کار خیلی سخت واقعا باعث ترشح چیزی سمی در مغز ما میشود و بر تصمیمگیری ما بعد از مدتی تاثیر منفی میگذارد

یک روز طولانی کاری در شرکت یا اداره یا هر محل کاری میتواند شما را خالی از انرژی کند. بعد از کار فرضت خوبی است تا با اشتیاق به تلویزیون و یک شام خوب فکر کنید. اما واقعا چرا در شرایطی که تمام روز نشستهایم، به اندازه دوستانتان که شغل فیزیکی دارند، احساس خستگی میکنیم؟
به علاوه کار طولانی باعث میشود که دیگر به کارهای ضروری که باید در خانه انجام میدادیم نرسیم و بیشتر احتمال دارد که تصمیمات تکانشی بگیریم.
یک تحقیق اخیر که مغز افراد را در ساعات مختلف کاری اسکن کرد، نشان داده کارهایی نیاز به تمرکز شدید و ثابت دارند، میتوانند منجر به ایجاد یک ماده شیمیایی بالقوه سمی به نام گلوتامات شوند.
گلوتامات که معمولاً برای ارسال سیگنالها از سلولهای عصبی استفاده میشود، در مقادیر زیاد عملکرد ناحیهای از مغز را که در برنامهریزی و تصمیمگیری نقش دارد، یعنی قشر جلوی پیشانی جانبی (lPFC) تغییر میدهد.
پس دانش توانسته نشان بدهد که خستگی ذهنی اثرات واقعی دارد.
مطالعات متعددی وجود دارد که نشان میدهد تصمیمات قاضیهای دادگاه میتواند به میزان خستگی قاضی بستگی داشته باشد.
به عنوان مثال، پس از یک روز طولانی در دادگاه، قضات به احتمال زیاد آزادی مشروط را رد میکنند (که گزینه ایمنتر در نظر گرفته میشود). مطالعات نشان میدهد که پزشکان در پایان یک جلسه بالینی خستهکننده، بیشتر آنتی بیوتیکهای غیر ضروری را تجویز میکنند.
مطالعه جدید که در مؤسسه مغز پاریس (ICM) انجام شد، بررسی کرده که آیا عملکردهای شناختی مانند تمرکز، حافظه، چندوظیفگی و حل مسأله میتوانند باعث خستگی قشر جلوی پیشانی جانبی lPFC شوند، که بر تصمیمگیریهای ما در هنگام حذف چیزها از فهرست تأثیر میگذارد.
هزینه فرصت
مغز مرکز فرماندهی بدن است که گردش خون، تنفس، عملکرد حرکتی و سیستم عصبی را تنظیم میکند. مغز این فعالیتها را به بهای مصرف عظیم انرژی هماهنگ میکند.
سلولهای عصبی مواد مغذی را برای آزادسازی انرژی (متابولیسم) تجزیه میکنند. اما این فرآیند مولکولهای محصول جانبی معروف به متابولیتها را انباشته میکند. گلوتامات نوعی متابولیت است. مغز این ماده شیمیایی سمی را در خواب پاک میکند.
نویسندگان مطالعه جدید میخواستند ببینند که آیا کارهای شناختی طولانیمدت ذخایر مواد مغذی مغز را تحلیل میبرند یا خیر. آنها همچنین آزمایش کردند که آیا این نوع تقاضای تمرکز بالا غلظت بیشتری از مواد سمی را در lPFC نسبت به سایر بخشهای مغز ایجاد میکند یا خیر.
در این مورد، نویسندگان lPFC را با قشر بینایی اولیه مقایسه کردند که اطلاعات دیداری را دریافت و پردازش میکند.
نویسندگان برای آزمون فرضیه خود، ۴۰ شرکتکننده خود را به دو گروه تقسیم کردند. هر دو گروه به مدت شش ساعت و نیم در دفتری جلوی کامپیوتر نشستند. یک گروه باید کارهای دشواری را انجام میداد که حافظه کاری و توجه مداوم آنها را به دنبال داشت.
