نگاهی به زندگی و فیلمهای الیا کازان به بهانه زادروز این کارگردان بزرگ

الیا کازان (با نام اصلی الیا کازاناغلو) در هفتم سپتامبر ۱۹۰۹ در استانبول به دنیا آمد و در چهار سالگی (۱۹۱۳) به همراه خانواده به آمریکا مهاجرت کرد.
این کارگردان و نویسنده، به خاطر موفقیتهای تئاتریاش، به ویژه با نمایشنامههای تنسی ویلیامز و آرتور میلر، برای فیلمهای تحسینشدهاش از جانب منتقدان و نیز برای نقشش در توسعه یک سبک انقلابی در بازیگری که واقیعتهای روانشناسی و رفتاری را دربرمیگرفت، شناخته میشود.
شهرت او به عنوان یکی از موفقترین و تاثیرگذارترین کارگردانان تئاتر و فیلم آمریکایی دهه ۴۰، ۵۰ و اوایل دهه ۶۰ میلادی به دلیل همکاری او در سال ۱۹۵۲ با کمیته فعالیتهای غیرآمریکایی (HUAC) تیره و تار شد چراکه او در شناسایی هنرمندان همکار خود به عنوان اعضای حزب کمونیست مشارکت داشت.
کازان پس از تکمیل تحصیلات در کالج هنری ییل به کار حرفهای در تئاتر روی آورد. از اوایل دههی ۱۹۴۰ با کارگردانی در تئاترهای برادوی (نیویورک) به عنوان هنرمندی خلاق و صاحبسبک به شهرت رسید. در صحنهگردانی تئاتر به میزانسن رئالیستی و اجرای طبیعی گرایش داشت. کازان به ویژه در معرفی آثار نمایشنامهنویسان معاصر آمریکا مانند تنسی ویلیامز، تورنتون وایلدر و آرتور میلر نقش مهمی داشت.
پنج نمایشنامه او جایزه پولیتزر دریافت نمودهاند. آثاری چون:
پوست دندانهای ما، اتوبوسی به نام هوس، مرگ فروشنده و گربه روی شیروانی داغ.
برخی از آثار هالیوودی شاخص او اتوبوسی به نام هوس، گربه روی شیروانی داغ، شرق بهشت، زنده باد زاپاتا، در بارانداز، شکوه علفزار، رود وحشی و چهرهای میان جمعیت هستند
موفقیت کازان در ابتدا زمانی حاصل شد که او در سال 1942 تئاتر پوست دندانهای ما اثر تورنتون وایلدرز را به روی صحنه برد و جایزه منتقدین نیویورک را به دست آورد. در سینما اوایل کار خود را با آرتور میلر شروع نمود و به اتفاق او تیمی را تشکیل دادند و کازان فیلم تمام پسران من را کارگردانی نمود، سپس با مرگ فروشنده به کار خود ادامه داد که منتقدین آن را طوفانی تئاتری، ویرانگر و هیجانانگیز توصیف کردند.
همکاری او با تنسی ویلیامز در سال 1947 با اتوبوسی به نام هوس شروع شد و بعدها با گربه روی شیروانی داغ، و پرنده شیرین جوانی به خوبی ادامه پیدا کرد. کارل مالدن که بازیگر بعضی از فیلمهای کازان بوده زمانی گفته است که: «الیا کازان مدتی با هنرپیشهها قدم میزند تا هنرپیشهها متوجه شوند که او دقیقا چه کاری را از آنها میخواهد و بتوانند در موقع فیلمبرداری و یا سر صحنه تئاتر احساس و درک خودشان را به کار ببرند.» مالدن همچنین میگوید: «اگر او شما را استخدام میکرد بیشتر از آنچه خود شما درباره خودتان بدانید راجع به شما میدانست.»
اولین فیلم کازان در مقام کارگردانی نهالی در بروکلین میروید نام داشت که جایگاه او را بهعنوان کارگردانی مستعد در صنعت سینمای آمریکا تثبیت کرد.
زمانی که کازان در مقابل کمیته فعالیتهای غیرامریکایی در دوران مک کارتیسم (اشاره به تندروی سناتور مککارتی و جریانی به اصطلاح ضدکمونیستی او در آمریکا) حاضر شد و اسامی کسانی را که با او در سالهای 1930 عضو حزب کمونیست بودند لو داد، به عقیده خیلیها، موقعیت خودش را خراب کرد و وجههٔ خود را از دست داد. اما سالهای بعد کازان بر این مسأله پافشاری نمود که او هیچگونه گناهی در مورد آنچه که دیگران آن را خیانت مینامند، نداشته است و نیز گفته بود که: «غم و غصهای معمولی در صدمه زدن به مردم وجود دارد، اما من بیشتر از آنکه به کسی صدمه بزنم، خودم صدمه دیدم.»
