فیلم امتیاز – معرفی و نقد و بررسی – The Score 2001
زن نگاهش را از پاشنه شکسته کفشش برداشت تا جوانی را که پیش رویش ایستاده بود، خوب برانداز کند. در نگاه اول، جوانک هیچ چیز خاصی نداشت؛ لاغر و ترکهای با یک نگاه فوق العاده معمولی، یک آدم پیشپاافتاده که میشد یک نگاه به سر تا پایش انداخت و بعد او را برای همیشه فراموش کرد. آیا تعمیر پاشنه شکسته کفش نازنینش مهمتر از تلف کردن وقت با این جوانک نبود؟ هوم…زن بیشتر که دقت کرد، حس کرد که این جوان باید یکی از آن فارغ التحصیلهای دانشگاه ییل (Yale) باشد. احتمالا دانشجوی تاریخ است که قسمت اعظمی از اوقات تحصیلیاش را در آسیا تلف کرده است. به فرم درخواست جوانک نگاه کرد: سابقه بازیگری دارد، در برادوی و در نمایشی از ادوارد آلبی…آمده بود این نقش را بگیرد، شکی نداشت، دستکم دو هزار نفری برای گرفتن این نقش لعنتی دوستداشتنی صف کشیده بودند. قرار بود «مت دیمن» این نقش را ایفا کند اما از پسش برنیامده بود. یک شاهنقش، نقشی که میتوانست از یک چهرهء معمولی، یک ستاره بسازد؛ قاتل خونسرد روانپریشی که میتواند به سادگی آب خوردن، یک وکیل حرفهای و یک دادگاه ایالتی را مقهور نقشآفرینی بیعیب و نقص خود در قالب یک جوان معصوم فریبخورده نماید و حکم اعدام خویش را به برائت کامل تبدیل کند. اما آیا این جوانک اصلا میتوانست حتی جزء بیست کاندیدای نهایی باشد؟ ناگهان شروع به صحبت میکند و این، قضیه را بدتر میکند، چون هم لهجه ناخوشایندی دارد و هم لکنت زبانی غیر قابل چشمپوشی. زن در اندیشه این است که مهری روی برگه جوانک بزند و کار را برای امروز تعطیل کند اما برای یک لحظه نگاهش در نگاه جوانگره میخورد، برقی غریب و کاریسماتیک که در عمق چشمان سیاه این جوان میدرخشد، زن را چون قربانیان افعیهای هند مسحور خود مینماید: «خدای من! خودش است. نه، اشتباه نکنید!»
این داستان، قسمتی از کتاب جدید «جو استرهاز» نیست، ماجرایی واقعی است که در سال 1995 در ساختمان«گلف اندوسترن نیویورک» رخ داده است. زن، دبرا آکیلا آدم شمارهء 2 کمپانی پارامونت و مسئول گزینش استعدادهای جدید بازیگری بود. نقش، آرون استمپلر شخصیت اصلیتریلر «ترس اولیه» بود و جوانک…برای حدس زدن نامش، احتیاج به IQ بالای صد ندارید…بله، ادوارد نورتن 25 ساله.
نورتن با «ترس اولیه»-همانگونه که پیشبینی میشد- بدل به ستارهء روز هالیوود شد و توانست«گلدن گلاب» بهترین هنرپیشه نقش مکمل را از آن خود کند. هاوارد کوچ، تهیهکننده اجرایی فیلم در اینباره میگوید: «ایفای نقش فوق العاده نورتن در این فیلم، قبل از اکران عمومی و حتی قبل از تدوین فیلم، زبانزد اهالی هالیوود شده بود. نورتن در همان روزهای آخر فیلمبرداری، برای حضور در پروژههای جدید میلوش فورمن، وودی آلن و آنتونی مینگلا با این کارگردانهای بزرگ وارد مذاکره شده بود. این ملاقاتها، منجر به ثبت دو نقش درخشان در کارنامه بازیگری نورتن شد: وکیل مبرز فیلم «مردم بر علیه لاری فلینت» فورمن و صاحب منصب نیکخواه فیلم «هرکسی میگوید دوستت دارم» وودی آلن. اما حضور او در نقش «ریچلی» رواننژند، با تغییر عقیدهء مینگلا و استفاده از «مت دیمن» در این نقش منتفی شد. بعدها دیمن و نورتن در فیلم «قماربازهای حرفهای» جال دال این فرصت را پیدا کردند که همبازی یکدیگر شوند؛ یک دوئل بازیگری، که با برتری نورتن به پایان رسید. نورتن در صحنه پایانی نفسگیر پوکر با «ورم»(جان مالکوویچ) نفس را در سینه بینندگان حبس میکند. حالا نورتن مبدل به چهرهء سرشناسی شده بود و فرسنگها از آن جوان تنهایی که در آپارتمان محقر خود در خیابان هفتاد و هشت نیویورک ساعتها به موسیقی «نیروانا» گوش میسپرد، فاصله گرفته بود. نقشهای بزرگتر و تکاندهندهتر در راه بود: نورتن در نقش «درک وینیارد» در «تاریخ مجهول آمریکا» یکتنه بار فیلم را به دوش میکشید و بار دیگر در صف نامزدهای جایزه اسکار قرار میگیرد. بیشک پس از گذشت چند ماه از تماشای فیلم، برای هربینندهای صحنه بیادماندنی و نفسگیر فیلم، صحنهء قتل غافلگیرانه «ادوارد فرلانگ» در دستشویی مدرسه نیست، بلکه حضور نیمبرهنه و مرگآفرین وینیارد(این فرشتهء مرگ سرتراشیده) در صحنه افتتاحیه فیلم در خیابانی خلوت و شبزده است.