برای مثال حروف هر ۱.۶ ثانیه بر روی صفحه کامپیوتر نمایش داده میشوند و شرکتکنندگان باید آنها را به حروف صدادار و صامت یا بسته به رنگ حرف بزرگ یا کوچک مرتب میکردند. گروه دوم کارهای مشابه اما بسیار سادهتری انجام دادند. هر دو گروه به طور متوسط ۸۰ درصد نرخ پاسخ صحیح را مدیریت کردند.
دانشمندان از طیفسنجی تشدید مغناطیسی (MRS) برای اسکن مغز شرکتکنندگان و اندازهگیری سطوح متابولیتها استفاده کردند. نویسندگان در ابتدا، وسط و انتهای مورد بررسی قرار گرفتند.
آنها نشانگرهای خستگی مانند افزایش غلظت گلوتامات را یافتند، اما فقط در گروه با تقاضای بالا. تجمع مواد شیمیایی سمی فقط در قشر جلوی پیشانی جانبی [lPFC]) و نه در قشر بینایی اولیه مشاهده شد.
پس از وظایف شناختی پرتقاضا و کم تقاضا، به این دو گروه آزمون تصمیمگیری داده شد. این شامل انتخابهایی در مورد تمایل آنها برای انجام تلاش فیزیکی (این که آیا دوچرخه سواری با سرعتهای مختلف داشته باشند)، تلاش شناختی (این که آیا نسخههای سختتر یا سادهتر از وظایف کنترل شناختی را انجام دهند) و صبر (مدت زمانی که آنها مایل بودند برای دریافت یک برنامه صبر کنند) بود. و پاداشی برای تصمیمگیریهای آنها در نظر گرفته شد.
جوایز حدود ۱۰ تا ۵۰ دلار آمریکا متغیر بود.
نویسندگان دریافتند که گروه پرتقاضا، که سطح بالایی از متابولیتها در lPFC داشتند، انتخابهایی را ترجیح میدادند که پادلاش آنها مالیات کمتری در بر داشته باشد. مردمکهای این شرکتکنندگان کمتر گشاد شده بودند (مردمکهای گشاد نشان دهنده برانگیختگی است) و زمان کمتری برای تصمیمگیری صرف میکردن.
با توجه به نتایج این مطالعه، ما باید وظایف شناختی پرتقاضا را که نیاز به حافظه فعال و توجه مداوم دارند، از بین ببریم و این واقعیت را در نظر بگیریم که عملکرد در پایان روز ضربه به هر حال ضربه میخورد. با توجه به این نتایج، ممکن است برخی از مشاغل به ساختارهای بسیار متفاوتی نیاز داشته باشند.
در طول شیفت خود، کنترلکنندههای ترافیک هوایی فقط تا دو ساعت هواپیما را هدایت میکنند و پس از آن یک استراحت نیم ساعتی وجود دارد. اما رانندگان اتوبوس، پزشکان و خلبانان از استراحتهای منظم و اجباری نیز باید بهرهمند شوند.
مغز ما مناطق مختلفی دارد که در حین انجام وظایف مختلف مانند صحبت کردن، شنیدن و برنامهریزی فعال هستند. بنابراین همه تصمیمات ما را نمیتوان با یافتههای مطالعه پاریس توضیح داد.
تصمیمگیری در مورد شخص ثالث، به عنوان مثال قاضی که در مورد یک متهم حکم صادر میکند، ممکن است در حالت سیری بهتر باشد و وظایفی که شامل عملکردهای حرکتی ظریف است، مانند جراحی، ممکن است به خطر بیفتد. این به این دلیل است که پس از صرف غذا، علاقه شخصی به بقا کاهش مییابد زیرا نیازی به جستجوی غذا نداریم. سیری زمانی است که بدن برای پردازش غذا نیاز به استراحت دارد، به همین دلیل است که مهارتهای حرکتی ظریف پیچیده در این حالت در بهترین حالت خود نیستند.
دفعه بعد که در پایان یک روز طولانی مجبور به گرفتن یک تصمیم دشوار هستید، توجه داشته باشید که به سمت اقدامات کم تلاش با پاداشهای کوتاه مدت متمایل خواهید شد!
منبع: The Conversation