هنگامی که در سال 1999 اعضای آکادمی فیلم سینمایی آمریکا، جایزه یک عمر فعالیت هنری را به الیا کازان دادند، باز هم تنشهای قبلی تکرار شد و زخمهای بسته دوباره سر باز کرد و درگیری بدی نیز به وجود آمد، چنانچه در شب اجرای مراسم اسکار و هنگام توزیع جوایز بعضی حضار از تشویق او خودداری کردند در حالیکه عدهٔ دیگری به گرمی او را تشویق نمودند. مارتین اسکورسیزی (کارگردان) و رابرت دونیرو (بازیگر)، جایزه او را دادند.
رابطه دوستانه او با آرتور میلر بعد از جریان مک کارتیسم و گواهی دادن او در برابر کمیته و شهادت او بر علیه میلر باوجود اینکه میلر ماجرا را قبلا بیان کرده بود، از بین رفت و دیگر دوستی آن دو شکل نگرفت. میلر در روزنامهاش طی مقالهای راجع به کازان نوشت: او به راحتی مرا قربانی کرد و این چهرهای از دوستی بود که تاکنون ندیده بودم.»
کازان به کمیته گفته بود که در سال 1934 به حزب کمونیست ملحق شده و 18 ماه بعد آنها را ترک کرده است. او با گفتن اینکه چه فکر میکرده و حالا چه فکر میکند، خود را تبرئه کرد.
کلیفور اودتز (نمایشنامهنویس)، فوئب براند (هنرپیشه) و پائولا میلر جزو کسانی بودند که کازان آنها را به نام کمونیست معرفی کرد. کازان در دفاع از خودش گفته است که به هرحال آنها نزد کمیته افراد شناخته شدهای بودند و او در واقع افراد از قبل شناخته شده را لو داده بود. اما برخی هم میگویند نیمی از کسانی که او نامشان را فاش کرده بود، به تمایل و عضویت در جریانهای چپ شهره نبودند.
به عقیده گروهی از منتقدین، فیلم در بارانداز به نوعی بر تصمیم کازان برای حضور و شهادت دادن در کمیته بررسی فعالیتهای ضدامریکایی اشاره دارد، چنانچه در فیلم نیز قهرمان داستان (مارلون براندو) سکوتش را میشکند. کازان با فیلم اتوبوسی به نام هوس به اوج شهرت خود رسید. فضای سیاه و تیره و تار فیلم آشکارا یادآور اوضاع و احوال دههٔ 40 است.
فیلم صحنهای دارد که مأمورین تیمارستان برای بردن «بلانش» میآیند، بعد از این فیلم بود که کمیته بررسی فعالیتهای ضدآمریکایی، کازان را تهدید کردند و او را به طرفداری از کمونیسم متهم نمودند و همین امر باعث شد تا او در ماه آوریل سال 1952 با این کمیته همکاری کند و وجههٔ حرفهای خود را از دست بدهد.
او پس از این اتفاق سعی کرد تا به نوعی کار خود را جبران نماید و با ساخت فیلم زنده باد زاپاتا! زندگی مبارزی را به تصویر کشید تا شاید بتواند اندکی از سرزنشهای موجود بکاهد. حتی دو سال بعد که او فیلم در بارانداز را ساخت، تلاش کرد تا بلکه بتواند جواب کسانی که او را متهم به آدمفروشی کرده بودند، بدهد. هرچند که به دلیل وجود نگاه خاص و ویژهای که فیلم به اتحادیههای کارگری داشت منتقدین رادیکال، او و فیلمش را به شدت یر سوال بردند و فیلم را به نوعی ادامهٔ خیانت کازان به دوستان کمونیستش دانستند. فیلم در بارانداز با بودجهای معادل 900 هزار دلار ساخته شد و با وجود تمامی تبلیغات منفی موجود، توانست حدود 9 میلیون دلار بفروشد.
بعدها کازان با ساخت فیلم شکوه علفزار باعث شد که منتقدین آن را به نوعی واکنش دوباره کازان به شخصیتهای نمایشی بدانند که دوست دارند همیشه به مقصد اصلیشان دست یابند.
البته این واکنش منتقدان شاید به خاطر دادگاههای مک کارتی و اتهامهایی بود که دوستان سابقش به او نسبت داده بودند. دو سال بعد نیز فیلم آمریکا آمریکا را ساخت، که فیلم بیشتر به موضوع غربت میپردازد.
داستان به نوعی همان زندگی واقعی کازان و خانوادهاش است. آخرین فیلمی که الیا کازان ساخته است مربوط میشود به سال 1976 و فیلم آخرین قارون یا مقتدر که علیرغم برخورداری از بازیگران صاحب نام فیلم بسیار بدی بود. هرچند که کازان نتوانست به موقعیت و موفقیتهای قبلیاش دست یابد. اما او فیلمهایی در کارنامه خود دارد که سالیان سال در تاریخ سینما باقی میماند.
