فیلم پولاک – معرفی و نقد و تحلیل – Pollock 2000
کارگردان: اد هریس. فیلمنامهنویس: باربارا ترنر، سوزانجی امشویلر براساس کتاب «جکسن پولاک» نوشته استیون نایفه و گرگوری وایت اسمیت. بازیگران: ادهریس (جکسن پولاک)، مارسیا گرهاردن (لی کراسنر)، ماتیو سوسمن (روبن کادیش)، باد کورت (هاوارد پوتزل)، امی مدیگان (پگی گاگنهایم)، جفری تامبر (کلمنت گرینبرگ). محصول 2000 ایالات متحده.
گرینویچ ویلج،1941. جکسن پولاک نقاشی سختکوش است که در آپارتمانی به همراه برادرش و همسر او زندگی میکند. لی کراسنر هنرمند، خود را به پولاک معرفی میکند و این دو روزبهروز بیشتر با یکدیگر ملاقات میکنند. هنگامی که برادر پولاک با یافتن شغلی در کنکتیکت، خانه را ترک میکند، دیدارهای لی و پولاک هم بیشتر از گذشته میشود و زن برای زندگی به منزل مرد میرود. روبن کادیش از دوستان پولاک با هاوارد پرتزل که دلال آثار هنری است، آشنا میشود. پرتزل نقاشیهای پولاک را به یک هنردوست ثروتمند به نام پگی گوگنهایم نشان میدهد. در سال 1943، پولاک در گالری هنری پگی، نمایشگاهی از آثارش برپا میکند و در آنجا با کلمنت گرینبرگ، از منتقدان سرشناس آثار هنری آشنا میشود.
وی همچنین مأموریت مییابد تا در منزل محل اقامت گوگنهایم در نیویورک، یک نقاشی دیواری بکشد. پگی یک میهمانی ترتیب میدهد و پولاک در آنجا به دلیل افراط در مصرف الکل، دست به اعمال ناشایست میزند. عیاشیهای پولاک، او را به زده است. پس از بهبودی فیونا، مارکوس که ویل را پدری ایدهال برای خود پنداشته، قرار ملاقاتی بین آن دو میگذارد. اما هیچ نشانی از سازگاری میان ویل و فویانا به چشم نمیخورد. مارکوس که دریافته ویل فرزندی ندارد، اکثر وقتش را با او میگذراند و چون به سبب نوع خاص تربیت، در مدرسه هیچ دوستی ندارد، بیشتر به نصایح ویل گوش میکند. فیونا پی به مسأله میبرد و به شدّت با ویل برخورد میکند. اما به تدریج متوجه میشود که ویل تأثیرات مثبتی روی پسرش گذاشته است. ویل با مادری تنها به نام راشل ملاقات کرده و عمیقا به او علاقهمند میشود و چنین وانمود میکند که مارکوس فرزند اوست، راشل با فهمیدن واقعیت، به شدت شوکه میشود. ویل که غمگین شده، از پذیرش مجدد مارکوس سرباز زده و ادعا میکند که در مورد مسائل جدی نمیتواند مشاور خوبی برای او باشد. فیونا دوباره افسرده میشود.
مارکوس در تلاش برای شاد کردن مادرش، برای اجرای کنسرت «کشتن آرام من» در مدرسه داوطلب میشود. ویل که این اقدام پسرک را یک خودکشی اجتماعی برای او میداند، به همراه مارکوس به روی صحنه رفته و با زدن گیتار، توجه مردم را از او منحرف میکند. این حرکت ویل به شدّت راشل را تحت تأثیر قرار میدهد. بعدتر، ویل بع عضویت گروهی غیر منسجم امّا گسترده درمیآید که همزمان از کودکان و بزرگترها حمایت میکند.
لی و پولاک که حالا دیگر ازدواج کردهاند، در سال 1945 به شهر کوچکی در لانگ ایلند نقل مکان میکنند. (تصویرتصویر) پولاک عمده وقتش را به نقاشی کردن اختصاص داده ولی به همین دلیل و برای مراقبت از همسر خود، فعالیتهای هنریاش را به کناری مینهد و به شدّت از پیشنهاد پولاک مبنی بر بچهدار شدن، عصبانی میشود. دو سال بعد، مرد با سبکی جدید موسوم به نقاشی اکشن بر روی پردههایی در مقیاس بزرگ، فعالیت خود را ادامه میدهد. این آثار با توفیق فراوانی مواجه میشوند و حمایت گرینبرگ را برمیانگیزند. ضمن اینکه مجله لایف هم با برجستهکردن تصویر و هنر پولاک، او را به یک ستاره رسانهای بدل میکند. پولاک که از عیاشی دست کشیده، در سال 1950 با پیشنهاد ساخت فیلمی مستند از سبک نقاشیهایش مخالفت کرده و دوباره به الکل روی میآورد. پنج سال بعد، رابطه لی و پولاک به دلیل افراط وی در مصرف الکل، در وضعیت نامناسبی است. لی که در مییابد همسرش زنی به نام روث (جنیفر کانلی) را دوست دارد، به حالت قهر به شهر ونیز میرود. روث به همراه دوستش ادیت به نزد پولاک میآیند. او در حالتی نامتعادل و در حال رانندگی به سوی منزل، به شدت تصادف کرده و جان خود و ادیت را فدا میکند، روث زنده میماند.