به مناسبت سالگرد قتل آقامحمدخان قاجار
«ورود به شوشی در ۱۷۹۷ م/۱۲۱۱ ه. ق، زمینهساز پایان زندگی آقامحمدخان شد. مطابق روایتهای موجود، در سومین روز اقامت در شوشی، یک درگیری میان دو تن از خدمتکاران، صادق گرجی و خداداد اصفهانی، رخ داد. آنها سر و صدایی بلند کردند که باعث آشفتگی شاه شد و وی دستور داد اعدامشان کنند. صادقخان شقاقی، از سرداران آقامحمدخان، تلاش کرد وساطت کند و آن دو خدمتکار را از مرگ رهاند اما شاه نپذیرفت. صادقخان به او یادآوری کرد که چون جمعه است، بهتر است آن را به روز دیگری منتقل کند؛ آقامحمدخان نیز پذیرفت که یک روز اجرای حکم را عقب بیندازد. با اعتماد به نفسی فوقالعاده یا حماقتی عجیب، شاه اجازه داد که آن خدمتکاران به وظیفه خود ادامه دهند و دستور به دستگیریشان نداد. آنها نیز مرگ خود را حتمی میدیدند، در ۱۸ ژوئن ۱۷۹۷ م/۲۱ ذیالحجه ۱۲۱۱ ه.ق با همکاری یک خدمتکار دیگر به نام عباس مازندرانی، بر سر شاه ریختند و او را کشتند.»
نوشته: جواد ناظمی – محمدرضا ایسپره
جابه جایی قدرت از زندها به قاجارها، همچون نمونههای دیگر تغییرسلسله در تاریخ ایران با مجموعهای از سنگدلیها و بیرحمیها انجام شد. آقامحمدخان که نام او را به سفاکی و قساوت میشناسند، سومین رهبر ایل قاجار بود که سرانجام بر موانع کوچک وبزرگ غلبه کرد و فرمانروایی ایران را به دست آورد. آقامحمدخان هم شیفتهٔ ارزشهای عصر صفوی بود و هم در زمینهٔ جنگی به توانایی بالایی دست یافته بود. تجربیات او از جنگ و سیاست در گذر از سالهای خونین عصر وحشت شکل گرفت و سرانجام در سایهٔ قدرت فزایندهٔ او در دوران هرج ومرج و بیثباتی پایان یافت. نقص جسمانی آقامحمدخان بر شیوهٔ حکومت داری و تدابیر سیاسی وی مؤثر واقع شد و وی با وجود خواجگی و محروم ماندن از بسیاری از لذات، سعی بر آن داشت تا با رسیدن به اهداف و خواستههایش در تمام زمینهها از جمله سیاست، امیال درونی خود را مرتفع سازد و به همین دلیل در زمینهٔ حکومت داری و همچنین سیاست داخلی و خارجی، قساوت و خشونت بسیار زیادی در صفحهٔ تاریخ به یادگار گذاشت.
۱- شخصیت آقامحمدخان
عبدالحسین زرین کوب دربارهٔ پایهگذار دولت قاجار مینویسد: «حکایتهای جالبی که در بابت خشونت و قساوت و لئامت او در افواه نقل میشد و غالباً درست نیز بود توجه عام را از آنچه دربارهٔ فکر صائب و دقت نظر و قدرت ارادهٔ او روایت میشد، منصرف میکرد و خاطرهٔ او را بیش از آنچه که باید در اذهان خلق زشت و تیره میکرد. جنایات او در کرمان بدون شک عامل عمدهای بود که اذهان را از توجه به بعضی سجایای پسندیدهاش منصرف ساخت. کسانی که با خشونت او را محکوم کردهاند غالباً از مهارت او در فنون لشکرکشی و فرماندهی غافل ماندهاند یا آن را در مقابل جنایاتش قابل ملاحظه ندیدهاند؛ اما برای مورخ ذکر آن خشونتها نباید مانع از توجه به این گونه اوصاف که لازمهٔ فرماندهی و فرمانروایی است بشود» (زرین کوب، ۱۳۸۴: ۷۷۹).
دکتر ابراهیم برزگر در مقالهای با عنوان «نظریهٔ آدلر و روانشناسی سیاسی آقامحمدخان قاجار» واقعیت نقص جسمی نخستین پادشاه قاجار و احساس خفت و حقارت ناشی از آن و نیز تبعات این سرخوردگی شدید در شکلگیری شخصیت و بازتاب آن در عملکرد سیاسی او را در چارچوب نظریهٔ آلفرد آدلر، روانشناس اتریشی، موردمطالعه و تأمل قرار داده است (برزگر، ۱۳۸۷: ۵۰). به این ترتیب دکتر برزگر به همان باور رایج این بار با توسل به نظریهٔ آدلر باز میگردد که مجازات سختی که آقامحمدخان را در کودکی از مردی محروم کرد و تحولی که متأثر از این بیرحمی زندگی و عواطف او را به مسیر دیگری انداخت، انگیزهٔ اصلی همهٔ اعمال و اندیشههای نخستین پادشاه قاجار بود. به عبارت دیگر، نقص جسمی و حقارت ناشی از آن آقامحمدخان را به فردی کینه جو و سنگ دل تبدیل کرد و او در مسیر دستیابی به قدرت و پادشاهی و سپس برای حفظ و تثبیت آن از همهٔ کسانی که در برابرش ایستادند به سختی انتقام گرفت.
آقامحمدخان قاجار بسیار مدبر و کاردان بود و حتی مورخانی که مجذوب بزرگ نمایی زشتی کردار او هستند، منکر تدبیر او نمیشوند. او در مدتی کوتاه قدرت خود را به گوشه وکنار ایران گسترش داد، جادهها را امن و شهرها و روستاها را آرام کرد (واتسون،. (71:1340
آقامحمدخان مانند اغلب مستبدان تاریخ باور داشت که هرچه میاندیشد و هر تصمیمی که میگیرد درست و منطقی است و تقدیر او را برای اعادهٔ قدرت مرکزی در ایران برگزیده است (لسان الملک سپهر، ۱۳۹۰: ۴۶). نویسندهٔ رستم التواریخ از دل بستگی او به زندگی و اشتهار چنگیز و تیمور سخن میگوید (آصف، ۱۳۸۸: ۴۷۴).