الیا کازان در ۲۸ سپتامبر سال ۲۰۰۳ در ۹۴ سالگی درگذشت.
فیلم آخرین مقتدر – The Last Tycoon
کارگردان : الیا کازان
فیلمنامهنویس : هارولد پینتر، برمبنای رمانی نوشته ف. اسکات فیتس جرالد.
آهنگساز(موسیقی متن) : موریس ژار.
هنرپیشگان : رابرت دنیرو، رابرت میچم، تونی کورتیس، ژان مورو، جک نیکلسن، دانلد پلیزنس، اینگرید بولتینگ، ری میلاند، دانا اندروز، ترزا راسل، پیتر استراس، جان کارادین و آنجلیکا هیوستن
دوران بحران اقتصادی. «مونرو استار» (دنیرو)، سرپرست تولید یک کمپانی فیلمسازی است. اگرچه رئیس کمپانی، «پت بریدی» (میچم) از «استار» خوشش نمیآید اما دخترش، «سسیلیا» (راسل) او را میپرستد. شبی در یک مهمانی، زلزلهای رخ میدهد و وقتی جمعیت وحشتزده بیرون میریزند، «استار» خوشش نمیآید اما دخترش، «سسیلیا» (راسل) او را میپرستد. شبی در یک مهمانی، زلزلهای رخ میدهد و وقتی جمعیت وحشتزده بیرون میریزند، «استار» متوجه دو دختر میشود که یکی از آنان ناگهان همسر متوفایش، «مینا» را به یادش میآورد. در اینجا «رودریگز» (کورتیس)، هنرپیشه مشهور فیلمهای رُمانتیک به سراغش میآید و از ناتوانی خود مینالد. دکتر «استار» نیز نگران احتمال ابتلای «او» به یک بیماری مرگبار است.
روز بعد «استار» رد دختر را میگیرد و تلفنی با او قرار میگذارد، اما میفهمد که در واقع با دختر دومی، «ادنا» (هیوستن) قرار گذاشته است. «استار» بهزودی به «کاتلین» (بولتینگ) میرسد و از شباهت زیادش با «مینا» گیج میشود. او «کاتلین» را به یک مجلس رقص میبرد و با بیاعتنائی به «سسیلیا» بازار شایعات را داغ میکند و روز بعد نیز با او به ویلای ساحلی نیمه کارهاش میرود که در آنجا «کاتلین» اعتراف میکند اما با هم ارتباط برقرار میکنند. «استار» نامهای از «کاتلین» دریافت میکند که خبر از ازدواج قریبالوقوعش دارد. او به تعقیب «کاتلین» ادامه میدهد، در حالی که از دست «سسیلیا» فرار میکند، با یک نویسنده سختگیر انگلیسی، «باکسلی» (پلیزنس) سروکله میزند و کارگردان فیلمی با شرکت «رودریگز» و همبازی او، «دیدی» (مورو) را میکند. صبح روز بعد «بریدی» به او میگوید که مدتی برای استراحت کمپانی را ترک کند و «استار» ، درمانده و ناامید از به دست نیاوردن «کاتلین» دور میشود.
فیلم آمریکا، آمریکا – America, America
سال تولید : ۱۹۶۴
کارگردان : کازان، برمبنای کتابی نوشته خودش.
فیلمنامهنویس : کازان، برمبنای کتابی نوشته خودش.
هنرپیشگان : استاتیس گیاللیس، فرانک وولف، هاری دیویس، النا کارام، گریگوری رزاکیس، کاترین بالفور و لیندا مارش.
ترکیه، سال ۱۸۹۶.جوانی یونانی بهنام “استاوروس” (گیاللیس) و “وارتان” (وولف)، دوست ارمنی او، پیوسته رویای فرار به آمریکا را در سر یمپرورانند. “وارتان” به دست ترکها کشته میشود و “استاوروس” عاجزانه از مادر بزرگ خود میخواهد تا پول سفر به آمریکا را به او بدهد. اما پدر مخالفت میکند و او را نزد پسرعمویش در قسطنطنیه میفرستد. “استاوروس” در آنجا سخت کار میکند و همچنان قصد رفتن به آمریکا را دارد، اما پسر عمو میخواهد که او با “تومنا” (مارش)، دختر یکی از تاجران ثروتمند ازدواج کند. “استاوروس” نمیپذیرد و پس از آشنائی با “سوفیا” (بالفور)، همسر یک تاجر آمریکائی، با کشتی راهی آمریکا میشود و با فداکاری دوست ارمنی واکسیاش (رزاکیس)، سرانجام به سرزمین رویاهایش میرسد…
فیلم رود وحشی – Wild River
سال تولید : ۱۹۶۰
کارگردان : الیا کازان
هنرپیشگان : مونتگامری کلیفت، لی رمیک، جو وان فلیت، آلبرت سالمی، جیمز وسترفیلد و باربارا لودن.