نورتن با فیلمی از فینچر بازمیگردد تا پردهء نقرهای را به آتش بکشد. او اینبار ایفاگر نقش جک، راوی آشفته و هراسیده آپوکالیپس «باشگاه مبارزه» است.
نورتن با منتقدان و روزنامهنگاران میانهء چندان خوبی ندارد. سابقه درگیری نورتن با اهالی مطبوعات به چند سال پیش برمیگردد، زمانی که کمپانی نیولاین به خاطر عدم توانایی تونی کی در انجام تدوینی مناسب بر فیلم «تاریخ مجهول آمریکا»، مسئولیت این امر را بر عهدهء نورتن گذاشت. تونی کی در مصاحبهای با مجله «مووی لاین» حمله سختی به نورتن کرد و او را «بچهء لوس نازپرورده هالیوود» خطاب کرد. نورتن جوابیهای مفصل برای کی نوشت، اما مووی لاین تنها حاضر به چاپ قسمتی از این جوابیه شد و خشم نورتن را برانگیخت. کی پس از انتشار خبر درگیری لفظی و رابطهء پرتنش نورتن با دیوید فینچر، در پشت صحنه «باشگاه مبارزه» بار دیگر اعلام کرد که نورتن چیزی بیشتر از یک آدم خودشیفته عوضی (narcissitic asshole person) نیست. البته فینچر و نورتن ظاهرا به خوبی و خوشی با هم آشتی کردند و تا پایان فیلمبرداری«باشگاه مبارزه» اختلافی پیدا نکردند. اما فینچر بعدها با توصیف نورتن به عنوان «بازیگری جاهطلب که در مورد حد و حدود بلندپروازیاش، دچار سوء تفاهم هولناکی شده»، نشان داد که همچنان از او دلچرکین است. نورتن در دفاع از خود در مصاحبهای چنین گفت: «من یک بازیگرم و خودم را موظف میدانم به عنوان یک دراماتیست نیز درگیر کار بشوم. من نمیتوانم صاف بایستم و ببینم فیلمنامهنویس چه دیالوگهایی را برای من خلق کرده و کارگردان چه حرکات و رفتاری را از من میخواهد. خوب میدانم کارگردانهای بزرگ مطمئنا این حرف مرا میپذیرند و از آن استقبال میکنند.»
نورتن در سال 97 پیشنهاد بازی در دو پروژه جنگی- نجات سرباز رایان (نقشی که مجددا به مت دیمن تعلق گرفت) و خط باریک سرخ-را رد کرد تا در کمدی رمانتیک« ایمان» بازی کند (مادر او که یک شیفته واقعی کمدی رمانتیکهای کلاسیک بود، در همان سال بر اثر ابتلا به سرطان درگذشت و نورتن که یکی از تهیهکنندگان فیلم بود، این اثر را به او تقدیم کرد).
