فیلم نفرین گل طلایی – معرفی، بررسی و تحلیل – Curse of the Golden Flower (2006)

فرانک مجیدی: فکر میکنم همهی شما که به تماشای افتتاحیهی المپیک نشستید، چون من ساعتها مسحور زیبایی خیرهکننده و عظمت آن ماندید. چینیهایی که یکششم کرهی زمین را اشغال کردهاند، مراسمی در خور نام چین و تاریخ آن برگزار کردند. حالا میگویید این چه ربطی به فیلم امروز دارد؟ ربطش آنست که کارگردان فیلم امروز ما و مراسم یک نفر هستند: ژانگ ییمو.
چند سال پیش، علاقه و اطلاعات محدودی از سینمای چین داشتم و از پیشرفت صنعت فیلمسازی آنجا چیزی نمیدانستم، تا آنکه با دیدن کار این کارگردان یکی از علاقمندان کارهایش و سینمای چین شدم.البته، سینمای ییمو، فاصلهی فراوانی از جنسهای بنجل چینی دارد و اصل جنس است.
جدیدترین کار ییمو که در سال ۲۰۰۶ اکران شد، به دنبال اقبال عمومی دو فیلم قبلی او “خانهی خنجرهای پرنده” و “قهرمان” بینندگان زیادی را در جهان برای تماشای خود کشاند.نام این کار “نفرین گل طلایی” بود.
نفرین گل طلایی، داستانی باستانی از فساد در خانوادهی سلطنتی را بیان میکند. در قرن دهم میلادی، همگان در ظاهر منتظر فرا رسیدن روز جشن گل طلایی هستند. در این روز تمام محوطهی کاخ امپراطوری، با داوودیهای زرد رنگ پوشیده میشود و همگان به جشن و پایکوبی میپردازند. اما جشن امسال آبستن حوادثی پشت پرده است. اشکال کار هم در ساختار در هم گسیختهی خانوادهی سلطنتی است.
امپراتور( چو یون فت) سالها قبل ازدواجی داشته که حاصلش یک فرزند پسر، پرنس وان(لیو یه) است که اکنون شانس اول تاجداری پس از پدر است، اما مادر او فوت میکند و امپراتور جاهطلب پس از مدتی با یگانه دختر امپراتور سابق و امپراتریس کنونی (گونگ لی) ازدواج میکند. امپراتریس زنی فوقالعاده باهوش، دانا و مکار است و همواره مانند خاری در چشم امپراتور. آنها دو فرزند پسر دارند پرنس جی(جی چو) و پرنس یو(جونجی کین).حالا پس از گذشت سالها که باید جانشین دیگر در فکر تشکیل دولت باشد، امپراتریس قصد دارد فرزند محبوبش پرنس جی را بر تخت بنشاند، هرچند که عشق پنهانی با پرنس وان هم در سر دارد که پرنس از ترس خشم پدر از آن گریزان شدهاست. او معشوقهای دارد که ندیمهی مخصوص امپراتریس است و دختر پزشک مخصوص قصر. امپراتور که به همسرش مشکوک شده که نقشههایی در سر میپروراند، اما از سویی چون همسرش شاهزاده خانم چین است نمیتواند مستقیماً خونشش را بریزد بنابراین نقشهای طرح میکند: با همکاری پزشک و دختر او، در دارویی که هر دو ساعت ملکه آن را مصرف میکند مقداری قارچ بسیار سمی پارسی میریزد، این مقدار تا دو ماه دیگر امپراتریس را کاملاً دیوانه میکند و او خود بخود از روند کارها حذف میگردد. امپراتریس اما، از توطئهی همسرش خبر دارد با این حال آن دارو را مصرف می کند و چشم به راه پسرش، پرنس جی دارد که در مناطق مرزی خدمت میکند و برای جشن به قصر باز خواهد گشت و در روزهای انتظار مدام با نخ طلا بر پارچههای ابریشم گل طلایی گلدوزی میکند. همگان از این کار او در تعجبند و نمیدانند او نیز هدفی در سر دارد. پرنس جوان به هنگام بازگشت بلافاصله نزد مادرش میرود و چون راز مرگ تدریجی مادرش را از زبان او میشنود تصمیم به انتقام