به سختی میتوان در میان روایات تاریخی مرزی میان بخل و ساده زیستی او مشاهده کرد؛ گرچه تردیدی نیست که زندگی در میان اردو او را به مردی بیتکلف و جدی تبدیل کرده بود.
به ولیعهد خود فتحعلیشاه آینده در زندگی و خوراک بسیار سخت میگرفت و به او یادآور میشد که ایران فعلی در شرایطی نیست که خادمانت در یک وعده دو نوع غذا برایت آماده کنند. چندان مشتاق نبود که هنگام ورود به پایتخت جمعیتی پرشمار را برای استقبال از او بسیج کنند و چنان که آوردهاند، دل خوش به القاب و عناوینی نبود که متملقانش در وصف او به کار میبردند (شمیم، ۱۳۸۷: ۲۲۵؛ ملکم، ۱۳۶۲: ۱۶۳). به فتح نامههای آکنده از اغراق و مدیحه سرایی اعتنا نمیکرد و به منشیان خود اجازهٔ چنین بیهوده گوییهایی نمیداد. همچنین به سبب بیزاری از نثر مصنوع و متکلف درباری فرمان داده بود تا دستورهای حکومتی را با جملاتی ساده و گویا بنویسند. مشاوران و مردان دربار را نیز از زیاده گویی و سخنان مبهم منع کرده بود و تأکید داشت که آنها بدون طول وتفصیل حرف اصلی را بیان کنند (نفیسی،. (72:1372
۲- فراگیری شیوههای سیاست و حکومت داری در دربار زندیه
حضور آقامحمدخان در دربار کریم خان زند و مصونیتی که دربار از اختگی او پیدا کرده بود، این فرصت را به او داد تا به توانمندسازی خود بپردازد. دوکوتزبوئه دراین باره میگوید:
«برای اینکه آقامحمدخان نتواند به سلطنت برسد، در جوانی به عقوبتی سخت گرفتار شد؛ ولی این احتیاط رقبا مانع از آن نشد که در رأس عدهای از مخالفان قرار گرفته و سلطنت را غصب کند» (دوکوتزبوئه، ۱۳۶۵: ۲۵۱). اولیویهٔ فرانسوی در سفرنامهٔ خود در دورهٔ آقامحمدخان، بر همین جاه طلبی به رغم اختگی تأکید میورزد. پدرش برای تحصیل تاج وتخت جنگها کرده بود و تمام آمال وی در این بود که بر دیگران تفوق و برتری پیدا کند.
آقامحمدخان بعد از پدر خیال آن را در ذهن داشت و رفته رفته این خیال تمام دل او را گرفت و لحظهای آن را از نظر نیفکند. این خیال سروری بسیار شدید بود و همهٔ شهوت او شده بود. هرکس چه برادران خودی یا غیرخودی مانع این آرزو بود، از میان برمیداشت و در کشتن وی مضایقه نداشت (اولیویه، ۱۳۷۱: ۶۹). هیچ چیز ارادهٔ آهنین او جهت کسب پادشاهی را تغییر نداد. نه خواجگی، نه زشتی قیافه، نه صدای زنانه، نه فقدان ولیعهدی از صلب خود و نه طعن و تمسخر دیگران او را از وصول به مقصد بازنداشت (گوره، ۱۳۸۲: ۴۳۱).
نخست اینکه آقامحمدخان با حضور در دربار زند، در معرض آخرین تحولات سیاست و حکومت در ایران قرار میگرفت و به این وسیله میتوانست از سیاست داخلی و خارجی اطلاعات ارزشمندی کسب و خود را روزآمد کند. مشورتهایی که کریم خان زند در حضور جمع با او میکرد نیز به او در این راستا کمک میکرد (آصف، ۱۳۸۸: ۳۸۴؛ ۱۴۷: ۱۹۷۹,Perry).
دوم اینکه با امکان حضور در دربار کریم خان، تشریفات درباری و روابط مردم و مسئولان و حتی سفرای خارجی را به خوبی میآموخت و حتی بعضاً به درباریان خود این مسائل را یاد میداد (رجبی، ۱۳۸۷: ۷۲). سوم اینکه حتی فنون جنگ، مملکت داری و شناخت افراد اثرگذار نظیر نقش صدراعظمهایی چون حاج ابراهیم کلانتر و میرزاحسین فراهانی را به خوبی فرامیگرفت (کوزنتسوا، ۱۳۸۶: ۲۴). او در خروج منظم از شیراز به بهانهٔ شکار و گاه غیبت چندروزه، امکان فرار و دور شدن از شیراز را برای خود فراهم میکرد (۱۴۹: ۱۹۷۹,Perry).
همین امر موجب شد در نخستین فرصت استقرار پادشاهی، دو صدراعظم مهم را به همکاری دعوت کند و حتی با جذب حاج ابراهیم کلانتر، ضربهٔ محکمی بر لطفعلیخان زند وارد کند که عامل اصلی شکست وی شد (برزفراهانی، ۱۳۷۹: ۱۲).
آقامحمدخان در دورهٔ اقامت طولانی در پایتخت و دربار زندیه دریافت که حکومت را نه پهلوانان بازوستبر زندیه، بلکه عقلا و دانشمندانی حفظ میکردند که در شیراز بسیار بودند (همان، ۱۱). بنابراین کریم خان ناخواسته در مدت شانزده سال، آقامحمدخان را آموزش مملکت داری داد. در دربار کریم خان رازورمز کشورداری و آمادهسازی سپاه را آموخته بود و به احوال روحی بزرگان و درباریان آن زمان و اسرار نیرومندی و ناتوانی دولت زندیه به خوبی آگاه بود (رضایی، ۱۳۷۸: ۵۴۶).