تنسی، اوایل ۱۹۳۰. مقامات ایالتی قصد دارند در زمینهای اطراف درهای سد بسازند و لازمه این کار تخلیه منطقه از ساکنانش است. “چاک گلاور” (کلیفت) مأمور این کار میشود. ناخوشایندترین بخش وظیفه او، تخریب خانه “الاگارت” (وان فلیت) بیوهزن ۸۰ ساله و جابهجا کردن او است، زیرا پیرزن به هیچوجه نمیخواهد کاشانه پنجاهسالهاش را ترک کند. مخالفت و خشم مردم منطقه نسبت به “گلاور” که نسبت به سیاهپوستان نظر مساعدی دارد، بالا میگیرد. در این میان “گلاور” و “کارول” (رمیک)، نوه بیوه پیرزن شیفته یکدیگر میشوند…
فیلم چهرهای میان جمعیت – A Face In The Crowd
سال تولید : ۱۹۵۷
کارگردان : کازان
هنرپیشگان : اندی گریفیث، پاتریشا نیل، آنتونی فرانسیوزا، والتر ماتا، لی رمیک، چارلز اروینگ و هوارد اسمیت.
مارشا جفریز” (نیل) و دستیارش “مل میلر” (ماتا)، خوانندهای محلی بهنام “لونسام رودز” (گریفیث) را کشف و به برنامهای تلویزیونی دعوت میکنند. بهزودی “لونسام” با اجرای چندین برنامه، به شهرت فراوانی میرسد و طرفداران بسیاری پیدا میکند. با این همه کمکم، تمایلات خود بزرگبینی و سودجویانهاش را آشکار میکند. در اینجا “جفریز” و “میلر” سعی میکنند چهره پنهان او را رسوا کنند…
فیلم بیبیدال – Baby Doll
سال تولید : ۱۹۵۶
کارگردان : الیا کازان
هنرپیشگان : کارل مالدن، کارول بیکر، ایلای والاک، میلدرد داناک، لونی چاپمن و نوآ ویلیامسن.
“بیبی دال” (بیکر) زنی با رفتارهای بچگانه و بیملاحظه است که با شوهر سرد و بیاحساسش، “آرچی” (مالدن) زندگی میکند. “سیلوا واکارو” (والاک)، تاجری فرصتطلب، از راه میرسد و میکوشد تا از بازیگوشی و سادهدلی “بیبی دال” در جهت رسیدن به منافع خویش استفاده کند…
یکی از بهترین آثار کازان. ویلیامز چند نمایشنامه تکپردهایاش را ترکیب کرد تا فیلمنام را بنویسد. بیبیدال در زمان نمایش به خاطر شخصیت در آن واحد معصوم و اغواگر “بیبیدال”، با بازی حیرتآور بیکر، مورد حمله اخلاقگرایان کاتولیک قرار گرفت. فیلمبرداری سیاه و سفید کوفمن، که در محلهای واقعی در میسیسیپی انجام شد، فوقالعاده است و به تصویر آشنای ویلیازم از جنوب آمریکا تجسم عینی میبخشد. این نخستین فیلم بیکر بود که بهرغم تداوم فعالیتش تا جند دهه بعد، هرگز نتوانست خاطره طراوت آن را تجدید کند. این نخستین فیلم والاک نیز بود.
فیلم شرق بهشت – East Of Eden
سال تولید : ۱۹۵۵
کارگردان : الیا کازان
هنرپیشگان : جولی هریس، جیمز دین، ریموند ماسی، ریچارد داوالوس، برل آیوز، جو وان فلیت، آلبرت دکر و هارولد گوردون.
دره پربرکت سالیناس کالیفرنیا، سال ۱۹۱۷. “آدام تراسک” (ماسی)، زارع کاهوکار صادق و مذهبی، دو پسر جوان دو قلمرو بهنامهای “کال” (دین) و “آرون” (داوالوس) دارد. “آرون”، پسری سازگار و دلنشین، رابطهای استوار با دختری بهنام “آبرا” (هریس)، برقرار کرده است و میکوشد تا کسب و کار پدر را رونق و گسترش بدهد. در عوض “کال”، غمگین و ناراحت، مدام برای خودش و خانواده مشکل میسازد و تصور میکند که پدرش، “آرون” را بیشتر از او دوست دارد. با این ترتیب، خانواده بهسوی فروپاشی و تراژدی سوق داده میشود…
امتیاز عمده این اقتباس دیدنی از رمان پرآوازه استاینبک، حضور دین است. او در این نخستین نقش سینمائی خود جوانی رمانتیک و یاغی را به تصویر میکشد که (در کنار نقش “جیم” در یاغی بیهدف، نیکلاس ری، نیکلاس ری ـ ۱۹۵۵) بهزودی برای چند نسل تبدیل به یک شمایل میشود. خود فیلم نیز بعدها برای بسیاری از فیلمهای دهه ۱۹۶۰ سینمای آمریکا (و حتی اروپا و آسیا) به لحاظ برخورد با مسئله “ضد قهرمان” بهصورت الگو درمیآید.
