سریال خانواده بورژیا The Borgias – نقد، بررسی و خلاصه داستان

کارگردانان: نیل جوردن. جرمی پودسوا، سیمون سلان جونز

بازیگران: جرمی آیرونز (رودریگو بورژیا)، فرانسیس آرناد (سزار بورژیا)، هالیدی گرینگر (لو کرتزیا بورژیا)، پیتر سالیوان (کاردینال اسفورتزا)، ژولین بلیچ (نیکولو ماکیاولی)

خلاصه داستان سریال خانواده بورژیا The Borgias

این مجموعه بر اساس داستان و شخصیت‌های واقعی ساخته شده است. ایتالیا سال 1492. کاردینال رودریگو بورژیا بعد از مرگ پاپ و با خریدن آرای برخی از کاردینال‌ها به عنوان پاپ جدید انتخاب می‌شود و قدرت کلیسای کاتولیک و شهر رم را به دست می‌گیرد. او قصد دارد به کمک خانواده‌اش پایه‌های حکومت خود را محکم کند، در حالی که چند کاردینال ناراضی علیه او توطئه چیده‌اند. توطئه‌ای که به حمله فرانسه به ایتالیا منجر می‌شود.

چرا سریال خانواده بورژیا The Borgias خوب است؟

نیل جوردن مدت‌ها بود که قصد داشت فیلمی بر اساس زندگی خانواده بورژیا و به ویژه شخصیت رودریگو بورژیا بسازد. حتی چند بار نیز این ایده به مرحله تولید نزدیک شد، اما به سرانجامی نرسید. این فیلم یک بار نیز قرار بود با بازی کالین فارل و اسکارلت جوهانسون و در سال 2010 فیلمبرداری شود که به نتیجه نرسید. سپس نیل جوردن به پیشنهاد استیون اسپیلبرگ (به عنوان مرد اول شرکت دریم ورکز که یکی از تهیه کنندگان سریال است) تصمیم گرفت زندگی خانواده بورژیا را دستمایه ساخت سریالی تاریخی برای یک شبکه کابلی قرار دهد. بدین ترتیب او نزد مدیران شبکه شوتایم رفت و پیشنهاد ساخت این سریال را ارائه داد. مدیران این شبکه هم که خیلی علاقمند بودند جایگزینی برای سریال تاریخی خانواده تودور (که آخرین فصل‌اش در حال پخش بود) پیدا کنند، از این پیشنهاد استقبال کردند و بدین ترتیب مراحل پیش تولید سریال آغاز شد.

خانواده بورژیا دوران مهمی از تاریخ ایتالیا را به تصویر می‌کشد و به زندگی یکی از جنجالی ترین پاپ‌های واتیکان می‌پردازد. از این جهت می‌تواند برای علاقمندان تاریخ جذابیت‌های زیادی داشته باشد و تماشاگر را نیز با این دوره پر فراز و نشیب تاریخ ایتالیا و اروپا تا حدی آشنا کند.

خانواده بورژیا نگاهی بسیار صریح به رابطه کلیسا و قدرت دارد. خانواده بورژیا یک درام سیاسی قابل تامل است. مباحثی هم چون رابطه اخلاق با سیاست یکی از محورهای اصلی این سریال تاریخی است. خانواده بورژیا تا حد زیادی از آفتی که معمولاً فیلم‌ها و سریال‌های تاریخی را تهدید می‌کند و این مجموعه‌ها را به ورطه کسالت می‌کشاند در امان مانده و موفق می‌شود به کمک شخصیت پردازی‌های موفق، تصویری جذاب از یک بازه زمانی خاص ارائه دهد.


بر اساس یک دیالوگ معروف هری لایم (با بازی اوروسن ولز) در شاهکار کارول رید، مرد سوم (1949) ، هنر اصیل و جاودانه همیشه از دل دورانی پرفشار و ناآرام بیرون می‌آید. اینجا بحث اثبات و یا رد این نظریه نیست. آنچه برای ما مهم است، اشاره هری لایم به خاندانی است که حکومتی فاسد و مستکبرانه در ایتالیا برپا کرده بود، خاندان بورژیا. می‌توانیم به منابع مختلف تاریخی مراجعه کنیم و درباره این خانواده معروف بخوانیم و بیشتر درباره‌شان بدانیم. اما اگر به دنبال فیلم و یا سریالی هستید که آن دوران را به تصویر می‌کشد، سریال خانواده بورژیا یکی از بهترین گزینه‌هاست.