۳- سیاست داخلی آقامحمدخان قاجار
پذیرش این واقعیت که آقامحمدخان حتی بعد از تصاحب عنوان پادشاهی، فرمانده نظامی بود و نه مصلحی اجتماعی یا سیاست مداری انقلابی، شرط اصلی برای بررسی عملکرد و تصمیمگیریهای او در ادارهٔ امور داخلی کشور است. در نگاه او نیازهای اصلی کشور که اولویتبندی اقدامات او را تعیین میکرد به ترتیب، ایجاد و تقویت دولت مرکزی، به اطاعت درآوردن همهٔ نیروهای موجود در کشور، برقراری نظم و امنیت در جامعه و تثبیت مرزهای ایران بود. تمام ایلات و عشایر و شهرهای کوچک و بزرگ را به زور یا تدبیر به اطاعت خود درآورد و این موفقیتی بود که کریم خان حتی در اوج قدرت از دستیابی به آن عاجز ماند. فراتر از نوع نگاه این دو شخصیت به قدرت و فرمانروایی، عاملی که کامیابیهای آقامحمدخان را تسریع میکرد جمعیت قابل توجه قاجارها و ریشه دارتر بودن آنها در تاریخ ایران بود.
سیاست آقامحمدخان در ورود به مازندران، در تسخیر نواحی شمالی ایران و در رویارویی با زندها سیاستی بسیار حزم اندیشانه و مبتنی بر صبر و احتیاط بود. بخشی از این حزم اندیشی و احتیاط از شناخت او به محدودیتهای قدرت خود ناشی میشد؛ زیرا وی در آن روزها از داشتن سپاه بزرگ و کارآمدی که مناسب اجرای طرح حمله به شیراز باشد محروم بود و هنوز منابع اقتصادی کافی را برای تدارک چنین نیروی نظامیای در اختیار نداشت. همبلی از او با عنوان آخرین و خشنترین فاتح ایلیاتی تاریخ ایران یاد میکند و مینویسد که «سفرهای جنگی آقامحمدخان به شهرها آسیب زد و به ویرانی و قحطی منجر شد» (همبلی، ۱۳۴۴: ۹۸).
در سیاست او ایلات و نیروهای مؤثر در کشور با پذیرش اقتدار دولت مرکزی به متحدان پادشاه در جنگ و در حکومت تبدیل میشدند و به این ترتیب برتری و موفقیت آقامحمدخان در ایجاد یک دولت متمرکز و اعادهٔ تمامیت ارضی ایران، کامیابی او در مهار و مطیع ساختن همین نیروهای پراکنده و رقیب بود. در مسیر تصاحب پادشاهی، دشمنان و رقبایش را بیرحمانه کنار زد؛ اما دیگر نیروهای حاضر در صحنه که مدعی هماوردی با وی نبودند را با تهدید و تطمیع به اطاعت خود درآورد. آرایش استقرار شماری از ایلات را تغییر داد و از روی یک آینده نگری بدبینانه به تضعیف قبایلی پرداخت که از کثرت جمعیت و وسعت قلمرو رفت وآمد آنها احساس نگرانی میکرد (صفی نژاد، ۱۳۹۵: ۳۶).
آقامحمدخان برای ادارهٔ کشور به یک نظام پیچیدهٔ اداری متکی نبود و به تدریج و با توجه به ضرورت و نیازهای جدید دیوان سالاری او توسعه یافت و در ظاهر، امور کشوری زیر نظر حاجی ابراهیم که اعتمادالدوله خوانده میشد، انجام میگرفت. گرچه شاه بیشتر ساعات روز را به دل مشغولیهای نظامی میپرداخت، اما سایهٔ حضور او بر همهٔ امور از مالی گرفته تا مذهبی سنگینی میکرد و در کنار گذاشتن مردان بیکفایت و مجازات کارگزاران فاسد بسیار سخت گیر بود. بر دخل و خرجها، در انتخاب بیگلربیگیها و حکام و کلانترها به دقت نظارت داشت و با مطالعهٔ دقیق نامهها و گزارشهایی که از ایالات ارسال میشد، تسلط خود را بر امور کشور حفظ میکرد. عمال حکومت از شکایت مردم نزد شاه وحشت داشتند؛ زیرا چنان که ملکم روایت کرده، او سوءاستفاده از قدرت یا کوتاهی عمدی در انجام وظایف را به سختی مجازات میکرد (سایکس، ۱۳۹۱: ۲۱۲).
یکی دیگر از مواردی که در رفتار سیاسی او از سوی بسیاری از صاحبنظران گواهی شده، اصرار بر «اجرای سریع دستورها» بود. کوهمرهای در این مورد میگوید: «آقامحمدخان در اجرای حکمهای خود به مرتبهای جدیت داشت که خواه جرئی و خواه کلی، حکمی که مینمود او را آرام نبود که یک دم تأخیر و پیش وپس شود» (کوهمرهای، ۱۳۸۴: ۴۸).
آقامحمدخان به میرزاجانی فسایی که از سادات عظام و معتبرین فارس بود، دربارهٔ علت این رفتار توضیح شگفتآوری داده که نشان از آشنایی وی به روان خود دارد: «چون ما را از دنیا حظ ّنفسی و لذتی نیست، حظ ّولذت دنیایی خود را در این دانستهایم که حکمی که میکنیم همان دم به عمل آید و دیر نشود» (همان، ۴۹).
آقامحمدخان، فتحعلیخان، پسر حسینقلیخان جهان سوز را برای جانشینی خود برگزیده بود؛ هرچند بر مبنای برخی شواهد گفتهاند که اگر مدت بیشتری عمر میکرد ولیعهدی به عباس میرزا میرسید (کوزنتسوا، ۱۳۸۶: ۳۴). با چند ازدواج سیاسی در آشتی میان دو شاخهٔ متخاصم قاجار کوشید و همهٔ دشمنیهای قدیم را به خاطر مصالح پادشاهی قاجار و تضمین آیندهٔ این دولت نوظهور به فراموشی سپرد. هرچند قاجارهایی که در دشمنی با او پافشاری و لجاجت نشان دادند را کنار زد، سایرین را متقاعد کرده بود که برای حفظ قدرت در میان خود چارهای جز همدلی و اتحادی صادقانه ندارند و همیشه میگفت که جایگاه قاجارها در دولت جدید از دیگران بالاتر است.