فیلم در بارانداز – On The Waterfront
سال تولید : ۱۹۵۴
کارگردان : الیا کازان
هنرپیشگان : مارلون براندو، کارل مالدن، لی ج. کاب، راد استایگر، پت هنینگ، اوا مری سینت، لیف اریکسن و جیمز وسترفیلد.
اتحادیه کارگران باراندازهای نیویورک زیرنظر تبهکاری بهنام “جانی فرندلی” (کاب) اداره میشود و کارگردان برای گذران زندگی تحت فشارند. “چارلی مالوی” (استایگر) وکیل متقلب “جانی” است و برادرش، “تری” (براندو) که قبلاً مشتزن بوده، در بارانداز میپلکد و خردهفرمایشهای “جانی” را انجام میدهد. “تری” بهدستور “جانی”، یکی از کارگرها را به پشتبام میکشاند و دو نفر از افراد “جانی” او را به پائین پرت میکنند و میکشند. “تری” با “ادی” (سینت)، خواهر کارگر مقتول آشنا میشود و احساس گناه میکند. “ادی” او را با “پدر باری” (مالدن) آشنا میکند و او به “تری” میگوید که آن کارگر برای این کشته شده که خلافکاریهای “جانی” و افرادش را افشا نکند. “تری” با تشویق “پدر باری”، اعضای اتحادیه را به پلیس لو میدهد و باند تبهکاران متلاشی میشود…
سومین همکاری براندو و کازان و از موفقترین فیلمهای هر دو. کار، بهدلیل نوعی نگاه خاص به اتحادیههای کارگری مورد انتقاد منتقدان رادیکال قرار میگیرد و حتی امروز، آن را ادامه منطقی خیانتهای کازان به فعالان چپ (هم کاری با کمیته بررسی فعالیتهای ضد آمریکائی سناتور مکارتی) ارزیابی میکنند. با این همه، فیلم محبوب (با ۹۰۰ هزار دلار هزینه، ۵/۹ میلیون دلار فروش میکند) و جریانساز (برای اولینبار در سینمای آمریکا در صحنهای “تری” به کشیش میگوید: “برو به جهنم!”) است و از بسیاری از بازیگران آن ستاره میسازد. فیلمنامه شولبرگ، فیلمبرداری کوفمن و موسیقی متن برنستاین از امتیازهای فیلم بهشمار میآیند.
فیلم مردی روی طناب بندبازی – Man On A Tightrope
سال تولید : ۱۹۵۳
کارگردان : الیا کازان
هنرپیشگان : فردریک مارچ، تری مور، گلوریا گراهام، کامرون میچل، ریچارد بون و آدولف منجو.
“کارل چرنیک” (مارچ)، مالک سیرک “چرنیک”، با مقامات دولتی در چکسلواکی اختلاف دارد. آنان نمایشهای سیرک “چرنیک”، را فاقد محتوای سیاسی کافی میدانند. “کارل” زندگی خصوصی موفقی نیز ندارد و دختر (مور) و همسرش (گراهام) به او علاقهمند و وفادار نیستند. با تشدید فشار پلیس، “کارل” و چند تن از افراد مورد اعتمادش تصمیم میگیرند از کشور فرار کنند. آنان به بهانه نمایش وارد دهکدهای مرزی میشوند، اما پس از مدتی، “کارل” که توانسته علاقه و وفاداری همسرش را برانگیزد، کشته میشود و اجرای نمایشها بدون او ادامه مییابد…
با شروع نخستین صحنه فیلم، که طی آن سربازان کمونیست در کار سیرک دخالت میکنند، بلافاصله مهارت و استادی کازان در کارگردانی این نوع ملودرامهای پرسخصیت آشکار میشود، اما فیلمنامه بیش از حد “ادبیانه” رابرتشروود، از توان واقعگرائی کار آرامآرام میکاهد. گفتوگوهای طولانی در باب مسائل سیاسی نیز گاهوبیگاه از جذابیت دراماتیک صحنهها میکاهند، هرچند که ماجراها براساس حادثههای واقعی با انگیزههای سیاسی شکل گرفتهظاند. بازیهای برتر را هم، نه بازیگران نقشهای اصلی، که بازیگران نقش فرعی ارائه میدهند (از جمله بون در نقش یک کمونیست سرسخت میدرخشد). تدوین فیلم کار دوروتی اسپنسر است.
فیلم زنده باد زاپاتا! – Viva Zapata!
سال تولید : ۱۹۵۲
کارگردان : الیا کازان
فیلمنامهنویس : جان استاینبک، برمبنای رمان زاپاتای تسخیر ناپذیر نوشته اجکام پیچن.
هنرپیشگان : مارلون براندو، جین پیترز، آنتونی کوئین، جوزف وایزمن، هارولد گوردون، آرنولد ماس و آلن رید.
