخوانده، یک فانتزی دوستداشتنی که با نگفتن تمام حقیقت، یک دروغ خوبپرداختشده هم محسوب میشود!
نیم قرن از زمان ساخته شدن شاهکار فرانسیس فورد کاپولا گذشته است. پدرخوانده، شاهکار فرانسیس فورد کاپولا و ماریو پوزو ، به مانند یک راهنما برای درک بخشی از قدرت غیررسمی در امریکا در برههای از زمان، هم محسوب میشود.
پوزو در مقدمهاش برای انتشار مجدد رمانش در سال 1996 نوشت: «هر وقت پدرخوانده دهانش را باز میکرد، در ذهن خودم صدای مادرم را میشنیدم. دانایی، بیرحمی و عشق تسخیرناپذیر او به خانواده و خود زندگی را شنیدم…»
عموماً تصور میشود که شخصیت دون کورلئونه ترکیبی از سران چندین خانواده گنگستر و جنایتکار است. یکی از آنها فرانک کاستلو است که به دلیل ارتباطات سیاسی خود به عنوان “نخست وزیر جهان مادون” شناخته میشد، ابراز تنفر از خشونت و انکار علنی او از دخالت در تجارت مواد مخدر او درست شبیه دون کورلئونه تخیلی است. مانند دون کورلئونه، کاستلو صدایی آرام و خفه داشت که نتیجه یک عمل اشتباه گلو در دوران کودکی بود. اگرچه لهجه کاستلو به مراتب بیشتر از صدای براندو بیانگر خیابانهای نیویورک بود.
گفته میشود که دون کورلئونه «همه قضات و سیاستمداران» را در جیب خود دارد و این قطعاً در مورد کاستلو که رئیس واقعی نیویورک در میانه قرن بیستم بود، صادق بود.
الگوی دیگر دون کورلئونه ، جوزف پروفاچی – معروف به “سلطان روغن زیتون” است – که رئیس یکی از پنج خانواده اصلی مافیای نیویورک بود. مانند شخصیت براندو، پروفاچی از یک شرکت واردکننده روغن زیتون به عنوان پوششی برای فعالیتهای تبهکارانه خود استفاده کرد. امروزه خانواده پروفاچی هنوز در تجارت روغن زیتون هستند. برخلاف مایکل کورلئونه با بازی آل پاچینو، این خانواده موفق شدهاند که کار و کسب خود را قانونی کنند. آنها البته به آرزوی دون کورلئونه برای “سناتور کورلئونه یا فرماندار کورلئونه” پسر نرسیدند، ولی استدلال کرد که این روزها تهیه روغن زیتون خوب ارزش بیشتری نسبت به خدمت در سنای ایالات متحده دارد!
الگوی دیگر، ژوزف بونانو است. کتاب خاطرات پرفروش او در سال 1983، مردی با افتخار نام داشت. در این کتاب تصریح شده که مافیای قدیمی به سنت عالی سیسیلی و قوانین اخلاقی پایبند بود که توسط نسلهای بعدی کنار گذاشته شد. او از سران خانوادههای تبهکار به عنوان «پدرانی» یاد میکند که از اصول «جامعه شریف» خود حمایت میکنند:
«صحبت از خود بدون تعصب دشوار است. در کل مردم مرا مردی جذاب میدانستند. آنها عموماً از جذابیت و هوش من تعریف میکردند. من دوست داشتم خوب لباس بپوشم.. یکی از جذابیتهای من حلقههای صورتی من بود. من حلقههایی از یاقوت، یاقوت کبود، یشم و عقیق داشتم.»
این “مرد شرافتمند” هرگونه دخالت در قاچاق مواد مخدر را انکار میکند، ادعایی که توسط مورخی به نام سی الکساندر هورتیس در کتاب عمیقاً تحقیق شدهاش ” اوباش و شهر” به طور قانعکنندهای رد شده.
بونانو در خاطرات خود به ما میگوید: «سنت من مواد مخدر را غیرقانونی میکند. همیشه این اصل وجود داشته که «مردان شرافتمند» مواد مخدر معامله نمیکنند. » اما هورتیس مینویسد: «افسوس که اینطور نیست.»