با استناد به نگارهای متعلق به سال ۱۷۹۵ میلادی که او را سوار بر اسبی از نژاد اصیل ایرانی پای دژ تفلیس نشان میدهد، افزودن شمشیر به نشان شیروخورشید را بدعتی در دوران او میدانند. در این نقاشی که نخستین بار پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در روزنامه لوموند چاپ پاریس انتشار یافت، چهرهٔ ظفرمند پادشاه ایران و صلابت شخصیت او به خوبی به تصویر کشیده شده است. احساس هنرمند نقاش هنگام خلق این اثر بسیار زیبا و جاودان هنری به واسطهٔ درخت استوار و بلندقامتی که در کنار آقامحمدخان دیده میشود و ابرهایی که آسمان روی سر او را پوشاندهاند، به بینندهای با فاصلهٔ زمانی بیش از دو قرن انتقال مییابد و تصویر مردی مصمم را ارائه میکند که در گذر از سالهای بحران وحشت و با حضور در جنگهای بسیار به پادشاهی مقتدر، فاتحی شکست ناپذیر و برجستهترین شخصیت دوران خود تبدیل شد.
۴- سیاست خارجی
دستگاه روابط خارجی ایران دورهٔ قاجاریه نه از حیث پول و اموال، نه از حیث نیرو و قشون نظامی، دیپلماتهای آگاه، برنامه ریزان مسلط، عالمان به نظام بینالمللی، طراحان سیاستگذار، پادشاهان فهیم، دستگاه اداری منضبط و نه در هیچ زمینهٔ دیگر نمیتوانست واجد سیاست خارجی باشد. تنها در سیاست خارجی است که چهار عامل اصلی صورت میگیرد: شناخت محیط بینالمللی که مبتنی بر فهم وقایع جهانی است، تهیهٔ نقشهٔ کلان برای منافع ملّی که از آن به استراتژی ملّی تعبیر میشود، تهیهٔ طرحهای عملّیاتی برای تحقق
استراتژی ملّی و سازماندهی و هدایت نیروها برای تحقق طرحهای عملّیاتی. در سیاست خارجی با راهبردگذاری و استراتژیسازی، امکانات و محدودیتهای سیاستگذاری، نهادهای تنظیم کنندهٔ سیاستها و برنامهها، دستگاهها و نهادهای تصمیم ساز و عوامل مؤثر در تعیین سیاستها در دو سطح داخلی و خارجی مواجه هستیم که هیچ کدام در تعریف روابط خارجی وجود ندارند. به تعبیری دیگر، سیاست خارجی عبارت است از یک استراتژی یا یک رشته اعمال ازپیش برنامهریزیشده توسط تصمیم گیرندگان حکومتی که مقصود از آن دستیابی به اهدافی معین در چارچوب منافع ملی و در محیط بینالمللی است (دویچ، ۱۳۷۵: ۶۹۳).
ایران دورهٔ قاجار به طور اعم، سیاست خارجی نداشته است؛ زیرا خط مشی یا برنامهای راهنما برای تصمیم و اقدام نداشت و به صورت منفعلانه عمل میکرد، واکنشهایی مبتنی بر نظریه و اقدام مبتنی بر تئوری از خود بروز نمیداد و تنها به دفاع و واکنشهای منفعلانهٔ بیبرنامه میپرداخت، نگرشی در باب منافع ملی نداشت و بدان به شکل نوعی منفعت جویی ایلیاتی نگاه مینمود و کمابیش از مقولهٔ منفعت ملی و مفهوم وسیع آن بیخبر مانده بود (خلیلی، ۱۳۹۰: ۱۸).
۱-۴- روابط با گرجستان
خان قاجار که سرانجام دولت زند را نابود و آخرین پادشاه شوربخت آن را مغلوب و اسیر کرده بود پس از تصاحب پادشاهی ایران و تثبیت اقتدار خود، تلاش برای اعادهٔ مرزهای ایران عصر صفوی را آغاز کرد که میتوان آن را مهمترین هدف سیاست خارجی او نامید (قاجار، ۱۳۸۹: ۴۸). از آن زمان وی به عنوان پادشاه ایران مسألهٔ قفقاز را موردتوجه خاص قرار داد و برای آزادی آن سرزمین و بازگرداندنش به ایران تاریخی، آمادهٔ نبردهای تازهای شد (تکمیل همایون، ۱۳۹۴: ۱۱۱).
در نامهای که به آراکلی، حاکم گرجستان نوشت او را با تهدید به اطاعت از حکومت ایران فراخواند؛ اما آگاه از حال وهوای حاکم بر قفقاز، با پیشبینی پاسخ طرف مقابل هم زمان مقدمات حمله به گرجستان را نیز فراهم کرد. متن این نامه به شرح زیر است: «نواب غفران مآب شاه اسمعیل صفوی ماضی طاب ثراه در هنگام تسخیر ممالک ایران بر اغلب گرجستان حکمران بود و در مصالحهٔ سلاطین ماضیه با عثمانیه ولایت تفلیس با بعضی بلاد گرجستان داخل ثغور و قسمت ایران افتاده، چون ما را در این ایام جهان ستانی به تسخیر محدود ایران و تدمیر مخالفان اشغالی بود، بدین سامان راه بر نگرفتیم و بدین جانب روی ننهادیم تا اکنون که بنیاد اعدا برانداختیم و به فضل الله کار مدعیان ملک را ساختیم، باید آن ملک نیز به قانون قدیم مملک ایران را ضمیمه باشد، لهذا در کمال امیدواری باید به حضور شهریاری آید و قرار خدمتگزاری داده به ولایت خود بازگردد و الاّ بر او نیز همان آید که بر دیگران رفته» (هدایت، ۱۳۸۵: ۱۱۶).