مکزیک، سال ۱۹۰۹. دهقانان روستائی به “رئیس جمهور پورفیریو دیاس” متوسل میشوند تا مانع زمینداران ثروتمندی شود که زمینهای آنها را به زور تصاحب میکنند. اما او کمکی نمیکند. اندکی پس از آن،مبارزه دهقانان بر علیه زمینداران به رهبری “امیلیانو زاپانا” (براندو) آغاز میشود. وقتی مبارزه شدت میگیرد “زاپاتا” با “مادرو” (گوردون)، رهبری شورشی که در آمریکا در تبعید به سر میبرد، متحد میشود. آنان “دیاس” را سرنگون میکنند و “مادرو” رئیسجمهور جدید میشود. اما بهرغم مقاصد خیرخواهانه “مادرو”، شرایط برای دهقانان روستائی هیچ تغییری نمیکند و وقتی “ژنرال اوئرتا” طی یک کودتای نظامی “مادرو” را سرنگون میکند، وضعیت به مراتب وخیمتر میشود. “زاپاتا” که اکنون با محبوبهاش، “جوزفا” (پیترز)، ازدواج کرده، رهبری مبارزه علیه نیروهای “اوئرتا” را برعهده میگیرد و با غلبه بر او، رهبری کشور را میپذیرد،
گرچه تمایلی به این کار ندارد. عدهای از دهقانان به دیدن “زاپاتا” در کاخ ریاست جمهوی میروند تا از برادر او، “اوفمیو” (کوئین)، که زمینهایشان را تصاحب کرده، شکایت کنند. “زاپاتا”، رهبر شورشی سابق، به این نتیجه میرسد که قدرت، او (زاپاتا) را از راه به در برده و تباه شده است، پس ریاست جمهوری را رها میکند و به خانه و زندگی اولش باز میگردد. اندکی پس از آن، شورش تازهای علیه جانشین خود برپا میکند، اما در کمین خیانت گرفتار میآید و کشته میشود. جسد او را نیز در میدان شهر رها میکنند تا دهقانان عبرت بگیرند و از مقاومت و مبارزه دست بردارند؛ اما مردمی که آنجا جمع شدهاند باور نمیکنند رهبرشان کشته شده است…
فیلم تراموائی بهنام هوس – A Streetcar Named Desire
سال تولید : ۱۹۵۲
کارگردان : الیا کازان
فیلمنامهنویس : اسکار سال و تنسی ویلیامز، برمبنای نمایشنامهای نوشته ویلیامز
هنرپیشگان : ویوین لی، مارلون براندو، کیم هانتر، کارل مالدن، رودی باند، نیک دنیس و رایت کینگ.
زنی میانسال و مطلقه (لی) به نیواورلیانز میآید تا نزد خواهرش (هانتر) روزگار بگذراند. اما با شوهرخواهر خشنش (براندو) کنار نمیاید. با این همه بهزودی با مردی (مالدن) آشنا میشود که امیدوار است با او ازدواج کند…
یکی از بهترین نسخههای سینمائی آثار ویلیامز که به یمن کارگردانی کازان و موسیقی جاز نورث فضای پرتنش و تیره و تلخ نیواورلیانز دهه ۱۹۴۰ را باز میسازد. حط روائی فیلم میان شخصیت درندهخو و فاقد حس شفقت “استنلی کووالسکی” (براندو) و شخصیت ترحمانگیز، روانپریش و مظلوم “بلانش دوبوا” (لی) دوپاره شده؛ اما بازی هر چهار بازیگر اصلی خیره کننده است ـ
فیلم وحشت در خیابانها – Panic In The Streets
سال تولید : ۱۹۵۰
کارگردان : الیا کازان
فیلمنامهنویس : ریچارد مورفی و دانیل فوکس، برمبنای دو داستان نوشته ادوارد آنهالت و ادنا آنهالت.
هنرپیشگان : ریچارد ویدمارک، جک پالانس، پل داگلاس، باربارا بل گدس و زیرو موستل.
“دکتر کلینتن رید” (ویدمارک) پزشک وظیفهشناسی در شهر نیواولیانز است که باید هرچه زودتر جلوی شیوع طاعون را که باعث وحشت مقامات شهر شده اس، بگیرد. عامل انتقال بیماری یک بیگانه “غیرآمریکائی” است که بهطور قاچاقی وارد شهر شده است. بعدها دو تبهکار محلی، “بلاکی” (پالانس) تندخو و همدستش “ریموند فیچ” (ماستل) بیگانه را میکشند. در ابتدا “سروان تام وارن” (داگلاس) مقید به قوانین، جلوی تلاشهای فردی “دکتر رید” را میگیرد ولی سپس آندو در جستوجوی “بلاکی” و “فیچ” (که اینک خود ناقل طاعون هستند) متحد میشوند.
