الیا کازان – زندگینامه و فعالیتهای هنری و سینمایی و فهرست آثار – Elia Kazan

تاریخ تولد: 7 سپتامبر 1909 در استانبول
تاریخ مرگ: 28 سپتامبر 2003 نیویورکسیتی، ایالت نیویورک.
فیلمهای مهم: قول مردانه (1948)، اتوبوسی به نام هوس (1951)، زنده باد زاپاتا (1952)، در بارانداز (1954)، شرق بهشت (1955)، عروسک (1957) و آمریکا آمریکا (1962).
ژانر معمول فیلمهایش:
درامهای رئالیستی.
چند کلمه که دنیای فیلمساز را میسازند:
خیر و شر، فردیت و اجتماع، اخلاق، خودویرانگری، روانکاوی.
همکاران مورد علاقه:
مارلون براندو، کارل مالدن، آلفرد نیومن (آهنگساز)، هرمان جونز (تدوینگر)، داریل زانوک (تهیهکننده)، بوریس کافمن.
دستاورد هنری:
تعریف دوباره هنر بازیگری: در سال 1947 کازان در تاسیس موسسه اتورز استودیو، یکی از مهمترین کلاسهای بازیگری در آن زمان که شیوه بازیگر متدی را آموزش و رواج میداد، مشارکت کرد و بعدها از همین بازیگران آموزش دیده برای بازی در فیلمهایش استفاده کرد. او نسل جدیدی از بازیگران جوان ناشناخته را به دنیای سینما معرفی کرد که سرآمد آنها «مارلون براندو»، «وارن بیتی» و «جیمز دین» هستند. هشرت عمده او به بازی گرفتن فوقالعاده از بازیگراناش است.
جوایز مهم:
الیا کازان یکی از پرافتخارترین کارگردانان تاریخ هالیوود است. بهطوری که سه بار جایزه اسکار، چهار بار جایزه گلدن گلوب و پنج بار جایزه تونی را تصاحب نموده. همچنین بارها نامزد و برنده جشنوارههای جهانی نظیر جشنواره فیلم کن و جشنواره فیلم ونیز شده است. فیلمهای کازان مجموعا 22 اسکار را به خود اختصاص داده و در 62 مورد کاندید اسکار شدند که از این مجموع 2 اسکار به خاطر کارگردانی به خود کازان تعلق گفت. برنده جایزه اسکار بهترین کارگردانی برای فیلمهای توافق یک جنتلمن (1948) و در بارانداز (1955)، برنده جایزه گلدن گلوب در رشته بهترین کارگردانی برای فیلم در بارانداز (1955) و برنده گلدن گلوب بهترین فیلم برای فیلمهای قول مردانه (1948)، در بارانداز (1955)، عروسک (1957) و آمریکا آمریکا (1964)؛ برنده نخل طلای کن در رشته بهترین فیلم دراماتیک برای فیلم شرق بهشت (1955)؛ جایزه اسکار افتخاری (1999)؛ خرس طلای افتخاری جشنواره برلین (1996)؛ صدف طلایی جشنواره سنسباستین (1964)؛ خرس نقرهای و جایزه ویژه هیات داوران جشنواره ونیز؛ برنده جایزه «امی» در سالهای 1947 و 1949 برای کارگردانی نمایشهای همه پسران من و مرگ یک دستفروش.
لقب پیشنهادی: کارگردان بازیگران.
چند جمله از دیگران درباره او:
* مارتین اسکورسیزی: «کازان سبک بازیگری جدیدی ابداع کرده بود. یک جور نمود رئالیسم در بازیگری بود، اما در واقع چیزی را دررفتار طبیعی انسانها آشکار میکرد که قبل روی پرده ندیده بودیم. حقیقت ورای ظاهر.»
* مارتین اسکورسیزی: «فیلمهای الیا کازان، واقعیات زندگی او را بازگو میکند و اصلا همین تاثیریپذیری است که فیلمهای او را باورپذیر میکند. با دیدن در بارانداز و شخصیتهای طبقه کارگری آن، برای اولین بار حس آشنایی حاصل از دیدن یک فیلم روی پرده سینما به من دست داد، شرق بهشت، احساساتم را برانگیخت. من بارها برای دیدن این فیلم، از یک سینما به سینمای دیگر در نیویورک میرفتم و هر بار هم فیلم را تنها میدیدم.»