این نامه نشان دهندهٔ تجاوز و کشورگشایی آقامحمدخان به شمار نیامده است؛ زیرا وی بر پایهٔ تاریخ گذشته، منطقهٔ قفقاز را متعلق به ایران میدانسته و اکنون که خود را شهریار ایران میداند، نبردهای خود را در آن منطقه نوعی حرکت رهاییبخش و دفاع از تمامیت ارضی کشور به شمار میآورد. آنچه انگیزههای او را برای طراحی و تدارکات این سفر جنگی افزایش میداد و توجیه میکرد، شرایط دشوار زندگی مسلمانان ساکن آن نواحی و تهدید دائمی جان و مال آنها در سیطرهٔ یک قدرت مسیحی بود.
اندیشهٔ جدایی و استقلال گرجستان از ایران یکی از پیامدهای رفتار تحقیرآمیز پادشاهان گذشتهٔ ایران بود و هرچند جمعی از گرجیها به خدمت پادشاهان صفوی درآمدند و نقشی مؤثر در سیاست و اقتصاد آن عصر بر عهده گرفتند، اما بیشتر آنها اتباع درجه دوم دولت ایران محسوب میشدند. در پایان دورهٔ کوتاه قدرت نمایی نادرشاه و با گذر از عصر برپایی و فروپاشی دولت زند، سایه و سیطره و نفوذ فرمانروایان ایران بر گرجستان کم رنگ شد و نیز انگیزهٔ استقلال بار دیگر و این بار محکمتر جان گرفت؛ بنابراین مسألهٔ گرجستان در دوران پادشاهی آقامحمدخان، تقابل و هماوردی سه دولت صاحب منافع در منطقه بود: پادشاه ایران که این ناحیه را بخشی از قلمرو سنتی سرزمین خود میدانست، روسها که برای توسعهٔ مرزهای جنوبی خود به آن چشم دوخته بودند و خود گرجیها که خواهان استقلال یا دست کم خودمختاری از ایران بودند و برای دستیابی به آن به حمایت همسایهٔ شمالی خود امید داشتند. واقعیت این بود که خواستهٔ گرجیها چندان تأثیری در سیر حوادث نداشت و نتیجهٔ زورآزمایی ایران و روسیه سرنوشت این سرزمین را رقم میزد؛ هرچند گرجیها ناچار به تحمل تبعات این رقابت بودند، نقش آنها در این عرصه از مهرههای بازی بزرگ ایران و روسیه فراتر نمیرفت. آراکلی که تبدیل روسیه به یک قدرت جهانی و تأثیرگذار را به چشم خود دیده بود ماندن زیر سایهٔ آن کشور را به اطاعت از پادشاه ایران ترجیح داد و به این ترتیب دشمنی آقامحمدخان را به جان خرید. واقعیت دیگری هم در مسألهٔ گرجستان وجود داشت و آن این که جمعیت غالب عیسویان آن ناحیه ترجیح میدادند به جای تبدیل شدن به اتباع درجه دوی یک حکومت اسلامی، بخشی از یک امپراتوری مسیحی باشند.
خان قاجار در جایگاه پادشاه ایران به وظیفهٔ خود در دفاع از منافع اتباع مسلمان در برابر غیرمسلمانان عمل کرد و هرچند بسیاری از مورخان او را به سبب افراط در بیرحمی محکوم میکنند، سیاست واقع گرایانهٔ او نه بر مبنای اصول اخلاقی دوران ما، که به شرایط عصر و محیط استوار بود. همچنین این واقعیت نباید نادیده گرفته شود که گرجستان دروازهٔ ورود روسها به حوزهٔ نفوذ ایران بود و پادشاه ایران برای مقابله با تهدیدات آتی چارهای جز تقویت مسلمانان آن ناحیه نداشت. از آنجا که آقامحمدخان درگیری با امپراتوری مسیحی روسیه را قطعی میدانست، ضرورت ایجاد یک دژ دفاعی مستحکم در برابر سیل حملات دشمن او را به حمایت و تقویت مسلمانان آن ناحیه مجبور کرد. در شرایطی که پادشاه مسیحی گرجستان خود را یکی از اتباع امپراتوری روسیه میدانست و حق دخالت روسیه در این ناحیه را میپذیرفت، پادشاه ایران برای حفظ منافع کشور چارهای جز ریشه کن کردن مسیحیت و تقویت مهرههای دست نشانده یا موردحمایت خود نمیدید. تحدید ابعاد این ماجرا یا پررنگ کردن انگیزههای شخصی در اعمال این خشونت، بازآفرینی تاریخی را در حد تصویری از گذشته تنزل میدهد. واقعیتی که بعدها در دوران فتحعلیشاه آشکار شد این بود که برای دفاع از مرزهای ایران و حفظ تمامیت ارضی کشور اعمال خشونت و قاطعیت ضروری و اجتناب ناپذیر است و به قول اتل لیلیان وینیچ نویسندهٔ ایرلندی «در جنگ همه چیز منصفانه است» (اتل لیلیان وینیچ، ۱۳۸۷: ۹۵).
آقامحمدخان ابزار و محدودیتهای سیاست خارجی خود را به خوبی میشناخت و نتایج و پیامدهای هر عمل را با در نظر گرفتن منافع کشور پیشبینی میکرد. او در برابر گرجستان سیاست تهاجمی پیش گرفت؛ اما منطقه را برای جنگی دفاعی آماده میکرد و از آنجا که از برتری سلاح و پیاده نظام روسیه باخبر بود، نقشهٔ جنگهای نامنظم و فرساینده و توسل به شیوهٔ زمین سوخته را طراحی کرده بود. در برنامهریزی او دفاع از ایران از گرجستان آغاز میشد و باور داشت که بقای ایران در قفقاز جز با زمین گیر کردن روسها ممکن نیست.
هرچند اهمیت مذاکره در مسائل اقتصادی و تجاری را درک میکرد، دربارهٔ تمامیت ارضی و حق حاکمیت ایران اعتقاد چندانی به گفت وگو و نامهنگاری با یک قدرت بزرگ نداشت.
