فیلم دختر گمشده – نقد، تحلیل و خلاصه داستان – Gone Girl 2014

امی الیوت دان یکی از پیچیدهترین شخصیتهای چند سال اخیر سینماست زیرا مرز بین سلامت عقل و نشانههایی که در شخصیتاش از سادومازوخیسم دارد همواره مخاطب را برای اخذ تصمیم نهایی دربارهاش به تردید میاندازد. در ابتدای فیلم مخاطب با یک زن خانهدار و هنرمند آمریکایی در آرمانیترین حالت تعریف شده آشنا میشود. همسری وفادار که در شخصیتاش تلفیقی دلپذیر از ذکاوت و آراستی موجود است، زیباست و ب کاریزمایی منحصر به فرد اطرافیان را شیفته خود میکند، با گذشت دقایق این واقعیت برملا میشود که ایمی توان آسیب رساندن به افراد دیگر و از همه مهمتر توان آسیب رساندن و در نهایت کشتن خودش را نیز در لایههای زیرین شخصیتیاش دارا است. او میتواند به راحتی گلوی معشوقاش را بریده و بدون هیچ عذاب وجدانی به زندگی خود ادامه دهد.
این نشانهها که حامل میزان بالای شقاوت موجود در شخصیتاش است از زمانی آغاز میگردد که متوجه خیانت همسرش نیک (بن افلک) شده و نقشهای برای انتقام گرفتن از وی کشیده و او را همراه با مدارک فراوانی به تقل خود متهم میکند و متواری میشود.
در میان ویژگیهای برجسته ایمی دان میتوان به توانایی در صحنهسازی، تغییر چهره، خودآزاری و در نهایت دگرآزاری اشاره کرد و باید در نظر داشت وی تمام خصایص را زیرنقابی سنگین از بانویی شایسته ارائه میدهد، زیبایی ظاهری و دلپذیر در وجنات و سکنات که از او الگویی حائز اهمیت برای نسل بعدی دختران آمریکایی ساخته است، مهمترین نکتهٔ شخصیت ایمی دان را باید در این واقعیت دید که این تصویر غالب که تا سن 35 سالگی ادامه داشته (تا این سن تنها خوبی را با نشانههایی کوچک بروز داده است) نیز جزو نقشهاییست ک او ایفا میکند.
امی دان در نگاه اولیه نمونهای کامل از مرز باریکِ بهترین حالت و بدترین حالت است ولی از منظری کلیتر باید گفت که شخصیت خلق شده توسط «جیلیان فیلین» نویسندهٔ کتاب دختر گمشده، نویسندهٔ روان نژندیست که تصمیم میگیرد فصل آخر زندگیاش را خود بنویسد. نقشهای زیرکانه در سر میپروراند، با دقت دفترچه خاطراتی جعلی برای خود میسازد و همراه با دیگر شواهد در معرض دید پلیس قرار میدهد و ناپدید میگردد. او در نظر دارد انتقامی درخور توجه از همسر خیانتکارش بگیرد، انتقامی که هر آنقدر که برای او همراه با سختی و دشواریست اما سرگرم کننده و لذت بخش نیز هست و او را به غنای وجه بیمارگونه شخصیتیاش سوق میدهد.
دیوید فینچر برای ایفای نقش ایمی دان گزینههای زیادی را مدنظر داشت که از مهمترین آنها میتوان به «ریس ویترسپون» یا «جسیکا چستین» اشاره کرد، اما حضور رُزاموند پایک انگلیسی در این نقش جانی دوباره به محصول ارائه شده توس فینچر و فیلین داده است، پایک با دقت تمام زوایایی شخصیتی ایمی دان را مورد بررسی قرار داده و برای رسیدن به نقش تلاشهای قابل ملاحظهای انجام داده است. او در حین روزهای فیلمبرداری سه بار 6 کیلو به وزن خود اضافه (با خوردن همبرگر) و کم (ورزش بوکس) کرده است و همانطور که در منبع اصلی یعنی کتاب دختر گمشده آمده بارها با مدادهایی به رنگهای مختلف دفترچه خاطرات ایمی را تهیه و تنظیم کرده است. نمیتوان به راحتی برای پایک صحنهٔ اوجی در نظر گرفت زیرا انرژی مستتر در نقش به اندازهای یکدست و هوشمندانه تزریق شده که در اکثر سکانسهای حضورش توجه به مخاطب را به خود جلب میکند. با این احوال میتوان گفت سکانسی که در نهایت او دزی کالینگز (نیل پاتریک هریس) را به قتل میرساند یکی از تکان دهندهترین صحنههای جنایت در دههٔ اخیر را با جزئیات به نمایش میگذارد که با بازی دقیق و حساب شدهٔ پایک جلوهای ماندگار در اذهان باقی میگذارد.