این سریال بیش از هر چیز بر زندگی رودریگو بورژیا تمرکز می‌کند. مردی که تاریخ او را با عنوان «فاسدترین پاپ تمام دوران‌ها» به یاد می‌آورد. ماجراهایی که در این سریال حول شخصیت رودریگو بورژیا یا همان پاپ الکساندر ششم شکل می‌گیرد، هر کدام می‌توانند موضوع بحث‌هایی قابل تامل و تفکر باشند. در پایلوت این سریال شاهد چگونه پاپ شدن رودریگو هستیم. فرصتی که سازندگان سریال آن را به یکی از صریح‌ترین انتقادات ممکن نسبت به نحوه انتخاب رهبر جهان مسیحیت تبدیل کرده‌اند. مضمونی که سال گذشته نیز دست مایه فیلمی از نانی مورتی با عنوان ما یک پاپ داریم (2011) قرار گرفته بود. هر چند این سوال در فیلم محافظه کارانه مورتی بیشتر به یک کنایه و طعنه می‌مانست؛ در حالی که در این سریال با بی پروایی کامل مطرح می‌شود و خانواده بورژیا را به یکی از تندترین آثار ساخته شده در سینما و یا تلویزیون در رابطه با نقد کلیسا و نشان دادن فساد در آن تبدیل می‌کند.

خانواده بورژیا با به تصویر کشیدن کلیسای واتیکان در سال‌های 1492 تا 1503 (دوران رهبری رودریگو بورژیا)، به رابطه فساد با مذهب می‌پردازد واتیکانی که در این سریال شاهد آن هستیم مملو از دروغ، خیانت، ریاکاری و قتل است. پاپی که قرار است جانشین حضرت مسیح (ع) بر روی زمین باشد، رسماً به یک پادشاه فاسد تبدیل شده است. نیل جوردن در این سریال نشان می‌دهد که سپردن مسئولیت ریاست کلیسای واتیکان و حکومت ایتالیا به یک نفر، فرصت سوء استفاده از مذهب در جهت محکم کردن پایه‌های حکومت را در اختیار رودریگو بورژیا قرار می‌دهد.

نکته قابل تامل اینجاست که رودریگو بورژیا پس از آن که با رشوه به عنوان پاپ انتخاب شد، دچار توهمی می‌شود که خود را واقعاً جانشین بر حق مسیح (ع) بر روی زمین می‌داند. او در جلوی نزدیکان و حتی در خلوت خویش نیز به گونه‌ای رفتار می‌کند که انگار واقعاً برگزیده خداوند است. قدرت گاهی توهم می‌آورد و این توهم را به خوبی می‌توان در شخصیت بورژیا دید. این توهم تا آنجا ادامه پیدا می‌کند که رودریگو ادعای هم صحبتی با خداوند را مطرح می‌کند؛ گویی یک لقب مذهبی می‌تواند برای انسان، معصومیتی همچون پیامبران در پی داشته باشد. جالب اینجاست این توهم نیز باعث نمی‌شود که او دست از گناه بکشد. او خود را جانشین خداوند و مسیح (ع) می‌داند اما در همان حال آدم می‌کشد و معشوقه خود را به داخل واتیکان می‌آورد. آیا بورژیا ذاتاً یک آدم فاسد است که حتی عنوان پاپی هم نمی‌تواند او را از گناه باز دارد و یا شهوت حفظ قدرت به قدری قوی است که با هیچ نیرویی نمی‌توان جلویش را گرفت؟

در این بین وضعیت کاردینال‌هایی که با رای خود رودریگو را بر تخت نشاندند نیز جالب است. آنها وقتی این قدرت را به او می‌دهند، دیگر نمی‌توانند آن را پس بگیرند و ناچارند تا تمام دستورات او را اطاعت کنند. آنها به مردی فاسد، قدرت و عنوانی بخشیدند که تنها با مرگ‌اش از بین می‌رود. البته برخی از کاردینال‌های ناراضی برای برکناری بورژیا توطئه چینی می‌کنند و با او سر جنگ بر می‌دارند. جنگ قدرتی که بیشتر شبیه نبرد بر سر تخت پادشاهی است تا چیز دیگر.