۲-۴- روابط با روسیه
آقامحمدخان قاجار سلسلهای را پی افکند که ۱۴۵ سال دوام آورد. قاجاریه از برخی جنبهها پا جای صفویه گذاشت که یکی از آن جنبهها تسلط بر همهٔ خاک ایران معاصر بود (فرمانفرماییان، ۱۳۸۹: ۲۸). بعد از اینکه آقامحمدخان دشمنان داخلیاش را از میان برداشت، کمتر تنگنایی باقی ماند. وقایعی خارجی که او هیچ نقشی در آنها نداشت به سودش تمام شدند. روسیه در اواخر دوران حکومت صفویان درصدد بود تا به طریقی به دریای آزاد از راه قفقاز و ترکستان غربی و یا از طریق آسیای صغیر راه یابد و این طرح را پتر کبیر ترسیم کرده و از طرف دیگر در داخل ایران هم بعد از صفویان مدتی حکومتهای قومی تشکیل شد که مانع از عملی شدن این نقشه شد تا اینکه نوبت به سلسلهٔ قاجار و آقامحمدخان قاجار مؤسس این سلسله رسید.
آقامحمدخان قاجار که از سال ۱۱۹۳ یعنی بعد از مرگ کریم خان زند درصدد به دست گرفتن قدرت بود، مدت شانزده سال درگیر مسائل داخلی ایران بود؛ لذا آرامشی در داخل ایران نبود که روسیه بتواند با حکومت واحدی ارتباط برقرار کند.
نخست اینکه دشمن آیندهٔ او، کاترین دوم، ۱۷۹۶ از دنیا رفت و پسرش پاول اول جای او را گرفت که هیچ علاقهای به پیگیری سیاست کشورگشایی مادر در جنوب نداشت. او کنت زوبوف را به سن پترزبورگ فراخواند و بدین ترتیب خطر جنگ با سپاه روس از بیخ گوش آقامحمدخان گذشت و او با دست بازتری به تحکیم سلطهاش در جنوب قفقاز پرداخت (همان، ۵۲).
نخستین تجربهٔ آشنایی او با روسها به دوران تلاش برای تثبیت قدرت خود در نواحی شمالی ایران بازمیگشت. مردی به نام وینوویچ (Voinovich) برای اجرای طرح امپراتوری شمالی در ایجاد مسیر تجاری با هند کوشید در قلمرو آقامحمدخان یک مرکز تجاری متعلق به روسیه ایجاد کند. «چنان که رسم سیاست بینالمللی است از تجارت خانه شروع میکنند و آخر خانه را میبرند. معلوم شد که تجارت خانه قلعهای است که هجده عراده توپ در آن مقرر است. آقامحمدخان به تماشای تجارت خانه رفته اوضاع را دگرگون یافته است» (هدایت،
۱۳۶۳: ۳۹). علت خشونت عمل آقامحمدخان درمورد روسها، رویهٔ گستاخانهٔ آنها در گیلان و مازندران بود. آقامحمدخان تنها کسی بود که روسها از وی حساب میبردند (طاهری، ۱۳۵۴: ۲۷۷).
این ماجرا در چارچوب دو واقعیت عمده جای میگیرد: یکی آنکه روسها پیشبینی نمیکردند سیطرهٔ خان قاجار در نواحی جنوبی دریای خزر مدت زمان زیادی پایدار بماند و این قدرت تازه به مانعی جدی برای نقشههایشان تبدیل شود و ازاین رو چنان که باید خود را مقید به کسب تأیید او نمیدیدند. همچنین روابط آنها با هدایت خان در گیلان به تقویت این باور منجر شده بود که میتوانند با منافع مادی و وعدههای مالی امرای محلی را به همراهی با سیاستهای خود ترغیب کنند. نادرستی نگرش روسها و تحلیلهای غلط آنان از حوادث و شرایط حاکم به شمال ایران خیلی زود به دنبال واکنشهای آقامحمدخان آشکار شد. هنگامی که وینوویچ و افسران همراهش برای مذاکره و بررسی شرایط به استرآباد آمدند، خان قاجار همه را به اسارت گرفت و تا زمانی که از توقف تمام طرحهای آنان مطمئن نشد، علاقهای به آزادی گروگانها نشان نداد (سایکس، ۱۳۹۱: ۱۰۹۴).
آقامحمدخان میدانست باید روسها را در قفقاز مغلوب و زمین گیر کند و حتی پیشبینی کرده بود که چگونه ارتش منظم دشمن را در مناطق کوهستانی تارومار سازد. آن قدر سیاست و قدرت را میشناخت که بفهمد چگونه روابط ایران و روسیه در آینده به نتیجهٔ جدال آنها در قفقاز بستگی دارد و ازاین رو بروز جنگ تمام عیار با امپراتوری تجاوزکار همسایه را قطعی میدانست. همچنین از آنجا که خود را شاه شیعه میدانست، نمیخواست و نمیتوانست در برابر سرنوشت شیعیان قفقاز بیاعتنا باشد و مشروعیت خود را با چالشی سخت مواجه سازد.