از پدر میگیرد و با مادر پیمان میبندد در روز جشن، با سربازانش تاج و تخت را از چنگ پدرش درآورد در حالیکه دستمالهای گلدوزی مادر را برگردن خود و سپاهش دارند. در این میان، امپراتریس ماجرای عاشقانهی ندیمه و شاهزاده وان را در مییابد و پزشک نیز بلافاصله استعفا میدهد و با دخترش به نزد همسرش باز میگردد اما وان تا آنجا هم به دنبال دخترک میرود، اینبار همسر پزشک در مییابد و شاهزاده را بر آشفته از خانه بیرون میکند و به اصرارهای همسرش تنها پاسخ میدهد که این عشق باید بین این دو کاملاً فراموش شود. در همین حین طی حملهای وحشیانه به منزل پزشک، پزشک کشته میشود و همسر پزشک خشمگین از آنکه میداند انگیزهی این عمل چیست و شوهرش چرا قربانی است با دخترش برای برداشتن پردهی آخر میرود و این در حالیست که روز جشن فرا رسیده و تمام تراژدیها ناگهان رخ میدهد…
فیلم “قهرمان” و فیلم “خانهی خنجرهای پرنده”، پیش از این فیلم با هزینهای هنگفت و وسواس خاصی در روایت و زیباییشناسی تصویری ساخته شده بودند. “قهرمان”، بیانگر داستان سه قهرمان است که چین را با شمشیر خود نجات میدهند اما پادشاه از دو تن از آنها که زن و مردی که عاشق همند بیمناک است و از نفر سوم میخواهد آنها را بکشد و او با این پیام نزد شاه میآید و از کیفیت مرگ آنها سه روایت خواهد گفت که در انتها پایانی غمانگیز برای آن سه رقم می خورد اما چین پا بر جا میماند.”خانهی خنجرهای پرنده” نیز داستان دو مرد است که عشق رقاصهای نابینا را در دل دارند که در آخر خون میان آنها قضاوت آخرین را میکند.برای این دو فیلم با هزینههای سرسامآورشان چند صد هزار نفر از مردم چین به عنوان سیاهی لشگر کار کردند و در انتها آثاری که عرضه گردید از نظر زیبایی بصری چنان در حد کمال است که در هیچ نمونه فیلم دیگری (حتی در فیلمهای پرخرجی مانند سهگانهی ارباب حلقهها) به چشم نمیخورد، ضمن آنکه این دو فیلم در زمان خود به عنوان برترین فیلمهای چین موجب افتخار مردم چین بودند.
اما دربارهی فیلم اخیر حتی چیزی فراتر از دو فیلم قبلی وسواس در طراحی صحنه و تصویر برداری به کار رفت. آنچنان که بقول بیژن اشتری عزیز، بار اول که فیلم را میبینی آنچنان محو تصاویر زیبای فیلم میگردی که اصلاً نمیفهمی داستان فیلم چه بود! من تا بحال ندیدهبودم فیلمی تکتک پلانهایش مانند تابلوی نقاشی عظیمی از کار در آید. ساخت این سه فیلم بود که ییمو را لایق اول کارگردانی مراسم بزرگ المپیک کرد که بخوبی از عهده برآمد. طراحی صحنه و لباس این فیلم، بسیار فاخر و با شکوه است.
آنچه بسیار در نظر میآید، تحقیق دقیق در آداب و جشنها و رفتارهای خانوادهی سلطنتی در هزار سال گذشته است. خوب است گاه چشم آدم به فیلمهایی اینچنین بیفتد تا بداند وقتی کشوری هزینهی هنگفتی را صرف ساخت فیلم تاریخی میکند، این زحمت را به خود میدهد که واقعاً آن برههی زمانی را به کمال زنده کند و نه مانند کارگردانان کار بلد ما که نه روایت داستان میدانند و نه حتی یک بروشور دربارهی موضوع سریالهای فوقالعادهشان ورق میزنند و ۶میلیارد هزینه فقط صرف کشیدن خط چشمهای آنچنانی و بزک کردنهای ناشیانه برای زیبا جلوه دادن جوانی که قرار است زیباترین موجود بشری شود(که نمیشود) میگردد!