در ادامه شاهد این هستیم که اعضای خانواده بورژیا پس از به قدرت رسیدن، درست مانند یک خانواده مافیایی عمل می‌کند و احتمالاً به همین دلیل هم هست که برخی آنها را اولین خانواده جنایتکار تاریخ می‌دانند. رودریگو بورژیا از تمام فرزندان خود در جهت تحکیم پایه‌های حکومت‌اش استفاده می‌کند. دختر جوان و پسر خردسال خود را مجبور به ازدواجی مصلحتی با خاندان‌هایی ناراضی می‌کند و پسر بزرگ‌اش چزاره را به مقام کاردینال ارتقا می‌دهد تا اوضاع را در واتیکان تحت نظر داشته باشد.

خانواده بورژیا یک درام سیاسی درست و حسابی است و حتی می‌توان آن را مستقل از پیشینه تاریخی‌اش بررسی کرد. به هر حال رودریگو بورژیا یک رهبر سیاسی است که می‌خواهد به هر وسیله‌ای حکومت خود را از هجوم بیگانه‌گان و دسیسه چینی مخالفان داخلی حفظ کند. اتفاقاً یکی از شخصیت‌های فرعی سریال، نیکولو ماکیاولی، فیلسوف و سیاست مدار پر آوازه فلورانس ایتالیاست که به اعتقاد بسیاری پایه گذار سیاست مداری مدرن و امروزی به حساب می‌آید. البته سریال چندان به این شخصیت نمی‌پردازد و در آن خبری از به تصویر کشیدن نبوغ سیاسی ماکیاولی نیست. با این وجود مقایسه بخشی از اندیشه‌های او و شیوه حکومت رودریگو بورژیا می‌تواند نکات جالبی را در پی داشته باشد. ماکلیاولی سیاست را از اخلاق جدا می‌دانست و معتقد بود در شرایطی، حفظ دولت بدون شرارت ممکن نیست. او معتقد بود برای حاکمی که می‌خواهد حکومت‌اش را حفظ کند، هدف وسیله را توجیه می‌کند و هدف نیز چیزی نیست جز حفظ قدرت. ماکیاولی تظاهر به داشتن صفات نیک را سودمندتر از داشتن آنها می‌دانست و معتقد بود داشتن صفات نیک چندان مهم نیست؛ مهم این است که پادشاه فن تظاهر به داشتن آنها را به خوبی بلد باشد.

سریال خانواده بورژیا یکی از بهترین تلاش‌های صنعت تلویزیون برای ساخت سریالی تاریخی است. این سریال ممکن است در زمینه جذب مخاطب و سرگرم کردن آن و در مقایسه با نمونه‌های پر حادثه و فوق العاده جذابی چون Breaking Bad (از راه به در شدن) کم بیاورد؛ اما باید به این نکته توجه داشت که چنین سریالی نقاط قوت خاص خود را دارد که آن را شایسته توجه می‌کند. این سریالی است که باید به آن فرصت داد تا بتواند به آرامی ما را با خود به دوران رنسانس در ایتالیا بکشاند. سریالی که تلاش می‌کند تاریخ را به شکل سرگرم کننده‌ای عرضه کند و در عین حال از مناسبات دراماتیک غافل نشود. به هر حال به مباحثی که در این سریال مطرح می‌شود در کمتر فیلم یا سریالی بر می‌خوریم و همین نکته دیدن چنین سریالی را در میان این همه رقیب گردن کلفت، در یکی از اولویت‌های اصلی قرار می‌دهد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
[wpcode id="260079"]