فیلمی از دوره اولیه کازان. ترکیبی عجیب از تأثیرات نئورآلیستی (در پرداخت تصویری خشن از جامعه آمریکا و دنیای تبهکار خردهپا) با نشانههائی از اکسپرسیونیسم و حتی فیلمنوآر (در نمایش محیط در معرض خطر، بیماری و سایهها). و به وضوح با تأثیراتی از فریتس لانگ در نمایش نیروی “شر” که سرنوشتی محتوم در کمینش نشسته و لذا ترحم برمیانگیزد. با دو بازیگر متخصص نقشهای خشن و سرسخت (ویدمارک و پالانس) و یک تمثیلپردازی سیاسی ماهرانه: آلودگیهائی که از خارج آمریکا میآیند و موشهای کثیف انساننمائی که آنرا منتقل میکنند. دیدگاه کازان به گونهای غیر مستقیم (و شاید مستقیم!) به نفع “مکارتیسم” عمل میکند.
فیلم پینکی – Pinky
سال تولید : ۱۹۴۹
کارگردان : الیا کازان
فیلمنامهنویس : فیلیپ دان و دادلی نیکولز، برمبنای رمان کیفیت نوشته سید ریکتس سامنر.
هنرپیشگان : جین کرین، اتل باریمور، اتل واترز، ویلیام لوندیگان و کنی واشینگتن.
“پاتریشا جانسن” (کرین)، زنی جوان سیاهپوستی است که در نیوانگلند پرستاری میخواند، و بهدلیل پوست بسیار روشنش (که با سفیدپوستان اشتباه گرفته میشود) به او “پینکی” میگویند. دکتر سفیدپوستی بهنام “آدامز” (لوندیگان) به او دل میبندد، اما “پینکی” به ازدواج با مردی از نژاد دیگر بدبین است و نمیخواهد جذب دنیای سفیدپوستان شود. اونیوانگلند را ترک میکند و به شهر جنوبی زادگاهش، نزد مادربزرگ پیرش باز میگردد که برای بیوه ثروتمندی بهنام “ام” (باریمور) کار میکند. بهزودی نیز خودش به پرستاری از “ام” میپردازد. تا اینکه “ام” میمیرد و املاکش را به “پینکی” میبخشد، اما خانوادهاش بهدلیل سیاهپوست بودن او به دادگاه شکایت میکنند و مدعی میشوند که او “ام” را پیش از مرگ فریفته تا اموالش را بالا بکشد. سرانجام دادگاه به نفع “پینکی” رأی میدهد و او در املاک “ام” یک مهدکودک و دبستان مخصوص سیاهان به راه میاندازد.
زانوک و کازان که پیش از این فیلمی (قرار شرفتمندانه، ۱۹۴۷) در حمله به یهودستیزی ساخته بودند، حالا نژادپرستی سفیدپوستان آمریکا را مورد انتقاد قرار میدادند. فیلم، بازیهای خوبی دارد و در زمان خود “شجاعانه” نیز خوانده میشود؛ در حالی که آنقدر فاقد کزندگی هست که محافظه کاری کارگردانش را نتوان تشخیص داد! ابتدا کارگردانی راجان فورد به عهده داشت (زانوک تصور میکرد استاد میتواند شخصیتهای سیاهپوست قابل قبولی خلق کند)، اما پس دو هفته فیلمبرداری جایش را به کازان سپرد.
فیلم قرارداد شرافتمندانه – Gentleman’s Agreement
سال تولید : ۱۹۴۷
کارگردان : الیا کازان
هنرپیشگان : گریگوری پک، دوروتی مکگوایر، جان گارفیلد، سلست هولم، آلبرت دکر، جین وایات و دین استاکول.
“فیل گرین” (پک) روزنامهنگاری است که قصد دارد با نوشتن مقالههائی به افشاگری درباره گرایشات ضد سامیگری بپردازد. وقتی او در راه یافتن به عمق این مشکل ناموق میماند. تظاهر به یهودی بودن میکند تا تجربهای دست اول از حفاکاریها و خصومتهای متعصبان مذهبی به دست آورد…
فیلم که امروزه کهنه و به شدت احساساتی بهنظر میآید، اثز مهمی از لحاظ تاریخی است، زیرا نخستین حمله مستقیم هالیوود به ضد سامیگری به شمار میآید. مشکل اصلیاش بیشتر در سادهانگاری دستمایه و خامدستی کازان است که در این فیلم دوران اولیهاش، درک ضعیفی از رسانه سینما ـ در قیاس با تآتر ـ نشان میدهد. ساخت فیلم اقدام شجاعانهای در زمان خودش بود و جالب اینکه تهیه کننده آن ـ زانوک نامدار بهخاطر علاقه به مضامین اجتماعی و متعهدانه ـ از معدود سلاطین غیر یهودی هالیوود بود. پک در نقش قهرمان جسور و مبارز متقاعد کننده است و گارفیلد در نقش فرعی، حضور نیرومندی دارد. با این حال امروز جذابترین بازیهای فیلم، بازی زنان بهنظر میآیند، یعنی هولم و مکگوایر. فیلمبرداری در مکانهای واقعی در نیویورک، حس و حال واقعگرایانه و افشاگرانه فیلم را تشدید میکند.