بنابراین، با توجه به تاریخچه کثیف مردانی که الگوی پدرخوانده ماریو پوزو شدند، مناسب است که بپرسیم: وقتی پدرخوانده را دوست داریم، چه چیزی و چه کسی را دوست داریم؟
البته، دوست داشتن این فیلم با آن موسیقی زیبا، یکی از بهترین گروههای بازیگری تاریخ سینما و فیلمبرداری و کارگردانی فوق العاده، چیزی بدیهی است. اما در یک لایه از این عشق، علاقه زیرپوستی به راه و رسم این تبهکارها هم ممکن است در ما شکل بگیرد!
صحنه آغازین با کارگردانی استادانه را در نظر بگیرید که در آن دون کورلئونه در روز عروسی دخترش به گونهای جوانمردانه رفتار میکند. در اینجا ما مافیا را به عنوان یک خانواده قدرتمند داریم که از اعضای و دوستان وفادار خود در برابر دنیایی خصمانه محافظت میکند، و سیستم اجرای عدالت خود را دارند.
این مطمئناً یک فانتزی جذاب برای هر کسی است که در کودکی مورد آزار و اذیت قرار گرفته است. چیز بسیار آشنایی در اینجا وجود دارد: اوباش قول میدهد آن گردن کلفتی را که پول ناهار شما را دزدیده است، نابود کنند. جای تعجب نیست که بسیاری از مردان بزرگ که زمانی پسران کوچک ترسو بودند، این فیلم را دوست دارند و وقتی براندو قول میدهد پیشنهاد معروفی را ارائه دهد که نمیتوان آن را رد کرد، با خوشحالی تحسین برانگیز میخندند. بله، این به طرز عجیبی میتواند خوشایند باشد!
در بخش دیگر داستان، خانواده کورلوئونه درگیر جدال مرگباری با خانوادههای دیگر که جزو اوباش بد هستند، میشوند. اوباش “بد” که میخواهند مواد مخدر بفروشند سعی میکنند رئیس اوباش “خوب” (براندو) را بکشند. سپس پسرش (پاچینو)، یک تبهکار بد و یک پلیس بد را میکشد.
کسانی که توسط خانواده کورلئونه و وفادارانشان مورد اصابت گلوله قرار میگیرند یا مورد ضرب و شتم قرار میگیرند، همیشه سزاوار چیزی هستند که به دست میآورند. سانی کورلئونه با بازی جیمز کان به طرز وحشیانهای با سطل زباله برادر شوهرش که همسرش را آزار میدهد، کتک میزند. تسیو قتل خودش را با وقار حرفهای قبول میکند زیرا میداند که به خانواده خیانت کرده است و درست است که بمیرد. پیام این است که اوباش خوب فقط به دلایل خوب میکشند.
مشکل این است که خیلیها تصور میکنند تقسیم بندی مافیا به خوب و بد از اساس اشتباه است.
گانگسترهای قدیمی افراد بیگناهی مانند پیتر پانتو، سازمان دهنده اتحادیه را کشتند، که در مقابل کنترل اوباش روی اسکلههای بروکلین ایستادگی کرد. پانتو در سال 1938 ناپدید شد و جسد او 18 ماه بعد در آهک در نزدیکی Lyndhurst، نیوجرسی پیدا شد. اما پدرخوانده چنین داستانی را تعریف نمیکند.
در نهایت، آنچه که بیش از همه در مورد فیلم تلخ است این است که هرگز به این سوال نمیپردازد: این همه پول خانواده از کجا آمده؟
دون کورلئونه براندو اعتراف میکند که در قمار و سایر فعالیتهایی که دوستان سیاستمدارش آن را رذیلتهای بیضرر میدانند، دست دارد. این واقعیت ذکر نشده است که همه کار و کسب تبهکارها با تهدید و خشونت امکانپذیر شدهاند. علاوه بر این، هیچ خانواده تبهکاری خود را به رذایل به اصطلاح بیضرر محدود نکرده بود. پول آنها از سرقت، فحشا و مواردی که در فیلم به تصویر کشیده نمیشود، به دست میآمد. بنابراین، ما هرگز نمیبینیم که مثلاً اعضای خانواده دوستداشتنی و وفادار کورلئونه، صاحب یک تجارت کوچک را تهدید کنند یا پاهای یک قمارباز منحط را بشکنند که از پرداختن به او عقب مانده است.
هیچ کدام به این معنی نیست که پدرخوانده یک شاهکار نیست یا اینکه کاپولا یک کارگردان نابغه نیست. بله! این فیلم یک فانتزی دوستداشتنی است، اما تمام حقیقت را هم بیان نمیکند.
منبع: دیلی بیست