معرفی کتاب « بازگشت هیتلر »، نوشته تیمور ورمش
مقدمه
آیا بهراستی آدولف هیتلر هنوز میتواند فاجعه به بار آورد؟ این کتاب هجویهٔ تلخی است که بیداری دوبارهٔ او را در برلین فعلی نشان میدهد. لحن بسیار تلخ و اندوهبار این کتاب به این دلیل است که قهرمانش هیتلر است؛ همان هیتلر واقعی و نه آنکه در برنامههای طنز تلویزیون یا فیلمهای هالیوود دیدهاید. قهرمانش همان مردی است که محیطش را آنگونه که خوش داشت تحلیل میکرد و ضعفهای مردم را بهسرعت میشناخت و هرگز از منطق عجیب و غریبش سرباز نمیزد؛ همان مردی که لجوج بود، ولی ابله نبود.
این کتاب راهی را نشان میدهد که آدولف هیتلر در زندگی پیمود؛ از محوطهای خشک و خالی در مرکز برلین تا یک دکّهٔ روزنامهفروشی؛ از یک مغازهٔ لباسشویی که به ترکها تعلق داشت تا شبکهٔ تلویزیون ملّی آلمان. بازگشت هیتلر کتابی مهیّج است و خواننده را در لذت و شادی غرق میکند. این کتاب چنان خواننده را غافلگیر میکند که دیگر به هیتلر نمیخندد، با هیتلر میخندد. شدنی نیست؟ ابداً کسی اجازه نداده است که با هیتلر بخندیم؟
جواب این سؤال را با خواندن کتاب خواهید یافت. هرچه باشد، اینجا یک کشور آزاد است.
دربارهٔ نویسنده
تیمور ورمس در سال ۱۹۶۷ در نورنبرگ از والدینی آلمانی و مجارستانی زاده شد. در دانشگاه ارلانگن، در ایالت باواریا، سیاست خواند و سپس مشغول روزنامهنگاری شد. او تا سال ۲۰۰۱ برای روزنامههای اخبار شبانگاهی و اکسپرس در کلن مطلب مینوشت. افزون بر این، برای مجلات زیادی مطلب نوشت و سردبیر مجلّهٔ شیپ شد که دربارهٔ مد و تناسب اندام بود. از سال ۲۰۰۹ تا امروز چهار کتاب منتشر کرده است و در حال حاضر مشغول نوشتن دو کتاب دیگر است.
همهٔ اتفاقات و شخصیتها و گفتوگوهای کتاب تخیلی هستند و هرگونه شباهت با زندهها و ارتباطشان با شرکتها و سازمانها کاملاً تصادفی است. با وجود این، نویسنده منکر نیست که رفتارهای اشخاص داستان چهبسا شبیه رفتارهای اشخاص حقیقی در وضعیتی مشابه با وضعیت داستان باشد. به عقیدهٔ نویسنده، ارزش کتاب در این است که گفتوگوهای زیگمار گابریل (۱) و رناته کوناست (۲) با هیتلر ساختگی است.
بیداری در آلمان
این قوم کاری کردند که اصلاً توقعش را نداشتم. حالا همهٔ امکانات انسانی را به کار میگیرم تا بر زمینی که دشمن حرمتش را شکسته است، هرگونه امکان ادامهٔ حیات از بین برود. دستور دادهام هرچه پل و نیروگاه و جاده و ریل است، ویران کنند. دستورم همچنان پابرجاست و مثل روز روشن است که همه چیز را در همین ماه مارس باید از بیخوبن محو کنم. تمام تأسیسات را باید نابود کرد: تصفیهخانهها، مراکز تلفن، تولیدات کشور، کارخانهها، کارگاهها، مزارع، املاک و همه چیز. دستورم این بود که همه چیز ویران شود.
حواستان را کاملاً جمع کنید. دستور صریح است و اما و اگر هم ندارد. این دستور کسی است که لباس سربازان را بر تن دارد، به جبههٔ پیش رویش نگاه میکند و از تاکتیکها و استراتژیهای جنگی هم سررشته دارد. کسی که پا پیش میگذارد و میگوید: «باید کاری بکنیم. باید دکّهٔ روزنامهفروشی را بسوزانیم. بگذاریم که دکّه به دست دشمن بیفتد؟ شرمآور نیست که دکّه به دست دشمن بیفتد؟» صد البته که شرمآور است. دشمن روزنامهخوان هم تشریف دارد! سر همین هم توطئه میچیند که به دکّه حمله کند. دوباره تأکید میکنم؛ همهٔ املاک باید از بین بروند؛ خانه، در، دستگیرهٔ در، چه بزرگ باشند و چه کوچک. درها را باید از لولا کَند، رحم و عطوفت هم در کار نباشد. چنان خرد و خمیرشان کنید که مثل خاک ارّه شوند. بعد هم آنها را آتش بزنید؛ زیرا در غیر این صورت دشمن از درهای ما برای ورود و خروج استفاده میکند. الهی که بین دستگیرهها و لولاهای شکسته و کپّههای خاکستر به حضرت چرچیل خوش بگذرد!
بالاخره جنگ است و عواقب مرگبارش. از روز اوّل هم اینها را خوب میدانستم. دستورم همان است که گفتم، علتش هم همان است که گفتم. هرچه هم عوض بشود، دستور عوض نمیشود.
دیگر نمیتوان انکار کرد که قوم آلمانی سرانجام در نبرد با انگلیسیها و بلشویسم و امپریالیسم مغلوب شد. ساده و سرراست بگویم؛ قوم آلمانی با این شکست امکان ادامهٔ حیات را در بدویترین مرحلهٔ شکار و جمعآوری غذا از دست داد. این حقیقت محض است؛ بنابراین حق استفاده از تصفیهخانه و پل و خیابان و حتی دستگیرهٔ در هم از بین رفت. دستوری که بنده، صدراعظم رایش صادر کردهام، بالطبع تا این لحظه به گوش مقامات رسیده است. دستورم را ابداً فسخ نمیکنم. عجبا که سربازان امریکا و انگلیس هم طبق دستور من عمل میکنند و کاملاً هم بر نابود کردن کشور نظارت دقیق دارند. البته طبیعی است که تا این لحظه نتوانستهام همهٔ جزئیات دستور را بررسی و روشن کنم. من باعث و بانی پیشرفت بودم و کلّی کار کردم؛ ازجمله شکستدادن امریکا در جبههٔ غرب و دفاع از روسیه در جبههٔ شرق و توسعهٔ پایتخت جهانی قوم ژرمن و…. مطابق برآورد من، حتی با وجود دستگیرههای موجود، ارتش آلمان کار را تمام خواهد کرد. بهاینترتیب، فیالواقع، این اقوام غیرژرمنی دیگر نمیتوانند بیاجازه وارد شوند؛ ولی هنوز کارهایی هست که باید بکنم.
بفهمی نفهمی از یک چیز سر در نمیآورم؛ از اینکه الان اینجایم…
کتاب بازگشت هیتلر
نویسنده : تیمور ورمش
مترجم : بهار مقربی
ناشر: انتشارات تیسا
تعداد صفحات : ۳۰۳ صفحه
این نوشتهها را هم بخوانید