این آخرینها بارهای زندگی ما و دیگران چقدر نوستالژیک و غمانگیز و در عین حال هشداردهنده هستند
سر را که بالا میآوری، کمی که بیخیال ترافیک شهر پیر میشوی، چشمت میخورد به مهمانخانه فرد رشت و ناگهان هجوم این افکار که به راستی آخرین مهمان این مهمانخانه که بوده؟ آیا زمانی بوده که این مهمانخانه جزو، مکانهای اقامتی شیک شهر بوده باشد. چه زمانی صاحبش به فکر تعطیل کردن این مکان افتاد و دیگر تعمیرش نکرد و یا اصلا راهایش کرد. چه زمانی آخرین بار غذایی در آن طبخ شد و چه زمانی آخرین بار درش قفل شد.
گاهی به لحظات سادهای فکر میکنم که روزی درگیرشان بودیم و هرگز نمیدانستیم که آخرین بار است:
- آخرین باری که به مدرسه رفتیم و با نان تازهای که پدر خریده بود صبحانه خرودیم.
- آخرین باری که روی صندلی چوبی ایستگاه اتوبوس نشستیم و منتظر ماندیم.
- آخرین باری که در آلبوم خانوادگی به دنبال عکسهای قدیمی گشتیم.
- آخرین باری که در باغچه خانه مادربزرگ، از درخت انجیر بالا رفتم.
- آخرین باری که برای کسی نامه کاغذی نوشتیم و منتظر پاسخ ماندیم.
- آخرین باری که با دوستانمان تا دیروقت در خیابانهای شلوغ قدم زدیم.
- آخرین باری که برای دیدن مسابقه فوتبال تا نیمه شب بیدار ماندیم و هیجانی واقعی داشتیم.
- آخرین باری که بادبادکی را در آسمان رها کردیم و از شادی به هوا پریدیم.
- آخرین باری که در جشن مدرسهمان با هیجان جایزهای را گرفتیم.
- آخرین باری که از بیست نشدن لجمان درآمد!
- آخرین باری که روی برفها سر خوردیم و از خنده غرق شادی شدیم یا گلولهای برفی پرت کردیم یا به ما خورد.
- آخرین باری که سوار دوچرخه شدیم و کوچههای قدیمی را پیمودیم.
- آخرین باری که به یک دوست قدیمی زنگ زدیم و خاطرات قدیمی را زنده کردیم.
- آخرین باری که روی فرش نشستیم و با تکههای کاغذ، بازیهای کودکانه انجام دادیم.
- آخرین باری که با اشتیاق، هدیهای را باز کردیم و از دیدنش شگفتزده شدیم.
- آخرین باری که در حیاط مدرسه زنگ تفریح را با دوستانمان بازی کردیم.
- آخرین باری که نقاشیای کشیدیم و آن را به دیوار اتاقمان چسباندیم.
- آخرین باری که طعم شیرکاکائوهای قدیمی را با کیک حس کردیم.
- آخرین باری که با پدرمان به بازار رفتیم و او برایمان چیزی خرید.
- آخرین باری که به شیوه قدیمی کاست ضبط کردیم یا سلکشن زدیم.
- آخرین باری که در کنار دریا با پاهای برهنه روی شنها قدم زدیم.
- آخرین باری که در کنسرتی شخصی رفتیم و دیگر او در قید حیات نیست یا مجوزی ندارد یا آخرین باری که کنسرت داد و ما نرفتیم و نمیدانستیم که این آخرین کنسرت زندگیاش است.
- آخرین باری که با دوستانمان در کافهای کوچک نشستیم و از روزمرگیهایمان بدون حساب و کتاب و محافظهکاری گفتیم.
- آخرین باری که در حیاط خانه، بساط چای عصرانه را پهن کردیم.
- آخرین باری که با مادرم به باغ رفته و به صدای پرندگان گوش سپردیم.
- آخرین باری که ساعتها کتاب خواندیم و غرق در دنیای داستان شدیم و کتاب را سهمیهبندی نکردیم و اینترنت و دلمشغولیها رشته مطالعه ما را پاره نکرد.
- آخرین باری که روی صندلی اتوبوس نشستیم و در دل به آینده فکر کردیم.
- آخرین باری که به کتابخانه عمومی رفتیم و بوی کاغذهای قدیمی را حس کردیم.
- آخرین باری که دوستانمان را به خانه دعوت کردیم و تا دیروقت با هم خندیدیم.
- آخرین باری که در کوچههای پر از درخت راه رفتیم و برگهای پاییزی زیر پاهایمان خشخش کرد.
- آخرین باری که برای امتحان مهمی درس خواندیم و استرس فردا را در دل داشتیم.
- آخرین باری که در یک اردو با دوستانمان عکس یادگاری گرفتیم و قول دادیم همیشه در تماس بمانیم.
- آخرین باری که در غروب تابستانی کنار رودخانه نشسته و صدای آب را شنیدیم.
- آخرین باری که با دوستانمان به سینما رفتیم و بعد از آن ساعتها درباره فیلم بحث کردیم یا در مورد سریالی که دیشب از تلویزیون پخش شد، صحبت کردیم.
- آخرین باری که عطر غذای خانگی مادربزرگمان فضای خانه را پر کرد و ما منتظر سر سفره نشستیم.
- آخرین باری که با کسی چت کردیم و بعد برای همیشه رابطهمان قطع شد.
- آخرین باری که به کسی فرصت دادیم برگردد و او درون ما را نخواند و یا نخواست بخواند و برنگشت.
- آخرین باری که یک مجله محبوب را خواندیم و دیگر عمر مجله یا روزنامه تمام شد.
- آخرین باری که حس میکردیم معجزهای میشود و دنیا هر لحظه امکان بهتر شدن تکانهای را دارد و بعد فهمیدیم چنین چیزهایی عملا ممکن نیستند.
- آخرین باری که در وبلاگتان نوشتید و بعد وبلاگ را هرگز را بهروز نکردید.
- آخرین بازی یک ستاره سینما در فیلماش، در حالی که خودش نمیدانست.
- آخرین کات یک کارگردان …
هر لحظهای که زندگی میکنیم، میتواند آخرین بار باشد. لحظات کوچک و ساده که گاهی آنها را بیتوجه و بیاهمیت میگذرانیم، بعد از مدتی به خاطراتی گرانبها تبدیل میشوند. زندگی پر است از پایانهای ناگهانی که در آنها نمیدانیم کدام لحظه، لحظهی خداحافظی خواهد بود. اما این پایانها به ما یادآوری میکنند که قدر هر لحظه را بدانیم، چرا که هر تجربه، هر لحظه و هر خاطره میتواند آخرین باری باشد که آن را تجربه میکنیم. در پایان، آنچه باقی میماند، خاطرات دوستداشتنی و لحظههای زیباست که ما را به زندگی وصل نگه میدارد.