فیلم جواز کشتن – معرفی و بررسی و نقد – Licence to Kill (1989)
سال تولید : ۱۹۸۹
کشور تولیدکننده : انگلستان
محصول : آلبرت ر. بروکولی و مایکل ویلسن
کارگردان : جان گلن
فیلمنامهنویس : ریچارد میبام و ویلسن، برمبنای شخصیتهائی خلق شده توسط ایان فلمینگ.
فیلمبردار : الک میلز
آهنگساز(موسیقی متن) : مایکل کیمن
هنرپیشگان : تیموتی دالتن، کاری لوئل، رابرت دیوی، تالیسا سوتو، فرانک مکری، آنتونی زربی و دزموند لولین.
نوع فیلم : رنگی،
یکی از سلاطین قاچاق موادمخدر که به دام مأموران افتاده، پس از گریز، ترتیب یک حمله به عامل دستگیریاش را میدهد، که از دوستان «جیمز باند» (دالتن) است. «باند» برای انتقامجوئی به تعقیب او میپردازد و در نهایت امپراتوریاش را متلاشی میکند.
شاید بدترین فیلم مجموعه «باتد»، با حداقل طنز ممکن و صحنههای درگیری کلیشهای. در عصر پس از جنگ سرد، فعالیتهای قاچاقچیان موادمخدر در آمریکای لاتین به هیچوجه جایگزین مناسبی برای رقابتهای شرق و غرب بهنظر نمیآید. ضعفهای دالتن که حادثهپردازیهای مداوم نشانههای زندگی (ساخته خود کلن، 1987) مانع نمایان شدنشان بود، اینجا مجال بروز مییابد. تقلیدی سطحی از اکشنهای روز (سر و وضع نامرتب، لباسهای پاره و صورت خونآلود دالتن در انتهای فیلم) تماشاگر را به یاد وضعیت مشابه بروس ویلیس در پایان جان سخت (جان مکتیرنان، 1988) میاندازد. فیلم در نمایش تابستانیاش در مصاف با بتمن (تیمبرتن) و ایندیانا جونز و آخرین جنگ صلیبی (استیون اسپیلبرگ) شکست تجاری سختی خورد و ساخت فیلم بعدی این مجموعه را چند سال به تعویق انداخت.
خلاصه از ویکی پدیا:
ماموران DEA مامور MI6 جیمز باند و دوستش، مامور سیا، فلیکس لیتر را در راه عروسی لیتر در کی وست جمع میکنند تا از آنها در دستگیری ارباب مواد مخدر فرانتس سانچز کمک کنند. باند و لایتر با بستن قلاب و طناب به هواپیمای سانچز و بیرون کشیدن آن از هوا با هلیکوپتر گارد ساحلی سانچز را دستگیر میکنند. پس از آن، باند و لیتر به موقع برای مراسم به سمت کلیسا فرود میآیند.
سانچز به مامور DEA اد کیلیفر رشوه میدهد و فرار میکند. در همین حین، داریو سرسپردۀ سانچز و خدمهاش به لایتر و همسرش دلا کمین میکنند و لایتر را به آکواریومی میبرند که متعلق به یکی از همدستان سانچز، میلتون کرست است. سانچز لایتر را در تانکی که یک کوسه ببری در آن نگه داشته است فرود آورده است. وقتی باند متوجه میشود که سانچز فرار کرده است، به خانه لایتر باز میگردد تا متوجه شود که لایتر معلول شده و دلا به قتل رسیده است (و به طور ضمنی مورد تجاوز جنسی قرار گرفته است). باند، با دوست لایتر، شارکی، تحقیقات خود را آغاز میکنند. آنها یک مرکز تحقیقات دریایی را کشف میکنند که توسط کرست اداره میشود، جایی که سانچز کوکائین و یک زیردریایی را برای قاچاق پنهان کرده است.
پس از اینکه باند با استفاده از همان مخزن کوسهای که برای لایتر استفاده میشد، کیلیفر را میکشد، ام با باند در خانه همینگوی کی وست ملاقات میکند و به او دستور میدهد تا در استانبول، ترکیه ماموریتی را انجام دهد. باند پس از رد کردن مأموریت استعفا میدهد، اما M باند را تعلیق میکند و مجوز کشتن او را لغو میکند. باند به یک مامور سرکش تبدیل میشود، اگرچه بعداً از کیو کمکهای غیرمجاز دریافت میکند.