اما داستان، به زیبایی یکی از بیماریهایی را به تصویر کشیده که ادبیات و هنر، همواره در آثار بزرگانش مردمان را از آن بیم میدهند: بیماری قدرت دوستی! اینکه قدرت روح انسانی در بالاترین مقام انسانی چنان میآلاید که خون تنها سیرابکنندهی عطش آدمی میشود و خود نمیبیند چگونه روحش در حال سقوط است و درنمییابد برای بالا ایستادن خود از تن عزیزانش پله میسازد تا به اوج برسد. اوج، آن اوجی که قدرت تعریف میکند تا شخص قدرتمند خود را صاحب احترام بیابد و در نمییابد که این احترام نیست، ترسی به همراه نفرت است که مردمان را به کرنش وا میدارد و این ترس، این نفرت موجی میسازد که او و قدرتش را یکباره در خود میبلعد. اگر شمشیر روزی در دستان او بود، امروز شمشیر در دست یک ملت است و تنها خون او آتش انتقام را فرو مینشاند. ییمو داستان را در روز جشن به پایان میرساند اما نمای آخر فیلم بصورت نمادین با ریختن جام زهر بر نشان طلای پادشاهی تمام میشود که آن را ذوب میکند و نابود میسازد. در آخر این رندان هستند که میدانند کلاه پادشاهی که بیم جان در او درج است کلاهی دلکش است اما به ترک سر نمیارزد!
ترانهی پایان فیلم با توجه به داستان بسیار تاثیرگذار از آب درآمده و فیلم همچون بسیاری از فیلمهای تاریخی موسیقی فخیم و فاخری دارد. بازی گونگ لی در نقش امپراتریس و چو یون فت بسیار چشم نواز است. هرچند در روز جشن، رازهایی که باید دانسته شود پیشتر حدس زدنش چندان مشکل نیست، اما بعنوان یک فیلم تاثیر گذار و دقیق تاریخی، ارزش اختصاص یک آخر هفته برای تماشا را دارد.
بسیار مطلب زیبایی بود اما در یک نکته با تو هم عقیده نیستم. من (صرف نظر از اینکه از بازیگر نقش امپراطور خیلی خوشم میاد ) اتفاقا حق رو توی فیلم به امپراطور می دم و اتفاقا نظرم بر خلاف شما بر این اساس که قدرت و پیشوایی مسئولیتی رو بر دوش آدم می گذاره که مجبوره عزیزانش رو هم قربانی کنه برای هدفی بالاتر .
توی فیلم امپراطور توضیح می ده که وقتی سردار امپراطور قبلی بوده (که پدر همسرش هم می شه) اون بوده که چین رو یکپارچه کرده و نمی خواد کشوری که حالا در صلح و آرامش دوباره چند تکه بشه . از طرفی امپراطور (که در پایان می فهمیم از تمام جریان توطئه باخبر بوده) به پسرش در نواحی مرزی (بعد از آزمایش پسر در شمشیر بازی و نشان دادن این نکته که گرچه شمشیرباز خوبیه اما هنوز به قدرت پدر نیست) می گه “هیچ گاه چیزی رو که من بهت ندادم بزور نگیر ” . بعد در قصر بار دیگه توضیح می ده که خودش قصد داشته پسر اول رو (ظاهرا به درخواست خود پسر اول که تمایلی به کشورداری نداشته و عرضه ای هم از خودش نشون نداده ) از نیابت خلع و پسر دوم رو بجای اون بگذاره ولی
وشزد کرده بوده که تا خودش چیزی رو واگذار نکرده بزور ازش نگیرند.
از طرفی همسر امپراطور که زنی باهوش اما تماما اسیر زندگی در قصر هست یک به دلیل اینکه پدرش امپراطور بوده (و همسرش فقط یک سردار) شوهر را لایق سمتش نمیدونه و ضمن اینکه روابطی با پسر اول داره (اشاره می کنه که ما سه ساله به هم محرمیم ) هم اون رو دوست داره هم حکومت رو برای فرزند خودش می خواد . (هرچند پادشاه هم حکومت رو برای پسر دوم می خواست اما این خواست به دلیل آمادگی رزمی پسر دوم و کسب توانایی در هنگام مرزداری بوده نه فقط عشق )
پسر سوم هم همانطور که می بینیم نماد یک بچه احمق که فقط توی قصر بزرگ شده (مثل پادشاهان ایرانی که تمام عمر شاهزادگی در حرمسرا بودند) که فقط قدرت می خواد اما حتی عرضه بدست آوردن اون رو نداره و در نهایت بخاطر سرکشی کشته می شه .