* مارلون براندو: «او بهترین کارگردانی است که یک بازیگر ممکن است از خدا بخواهد. او به آدم الهام میدهد و بازیگر را وادار به مبارزه میکند. او از معدود کارگردانهایی به حساب میآید که آنقدر فهمیده و خلاق است که میداند بازیگرش سعی دارد چکار کند. او به شما اجازه میدهد تا صحنه را به شکلی که میخواهید بازی کنید. او چیزهایی را درک میکند که کارگردانان دیگر نمیتوانند.»
* مایکل آپتد (رئیس انجمن کارگردانان آمریکا): «او از بهترین کارگردانهای تاریخ سینما بود. با مرگ او میلیونها سینمارو همچنان به تاثیر گرفتن از فیلمهای کازان ادامه خواهند داد. فیلمهای او نه فقط ما را سرگرمی و مشحود میکرد بلکه از درون، بشریت را مورد بررسی قرار میداد.»
* جان استینبک (در گفتگو با کازان، که در کتاب زندگینامه کازان آمده): «تو آچار فرانسه نیستی، این لقب ربطی به تو ندارد. تو خودت را اینجوری نشان دادی تا با آدمها کنار بیایی، که تو را قبول داشته باشند. آچار فرانسه! چه لقب اختهای! به درد هرکسی ممکن است بخورد الا تو … خودت را جدی بگیر، مغرور باش، خودت باش، ببین کی هستی. این تنها سرچشمه خلاقیتیست که داری. روشن کن که چه میخواهی و کوتاه نیا. ببین که جایت توی دنیا کجاست و مدعیاش شو و نگذار آن را ازت بقاپد. این لقب لعنتی یک عقلنشینی است.»
* له لتر فرانسز (هفتهنامه فرانسوی): «استادی که فیلمهایش را با شوق میبینیم ولی از فشردن دستاش اکراه داریم.»
چند حاشیه و جنجال:
* کازان بخش مهمی از اوقاتش را صرف نوشتن و انتشار رمان کرد از جمله زندگینامه را نوشت. الیا کازان کارگردان بزرگ و مهم بود اما همواره واکنش اهالی سینما به خاطر ماجرای سال 1954 نسبت به او متفاوت بوده است. برخی او را بخشیدند و برخی هرگز به او روی خوش نشان ندادند و این باعث شد نام او در لیست سیاه هالیوود قرار بگیرد. در سال 1999 زمانی که میخواستند اسکار دستاورد عمر را به کازان بدهند، تظاهراتی بیرون از محل مراسم در جریان بود و وقتی کازان وارد شد افراد کمی به احترام او برخاستند.
* او وقتی بعد از قضیه مککارتی، زنده باد زاپاتا را ساخت، راستیها متهماش کردند که هنوز در دل خود کونیست باقی مانده و در جبهه مقابل او را با این فیلم ضدانقلاب خواندند.
* هاوارد هیوز میلیارد معروف آمریکایی (موسس استودیو R.K.O.) بعد از زنده باد زاپاتا گفت: «کازان از یک راهزن یک بابانوئل ساخته.» و کازان در جواباش گفت: «آقای میلیاردر، آیا راهزنتر از خودتان کسی را میشناسید؟»
* ساموئل فولر فیلمساز هم در انتظار از زنده باد زاپاتا نوشتک «آقای کازان شما از یک ایدهآلیست یک آدمکش ساختهاید» و کازان این بار جواب داد: «آقای فولر شما به من یاد دهید که ایدهآلیسم چیست و ایدهآلیست کیست؟»
* نیویورکر درباره آخرین فیلم کازان، آخرین قارون نوشت: «چنان سست و بیرمق است که گویی فیلمی خونآشامی بعد از رفتن خونآشامان است.»
چند نکته از زندگیاش:
* از پدر و مادری یونانیالاصل در شهر استانبول امروزی به دنیا آمد. در سن 4 سالگی با والدیناش ابتدا ه=بخ آلمان و بعد از آغاز جنگ جهانی اول به آمریکا مهاجرت کرد و در نیویورک مقیم شد. پدرش تاجر فرش بود. کازان پس از پایان تحصیلات متوسطه به کالج ویلیامز، در دانشگاه ییل (YALE) رفت و به تحصیل رشته درامنویسی پرداخت و پس از فارغالتحصیلی در دهه 1930 به کار با یک گروه تئاتر پرداخت. کازان نخستین نمایشنامهاش را در 1935 روی صحنه برد.
* پدر او مردی مستبد بود که از تنبیه بدنی فرزندان و همسراناش پرهیز نداشت. او در خانه، الیا را «بیخاصیت» صدا میزد و وی را مجبور میکرد در مغازه کار کند و شغل پدر را ادامه بدهد. اما الیا با کمک و همدلی مادرش به بازیگوشیهای نوجوانی و گرایشهای هنریاش میپرداخت.