باند بر کشتی کرست Wavekrest سوار میشود و آخرین محموله داروی سانچز را خنثی میکند و در این فرآیند پنج میلیون دلار دزدیده است. او متوجه میشود که شارکی توسط دژخیمان سانچز کشته شده است. باند با Pam Bouvier، یک خلبان و خبرچین DEA، در یک بار Bimini ملاقات میکند و با او به جمهوری Isthmus سفر میکند. او با ظاهر شدن به عنوان یک قاتل برای استخدام به دنبال استخدام سانچز است. دو افسر اداره مواد مخدر هنگ کنگ تلاش باند برای ترور سانچز را خنثی کردند و او را به یک انبار متروکه بردند. فالون، مامور MI6 که توسط M برای دستگیری باند فرستاده شده بود به آنها ملحق میشود. مردان سانچز او را نجات میدهند و افسران را میکشند و معتقدند که آنها قاتل هستند. بعداً با کمک بوویه، کیو و دوست دختر سانچز، لوپه لامورا، باند با کاشت 5 میلیون دلار در Wavekrest، کرست را قاب میکند. سانچز کرست را در یک محفظه رفع فشار میبندد و طناب اکسیژن را قطع میکند و باعث میشود که کرست بهطور انفجاری از فشار خارج شود تا اینکه بمیرد. سپس باند در دایره داخلی پذیرفته میشود.
سانچز باند را به پایگاه خود میبرد، جایی که به عنوان مقر یک فرقه مذهبی مبدل شده است. باند میآموزد که دانشمندان سانچز میتوانند کوکائین را در بنزین حل کنند و سپس آن را به عنوان سوخت مبدل به فروشندگان مواد مخدر آسیایی بفروشند. جو بوچر، مبلغ تلویزیون، به عنوان میانجی کار میکند و زیر نظر مدیر بازرگانی سانچز، ترومن لاج، که از برنامههای تلویزیونی بوچر برای برقراری ارتباط با مشتریان سانچز در ایالات متحده استفاده میکند، کار میکند. در حین ارائه سانچز به مشتریان احتمالی آسیایی، داریو وارد اتاق میشود و باند را میشناسد. باند در آزمایشگاه آتشی به راه میاندازد، اما دوباره دستگیر میشود و روی تسمه نقالهای قرار میگیرد که آجر کوکائین را در یک خردکن غولپیکر میریزد. بوویه از راه میرسد و به داریو شلیک میکند و به باند اجازه میدهد تا داریو را به داخل خردکن بکشد و او را بکشد.
سانچز و بسیاری از دیگران فرار میکنند زیرا آتش پایگاه او را میسوزاند و چهار تانکر پر از مخلوط کوکائین و بنزین را با خود میبرد. باند آنها را با هواپیما تعقیب میکند و بوویه در کنترل است. در طول یک تعقیب و گریز پر از بدلکاری در بیابان، باند سه تانکر را نابود میکند و چندین نفر از مردان سانچز را میکشد. سانچز با یک قمه در آخرین تانکر باقیمانده به باند حمله میکند که از دامنه تپه سقوط میکند. سانچز آغشته به بنزین سعی میکند باند را با قمهاش بکشد. سپس باند فندک خود را نشان میدهد – هدیه لایترز برای بهترین مرد عروسی آنها – و سانچز را به آتش میکشد. سانچز به تانکر شکست خورده برخورد میکند و باعث انفجاری بزرگ میشود و خود را میکشد. بوویر کمی بعد میآید و باند را تحویل میگیرد.
بعداً یک مهمانی در محل اقامت سابق سانچز برگزار میشود. باند تماسی از لیتر دریافت میکند که به او میگوید M به خاطر کارش به او تبریک گفته و به او پیشنهاد کارش را پس داده است. سپس پیشرفتهای لوپه را رد میکند و به جای آن با بوویه عاشقانه میشود.
این نوشتهها را هم بخوانید