در نهایت پادشاه اطرافیانش رو قربانی می کنه برای پایداری قدرت چین و اینکه چین رو بازیچه عشق و هوسهای خانواده اش نکنه.
حتی در آخر به پسرش می گه از گناهتون می گذرم به شرطی که دوای مادرت رو خودت بدی (باید قبول کرد ملکه ای که بخواهد دائم شورش کنه و کودتا قابل اعتماد نیست و کودتاگر چه از غیر باشه چه از قصر باید اعدام کرد) .
در نهایت فیلم هم پادشاه غمگین و به نظر من سر دوراهی چین و خانواده چین رو انتخاب می کنه
این رو میشه با مقایسه با تاریخ خودمون هم فهمید . (ملکه ای مثل ترکان خاتون رو در نظر بگیر که هر جنایتی می کنه به خاطر پسر خودش ) – (یا فرح رو که با آوردن خانواده قطبی به سفره گشاد ایران و دوستهای کمونیستش مملکت رو خراب کرد یا اشرف و شاهپورها که اینقدر قدرت داشتند و کسی جلوشون رو نگرفت که مملکت رو به باد دادند. اینجا شاه موجود بی عرضه یا بدی نبود اما اینکه جلوی خانواده بی لیاقت رو نمی گرفت خودش خیانتی بود که باعث زوال ممکلت و پادشاهی شد)
پس در واقع اینجا امپراطور اتفاقا کلاه قدرت رو برای خودش نمی خواست . چون باید توجه کرد که زن اولش رو خیلی دوست داشت اما وقتی دید برای سلطنت و آینده مشکل ایجاد می کنه دستور داد به قتلش !!
پزشک عزیز از اینکه در مورد یکی از محبوب ترین فیلم هام نوشته بودی خیلی خیلی خوشحال شدم. لذت بسیاری بردم.
شاید جسارت باشه ولی در مورد داستان فیلم نکته ای تو ذهن ام هست که شاید از نظرت دور مونده باشه. داستان فیلم بر گرفته از فیلم “شیر در زمستان” است که در اون هم داستانی با همین مشخصه ها روایت میشه ! فیلم مشهوری و موفقی بوده که کاترین هپبورن و پیتر اوتول به خاطرش اسکار گرفتن. آنتونی هاپکینز جوان هم تو فیلم نقش ریچارد شیردل قبل از پادشاهی رو بازی می کنه !!
(یا حضرت خرس… چقدر زیاد شد)
سلام
پستتون راجع به فیلم خیلی جالب بود و خیلی کنجکاو شدم که حتما این فیلم رو ببینم….
چیزی که برام هم در مراسم افتتاحیه المپیک و هم در تصاویر این فیلم بسیار جالب و جذاب بود، استفاده هنرمندانه از رنگ هاست !
واقعا این رنگها منو به یاد تصورم از بهشت می ندازن.
راستی توی وبلاگم یه سوالی مطرح کردم که اگه دوست داشته باشید و حوصله داشته باشید خوشحال می شم یه نگاهی بهش بندازید.
ممنون
عالی بود
مرسی
میتوانست بسیار خلاصهتر باشد.
عالی بود
باز هم مطالب سینمایی بذارید
سلام دکتر جان ممنون از مطلبتون
ذر باره ! از زیباترین فیلم هایی که دیدم نوشتید
واقعا یره کننده بود از همه جالب تر اینه که نوشتید کارگردان فیلم امروز ما و مراسم یک نفر هستند: ژانگ ییمو.
خیلی ممنون
راستی make up ها تو فیلم یلی قشنگ بود
مخصوصا این که مراحل make up رو نشون میدادن
یا اون صحنه ی جای گزینی گل های زرد به جای گلدون های شکسته بعد از جنگ
وااااای ممنون که اون صحنه ها رو تو ذهنم زنده کردید
سلام دکتر جان ممنون از مطلبتون
ذر باره یکی از زیباترین فیلم هایی که دیدم نوشتید
واقعا خیره کننده بود از همه جالب تر اینه که نوشتید کارگردان فیلم امروز ما و مراسم یک نفر هستند: ژانگ ییمو.
خیلی ممنون
راستی make up ها تو فیلم یلی قشنگ بود
مخصوصا این که مراحل make up رو نشون میدادن
یا اون صحنه ی جای گزینی گل های زرد به جای گلدون های شکسته بعد از جنگ
وااااای ممنون که اون صحنه ها رو تو ذهنم زنده کردید