* در کتاب زندگینامهاش درباره کودکیاش اینچنین مینویسد: «در حومه استانبول به دنیا آمدم. خانوادهام هرگز فراموش نکرد که اقلیتی بیش نیست. از اولین خاطراتی که به یاد دارم خاطرات مادربزرگم از کشتار ارامنه است. این که چگونه او و پدربزرگم ارامنه را زیر زمین خانهشان پناه میدادند.»
* کازان با سخت فیلم قرارداد شرافتمندانه اولین جایزه اسکار بهترین کارگردانی در سال 1948 دریافت کرد. در این فیلم گریگوری پک نقش یک خبرنگار معتقد به ارزشهای اخلاقی را بازی کرده و فیلم مضمونی ضدنژادپرستانه دارد.
* کازان کاشف مارلون براندو بود. میگویند براندو یک کارگر ساده بود که با یک زیرپیراهنی به هالیوود آمد و با بازی در فیلم اتوبوسی به نام هوس سینمای آمریکا را فتح کرد و به یکی از اسطورههای بازیگری تبدیل شد.
چند جمله مهم او:
* هنگامی که خود را عادت میدهید جلو بروز عواطفتان را بگیرید. به جایی میرسید که دیگر واقعا نمیتوانید چیزی حس کنید. اگر کسی که در زمینههای هنری فعالیت میکند به جایی برسد که دیگر نتواند چیزی را عمیقا حس کند، دیگر براساس تخصص فنی کار میکند و نه عواطفاش. او دیگر یگ هنرمند نیست بلکه به یک تکنسین تبدیل شده است.
* من در خانوادهای تربیت شدم که خوب میدانست مورد تهدید قرار گرفتن یعنی چه و چگونه باید با زیرکی خود را حفظ کرد.
* اولین چیزی که آموختم «خفقان» بود. تا یازده سالگی با هیچ کودکی ارتباط نداشتم. از آن جداییها که اقلیتها به خود تحمیل میکنند تا اصیل بمانند. اما حقیقت این است که چنین امری از وحشت ناشی میشد.
* آدم باید با خوشبختی نسبی کنار بیاید. چون خوشبختی اصلا یک چیز نسبیست و این که آرزوی کمال از هر چیزی داشته باشیم نوعی بیماریست. انسان به ناچار باید به اندازه شادی با اندوه هم سر کند.
* چون دانشجویان آمریکایی ثروتمند مرا مسخره میکردند و دختران دانشجو هم هر کدام دارای یک یا چند دوستپسر بودند و به من توجه نداشتند، از همانجا بود که اندیشه کمونیست شدن در من قوت گرفت.
* کارگردان نباید اجازه دهد دیگران حس شک و تردید و ناامیدی را در او مشاهده کنند. او باید در یک محیط توفانی آکنده از ناپایداری و بیثباتی مرکز آرامش باشد.
* بهترین موقعیت این است که مردم کمی از شما خوششان بیاید و کمی هم بدشان. این وضعیت مورد اعتمادتری برای یک هنرمند است. چرا باید انتظار داشته باشد که همه از او خوششان بیاید؟
* بسیار چیزها را نزد مسلمانان ستایش میکنم. وقتی وارد یک مسجد میشوی، در آنجا اشخاصی را میبینی که تنها، بدون واسطه، بدون کشیش با خدا در ارتباطاند.
* از «باربارا لودن» آموختم که چگونه میشود مرگ تروتمیزی داشت. رمزش این است که تا آخرین لحظه جوری زندگی کنی که انگار قرار نیست هیچ وقت بمیرید.
* هیچ آرمان سیاسی آنقدر ارزش ندارد که به خاطر آن به یک انسان آسیبی برسانید. من گول خوردم (اشاره به ماجرای او دادن کمونیستها در مقابل فعالیتهای ضدآمریکایی) هر قدر هم فشار زیاد بود و دلایل من به نظر منطقی میآمد، عمل من غیرقابل توجیه است.
* آدمی آلیاژ روح (اخلاق) و روان (جامعه) است.
یک سکانس مهم از فیلمهایش (شرق بهشت):
کال تراسک («شرق بهشت»): آدم یه انتخاب داره و این انتخاب از اون به انسان میسازه.
کازان جیمز دین را در شرق بهشت ساخت و به تاریخ سینما هدیهاش داد.