از احتمال طولانی شدن جنگ ایران و روسیه برای تسلط بر قفقاز آگاه بود و حتی شاید از آن استقبال میکرد؛ اما احتمال تغییر در هدف اصلی سیاست او یعنی اعاده و حفظ قلمرو ایران عصر صفوی بسیار ناچیز بود. آقامحمدخان در رویای تبدیل شدن به بزرگترین پادشاه ایران سیر میکرد و ازاین رو هم به اعادهٔ ایران عصر شاه عباس کبیر میاندیشید و هم حضور و نفوذ روسیه در قفقاز را تهدیدی جدی برای منافع سیاسی و اقتصادی کشور میدانست. در پی همین هدف، هنگام حضور در خراسان، نامهای به زمان شاه نوشت و با پذیرش حاکمیت وی بر بخشهایی از افغانستان درخواست استرداد بلخ به ایران را مطرح کرد؛ همچنین برای تثبیت شرایط و ایجاد امنیت در مرزهای شمال شرقی ایران، خواهان تعهد زمان شاه به همکاری علیه خانهای ترکستان و ماوراءالنهر بود. گویا پادشاه حزم اندیش و محتاط ایران در آن روزها از درگیری هم زمان در دو جبههٔ قفقاز و ماوراءالنهر نمیهراسید و در آمادگی دولت و کشور برای پذیرش این مخاطره تردیدی نداشت. نامه را محمدحسن خان قراگوزلو به دربار زمان شاه برد و امیر افغان از ادعای حاکمیت خود بر بلخ دست کشید؛ ولی در اتحاد علیه ازبکها و خانهای ترکستان مردد بود. گرچه با انتشار خبر آغاز عملیات نظامی روسها در قفقاز، کار جنگ در ترکستان متوقف شد، نامهنگاریهای آقامحمدخان در خراسان هدف آرمانی سیاست خارجی او را به خوبی نشان میدهد (هدایت، ۱۳۶۳: ۷۳۹۷).
بنابراین تمام اقداماتی که در چارچوب سیاست خارجی آقامحمدخان جای میگیرد، برای احیای مرزهای ایران عصر صفوی بود. حمله به گرجستان، نامهنگاری با امرا و جنگ سالاران ایران شرقی و تدارک جنگ احتمالی با روسها در قفقاز همه در مسیر این هدف انجام گرفت. دشواری بزرگ او برای دستیابی به این هدف، محدودیت ابزارهای سیاست خارجی او بود.
هنگامی که بعد از هشت دهه هرج ومرج و بیسامانی به قدرت رسید، اقتصاد ضعیف شده و ثروت کشور به تاراج رفته بود. ایران عصر آقامحمدخان رمق و نیروی حیاتی دوران صفوی را نداشت و حوزهٔ نفوذ آن به خارج از مرزهای سنتی ایران نمیرسید. پادشاه ایران چیزی نداشت تا نیروهای مخالف و ناراضی مناطق بیرونی مرزهای خود را به جان امرای آن نواحی بیندازد و دشمنان بیرونی خود را وادار به مذاکره یا اعطای امتیاز کند؛ اما با این وضعیت، حاضر به عقب نشینی از سیاست تهاجمی خود نبود. به تواناییهای خود و دولت نوپایش باور داشت و ترجیح میداد به جای دست روی دست گذاشتن و مشاهدهٔ رشد فزایندهٔ قدرت و قلمرو دشمنان بیرونیاش، دست به اقدام بزند و طرحهای بزرگ خود را ولو با ابزارهایی اندک به اجرا بگذارد. از آنجا که او پیش از هرچیز یک جنگ سالار ایلیاتی بود و به کارآمدی سپاه خود اطمینان داشت، مصمم بود هر برنامه و هر هدفی را در مدتی کوتاه با اتکا به زور و نیروی نظامی محقق سازد. روسیه سر تسخیر ایران را داشت و آقامحمدخان با استواری، این اندیشه را نقش بر آب کرد و به جِد در راه حفظ مرزهای ایران کوشید (ساسانی، ۱۳۳۸: ۲۷۴).
از طرف دیگر روابط روس با ایران در زمان آقامحمدخان اقتصادی بود. بدین ترتیب که در حدود سالهای ۱۲۰۰ روسها در اشرف کارخانهٔ تجاری برپا کرده و در آن به فعالیت اقتصادی و تجاری مشغول بودند؛ ولی وقتی که معلوم گردید این گروه مقاصد سیاسی نیز دارند و به اصطلاح جاسوسی میکردند، لذا آقامحمدخان از اقدامات آنان جلوگیری نمود (شمیم، ۱۳۸۷: ۱۰۵).
در منابع ذکری از ارسال سفرا بین دولتین ایران و روسیه در زمان آقامحمدخان به میان نیامده و نویسندگانی همچون شمیم و سپهر به تنها برخورد و ارتباط دولتین مذکور در این زمان فقط به صورت درگیری در قفقاز و گرجستان اشاره کردهاند و آن هم نه به صورت درگیری مستقیم؛ چون نیروی روس در موقع تاخت وتاز آقامحمدخان در منطقه در سال ۱۲۱۲ به علت مرگ کاترین دوم به روسیه برگشته بود و لذا اقدامات آقامحمدخان بهانهای به دست روسها داد تا برای هجوم به ایران در دوران فتحعلیشاه اقدام کنند. بعد از مدتی از مرگ آقامحمدخان کینه و عقدههای محلی و ملی زمینهای مناسب یافت و در عرصهٔ سیاست منجر به جنگهای طولانی و دادن امتیازات فراوان از جانب ایران گردید.
در نتیجه روابط ایران و روس در زمان آقامحمدخان بنا به عللی سر نگرفت: اولاً به علت اشتغالات داخلی آقامحمدخان که فرصت کمتری به او داد که برای روابط با همسایگان اقدام کند، ثانیاً جلوگیری آقامحمدخان از فعالیت افرادی که از طرف روسیه در تجارت و امر اقتصادی با ایران رابطه داشتند و گویا آقامحمدخان از قصد و نّیت آنها که جاسوسی بوده آگاه میشود و ثالثاً اشتغالات روسها در اروپا که به خاطر آن فرصت برقراری ارتباط با آقامحمدخان را پیدا نکرده بودند. هرچند که روسها آرزوی رسیدن به آبهای آزاد را از زمان پتر کبیر در سرداشتند و بالاخره وقایع گرجستان نزدیک بود که بهانهٔ درگیری مستقیم روس و ایران در زمان آقامحمدخان را فراهم کند؛ ولی به دلیل مرگ کاترین اول و بعد از آن قتل آقامحمدخان این امر حدود شش سال به تأخیر افتاد.
۳-۴- روابط با فرانسه
روابط ایران با فرانسه در دورهٔ آقامحمدخان شامل مناسبات گسترده و پیچیدهای نبود.