فیلم مکافات عمل – Boomerang!
سال تولید : ۱۹۴۷
کارگردان : الیا کازان
هنرپیشگان : دانا اندروز، جین وایات، لی ج. کاب، آرتور کندی و کارل مالدن.
در شهری کوچک، کشیش کلیسای محلی، در خیابان مورد حمله قرار میگیرد و بر اثر شلیک گلولهای کشته میشود. تحقیقات پلیس در این زمینه به نتیجهای نمیرسد و سرانجام مردی بیگناه را بهعنوان بازداشت میکند. “هنری هاروی” (اندروز)، داستان شهر، میکوشد تا از مظنون بیگناه رفع اتهام کند، اما با اعتراض روبهرو میشود…
“هاروی” گرچه نمیتواند حقیقت را به اثبات برساند، اما به یک پیروزی اخلاقی دست مییابد. او نخستین فرد میان قهرمانان کازان است که برای تحقق ایدهآلها و برقراری عدالت و آزادی سرسختانه مبارزه میکند. کازان فیلمنامه مورفی را به شیوەای نیمهمستند به تصویر میکشد تا در این دومین ساخته خود، انعکاس مستقیم واقعیت را به نمایش بگذارد. او داستان خود را با نگاه تیز، قاطعانه و متمزکز بر شخصیتها و درونمایه انباشته میکند و تماشاگران را وامیدارد که از قهرمانش جانبداری کنند.
فیلم دریای علف – The Sea Of Grass
سال تولید : ۱۹۴۷
کارگردان : الیا کازان
هنرپیشگان : کاترین هپبرن، اسنسر تریسی، ملوین داگلاس، فیلیس تاکستر، رابرت واکر، هاری کاری و رابرت آرمسترانگ.
“کلنل جیمز بروتن” (تریسی)، میلیونها هکتار چراگاه سرسبز و دامداری وسیعی دارد و شروع واگذاری زمینهای غرب به کشاورزان برای او اصلاً خوشایند نیست. “لوئی کامرون” (هپبرن) با “جیمز” ازدواج میکند و برای او دختری بهدنیا میآورد، اما بالاخره از چشمانداز خالی علفزارها و دیدگاهای ارتجاعی شوهرش به ستوه میآید و به دنور میرود. آنجا با “پریس چمبرلین” (داگلاس) که وکیلی خوشآتیه است، آشنا میشود و از او صاحب پسری میشود. “لوئی” واقعیت زندگی گذشته خود را به شوهرش میگوید و او بردبارانه میپذیرد. با این همه،: حرفهای مردم هر دو را آزار میٔهد و “لوتی” شوهرش را رها میکند. سالها بعد، پسر “لوتی” (واکر) کشته میشود و دختر او، که حالا بزرگ شده، “لوتی” و “جیمز” را دوباره به یکدیگر میرساند.
فیلم درختی در بروکلین میروید – A Tree Grows In Brooklyn
سال تولید : ۱۹۴۵
کارگردان : الیا کازان
هنرپیشگان : دوروتی مکگوایر، جون بلوندل، جیمز دان، لوید نولان، جیمز گلیسن، روت نلسن، جان الکساندر و پگی آن گارنر.
در اوایل قرن بیستم، یک خانواده فقیر ایرلندی در بروکلین نیویورک زندگی سختی را میگذرانند. پدر (دان)، پیشخدمتی دائمالخمر اما مهربان و همسرش (مکگوایر)، زنی مؤمن و مذهبی است. دختر آنان، پیوسته تلاش میکند تا به آینده بهتری دست یابد و حداقل از زندگی در آپارتمانهای اجارهای محقر نجات پیدا کند. اما درست پیش از آنکه سومین فرزند خانواده متولد شود، پدر میمیرد و زندگی باز هم سختتر میشود…
در این ملودرام، شخصیت دختر خانواده بهعنوان قهرمان اصلی روایت در کانون توجه کازان قرار دارد. اما او در نخستین تجربه کارگردانی خود قصد ندارد به بررسی قطعی جامعهشناختی درباره فقر شهر بپردازد. جدیتی که در لحن فیلم وجود دارد، این احساس را برمیانگیزد که گوئی کازان خاطرات خود را بازگو میکند، اما در هر حال، تصویر او گوشهای از واقعیت روزمره در آن سالهای آمریکاست. در مجموع، اگرچه بعضی از صحنهها بسیار کشدار هستند و گفتوگوها کلیشهای جلوه میکنند و از “درخت” اشاره شده در عنوان فیلم هم هیچ خبری نیست، نخستین اثر کازان جذاب و صمیمی از کار درآمده است.