فیلم گلوریا – خلاصه داستان، نقد و بررسی – Gloria (1980)
سال تولید : ۱۹۸۰
کشور تولیدکننده : آمریکا
محصول : کلمبیا
کارگردان : جان کاساوتیس
فیلمنامهنویس : جان کاساوتیس
فیلمبردار : فرد شولر.
آهنگساز(موسیقی متن) : بیل کانتی
هنرپیشگان : جینا رولندز، جولی کارمن، باک هنری، جان آدامز، لوپه گارنیکا، جسیکا کاستیلو، تام نونا، گاری کلار، بازیلیو فرانکینا و ویلیام رایس.
نوع فیلم : رنگی، ۱۲۱ دقیقه.
محله برانکسِ نیویورک. وقتی «گلوریا» (رولندز) برای قرض گرفتن مقداری قهوه به آپارتمان همسایهاش میرود، متوجه وضعیت غیرعادی آنان میشود. پدر خانواده، «جک داون» (هنری)، حسابدار گروهی خلافکار، در حال تماس تلفنی با FBI است. «جری» (کارمن)، همسر پورتوریکوئی او که ترسیده، از «گلوریا» میخواهد تا «جون» (کاستیلو) و «فیل» (آدامز) فرزندان خانواده را با خود ببرد. «جون» خود را در اتاق حبس میکند و «جک» با سپردن دفتر حسابها به «فیل» شش ساله و گفتن اینکه او مرد خانواده است، بهزور او را همراه «گلوریا» – که اصلاً از بچهها خوشش نمیآید – روانه میکند.
«گلوریا» که خود سابقاً محبوبه سر دسته خلافکاران بوده با شنیدن سروصدای بیرون متوجه میشود که آنان «جک»، «جری» و «جون» را کشتهاند. او هفتتیرش را برمیدارد و «فیل» را که میخواهد به خانهاش برگردد، از آنجا میبرد. «گلوریا» به دلیل آشنائی خلافکارها با او مجبور میشود در آپارتمانهای اجارهای یا هتلها مخفی شود. در این میان «فیل» نیز کلافهاش کرده است. پس از دو بار تلاش ناموفق برای خلاصی از شر «فیل»، خلافکارها گیرش میاندازند و میگویند که فقط پسرک را میخواهند ولی «گلوریا» با شلیک چند گلوله پاسخ آنان را میدهد.
سپس تصمیم میگیرد که به پیتسبورگ برود. اما وقتی متوجه میشود که خلافکارها همهجا را تحت نظر گرفتهاند، پس به «فیل» میگوید که اگر تا سه ساعت دیگر برنگردد، خودش به تنهائی به پیتسبورگ برود. سپس به دیدن محبوب سابقش، «تونی نانتسینی» (فرانکینا) میرود، دفتر را به او میدهد و وقتی آنجا را ترک میکند، «تونی» به افرادش دستور تعقیب او را میدهد و «گلوریا» دوباره دست به اسلحه میبرد. سرانجام در قبرستانی، «فیل» که فکر میکند «گلوریا» مرده، ناگهان میبیند که او در هیئت یک پیرزن برگشته است.
تصویر خارقالعاده رولندز از یک زن / مادر مقتدر و با گذشت که به لطف خلاقیت همسرش، کاساوتیس و شولرِ فیلمبردار، ابعادی اسطورهای مییابد. آدامز نیز به شخصیت پسرک تنها و بییاور، با قدرتی باورنکردنی، از نظر روانشناختی فرویدی، ابعادی قابل بررسی میبخشد. بهخصوص در صحنهای که خطاب به «گلوریا» – که میخواهد از زیر مسئولیت در برود – میگوید: «تو مادر منی، دوست منی، محبوبه منی…». برای پی بردن به امتیازهای بیشمار فیلم میتوان آن را با فیلم مشابه (از نظر نوع رابطه)، مثل بوگس (نورمن جویسن، 1955) مقایسه کرد. در سال 1999 به همین نام به کارگردانی سیدنی لومت و همکاری شارون استون (در نقش «گلوریا») بازسازی شد.