پس از گذران این دوره و آغاز دوران سلطنت فتحعلیشاه، این روابط شکل گستردهتری به خود گرفت و فرانسه به شکل وسیعی وارد عرصهٔ سیاست و انعقاد موافقت نامههایی با ایران شد. ظهور ناپلئون در اروپا در مقام کنسول اول و فرمانده ارتشهای انقلابی فرانسه توجه قدرتهای بزرگ را، هرچند موقتاً، از ایران و آسیای میانه منحرف و بر اروپا متمرکز کرد و همین امر موجبات پیشرفت آقامحمدخان در روابط خارجی را فراهم کرد (فرمانفرماییان،
۱۳۸۹: ۵۲). در دورهٔ حکومت آقامحمدخان قاجار و فتحعلیشاه روابط ایران با فرانسه تحت تأثیر مشکلات جنگ ایران و روسیه در ناحیهٔ قفقاز قرار داشت. با گسترش انقلاب فرانسه و اعلام جنگ از سوی بریتانیا به این کشور، منازعات این کشور به آبهای گرم خلیج فارس نیز کشیده شد. از این زمان نمایندگی بریتانیا به منظور حفظ موقعیت دولت متبوع خویش و شرکت هند شرقی بریتانیا در خلیج فارس، تحرکات کشتیهای فرانسوی را در آبهای متصل به این خلیج و سواحل حاشیهٔ آن مدنظر قرار داد (لوریمر، ۱۳۷۹: ۹۱).
فرانسویان از زمان آقامحمدخان قاجار به فکر تجدید ارتباط با ایران افتاده و دو تن از دانشمندان طبیعیدان خود را به نام «برونیر» و «اولیویه» را با هدف تحقیقات در رشتهٔ علوم طبیعی از راه استانبول به ایران اعزام کردند. این دو تن نامهای از «ورنیناک» سفیر فوقالعادهٔ جمهوری فرانسه در دربار عثمانی برای حاج ابراهیم خان اعتمادالدوله صدراعظم ایران آوردند که در آن تمایل فرانسویان به تجدید رابطهٔ دولتین ایران و فرانسه که پس از انقراض صفویه قطع شده بود، مطرح شده بود. حاج ابراهیم خان به دلیل گرفتاریهای آقامحمدخان در جنگهای داخلی و فتح خراسان، جوابی مبنی بر تمایل متقابل ایران به این امر به نامهٔ مزبور داد و قضیه در همین جا خاتمه یافت (محبوبی اردکانی، ۱۳۷۰: ۹۵).
ورود سفرای جمهوری فرانسه به ایران چندان پررنگ و جدی نبود. ماجرای مسافرت آنها به تهران و ملاقات با اعتمادالدوله بیآنکه حاصلی عملی برای دو طرف به همراه داشته باشد، تلاشهای جمهوریخواهان فرانسه را برای ایجاد جبههای بر ضد امپراتوری روسیه نشان میدهد. ریموند ورنیناک، نمایندهٔ سیاسی جمهوری فرانسه در استانبول، نامهای را توسط دو تن از معتمدانش برای تصمیمگیران جدید ایران فرستاد که در آن بعد از اشاره به ریشههای عمیق تاریخ دو کشور، هم زمانی پیروزی انقلاب فرانسه و آغاز پادشاهی آقامحمدخان را به نشانهای از آیندهٔ توأم با سعادت تعبیر کرده بود. هدف از نگارش نامه و اعزام سفیر را احیای دوستیهای گذشته و مشورت دربارهٔ چگونگی حفاظت از منافع تجاری و سیاسی مشترک دانستهاند (نوایی، ۱۳۶۹: ۲۴). به این ترتیب تقلای جمهوریخواهان فرانسه برای مهار دشمنی دولت روسیه و کاهش تأثیر توطئههای این امپراتوری در پیشرفت انقلاب، آنها را به فکر اتحاد با ایران انداخت.
نتیجهگیری
یافتههای پژوهش گواه آن است که ظهور آقامحمدخان قاجار در تاریخ ایران، نقطه عطفی در سیاست داخلی و خارجی محسوب میشود. در دورهٔ آقامحمدخان طیفی از رکود و فترت روابط میان دولت ایران و کشورهای اروپایی را دربرگرفت. وی با بهرهگیری از وضعیت موجود در عصر زندگانی خود و با تکیه بر توانایی فردی و هوش و ذکاوت درونیاش، توانست شرایط مساعدی را برای تشکیل حکومت قاجار فراهم کند و شاید بتوان گفت آقامحمدخان توانمندترین حاکم این سلسله محسوب میشود. سیاست او در برخورد با دوستان و رقیبان، تهدید همراه با تشویق و در برخورد با دشمنان و مخالفان، قهر و خشونت افراطی بود. بزرگترین و مؤثرترین اقدام آقامحمدخان ایجاد ارتشی کارآزموده، مطیع و آماده به نبرد بود. او پیروزیاش در میادین نبرد را با طرح نقشه جنگی و اصل غافلگیری تضمین میکرد و تا زمانی به آن اطمینان نداشت دست به اقدامی نمیزد. در زمینهٔ سیاست خارجی اصولاً آقامحمدخان اعتقادی به دیپلماسی و دیپلماتها نداشت و دیپلماسی او در واقع همان استفاده از روش زور و نیروی قهریه بود. نکتهای که لازم به ذکر است بیان این مسأله است که با وجود تمام این خصوصیات و افکار و عقاید حکومتی که مبتنی بر زور و قوهٔ قهریه بود، آقامحمدخان شخصی نبود که به یک باره و بدون آگاهی پا به عرصهٔ سیاست و حکومتگری نهد؛ بلکه او با دارا بودن زمینههایی که به زمان حضورش در دربار کریم خان زند باز میگردد و با آگاهی از وضعیت و جایگاه ایران در عرصهٔ بینالمللی، وارد مناسبات خارجی گردید و تا حدودی میتوان گفت موفق ظاهر شد.
این نوشتهها را هم بخوانید