«فیلمنامهء عالی، کارگردان عالی، تیم بازیگری عالی»؛ نورتن با لبخندی دلپذیر این پاسخ را در برابر پرسش خبرنگاران مبنی بر علت حضورش در «امتیاز»(Score) با دستمزدی پایینتر از حد معمول ادا کرد. او اضافه کرد: «در مطبوعات بعضا چیزهای چرندی خواندم؛ این که مثلا من میخواستم در مقابل دو غول بازیگری هالیوود قدرتنمایی کنم و از این چرندیات. من اصلا و ابدا به این حرفها اهمیتی نمیدهم. بازیگری یک رقابت نیست، یک مسابقه نیست. بازیگری به زعم من، یک دنیای خاص، قلمرویی از جنس خیال و رویا است. مارلون بازیگر بزرگی است، اما من خودم خوب میدانم که او از تعبیراتی مثل «بزرگترین بازیگر عالم سینما» و «اسطورهء فناناپذیر هالیوود» که در موردش بکار میبرند، حالش بهم میخورد. من به براندو و دونیرو احترام میگذارم، اما مرعوب آنها نیستم و قصد خودنمایی ندارم.»
نورتن سپس با لبخندی افزود: «اما راستش را بخواهید، پیشنهاد همبازی شدن با دون ویتو کورلئونه از آن پیشنهادهایی بود که جدا نمیشد ردش کرد.»(دونیرو در پدرخواندهء 2 نقش جوانی دن کورلئونه را بازی میکند و جمله نورتن در اینجا اشارهای به یک جمله کلاسیک آلپاچینو در پدرخوانده 1 است: «پدرم به او پیشنهادی کرد که نتوانست رد کند…قرارداد را پیش روی طرف گذاشت و گفت: یا باید امضایت زیر این قرارداد باشد یا مغزت.»)
درتریلر «امتیاز» که وقایع آن در مونترال میگذرد، دونیرو در نقش دزد سابقهداری به نام جک ظاهر میشود که قرار است با همدستی سارق جوان و جاهطلبی به نام نیک (ادوارد نورتن) به گمرک کانادا دستبرد بزند. در یکی از صحنههای کلیدی فیلم، که نیک سعی دارد ارزش نظم و انضباط را به جک سرخورده و شلخته بفهماند، وقتی جک از استعدادهایش در این پیشه حرف میزند نیک پاسخ میدهد: «توی این حرفه، آدمهای زیادی آخر استعداد و نبوغ بودن، اما بینظمی و سهلانگاریشون باعث شد که دیگه نتونن نور خورشید روز بعد رو ببینن. » آیا این کنایهای به شخصیت حرفهای و کارنامه بازیگری براندو است؟ کسی نمیداند. بهرحال اینگونه که میگویند، دیالوگهای این صحنه کلا نوشته خود نورتن است.
«فرانک آز»، کارگردان فیلم معتقد است که نورتن یک انتخاب طبیعی و منطقی به عنوان ضلع سوم مثلث و مکمل براندو و دونیرو است. وی میگوید: «این سه بازیگر در چند نکته مشترکند: به طرز هولناکی غیر قابل پیشبینیاند…به طرز وحشتناکی سرکش هستند…به طرز رعبآوری جاهطلب و بلندپروازند و به طرز دلپذیری روی پرده سینما تماشاییاند.» و درباره نورتن اضافه میکند «او همان ابتدا به من گفت که از کلیت فیلمنامه خوشش آمده اما مایل است برخی دیالوگها را عوض کند.» فیلمنامه اصلی را «کاریوسیلم» نوشته بود و لم دابس و اسکات مارشال اسمیت آن را بازنویسی کرده بودند و در نهایت بازنویسی چند دیالوگ نورتن، تبدیل به تغییر کلی شخصیتی شد که او قرار بود نقشش را ایفا کند. در فیلمنامه اصلی «نیک» یک شخصیت آبزیرکاه و موشمرده است، آدمی که در نظر اول، شخصیت ازپیشباخته تام کروز در رنگ پول را به ذهن متداعی میکند، اما در فیلم، نیک شخصیتی است بیرحم، گستاخ و بیپروا که خشونت را با خشونت پاسخ میدهد.
نورتن همچنین صحنه گفتوگوی دونفره خود با دونیرو را که ذکرش در بالا رفت، به فیلمنامه افزود. خود او مدعی است که مصاحبهای که از دونیرو در شانزدهسالگی خوانده، الهامبخش او در نوشتن این صحنه بود: «دوست ندارم مرا دونیروی جدید سینما خطاب کنند، اما اعتراف میکنم که به نظم و انضباط حرفهای دونیرو به شدت غبطه میخورم. وقتی به کارنامه حرفهای درخشان و طولانی دونیرو فکر میکنم، اعتماد به نفسم را به شدت از دست میدهم. او در کارهای متفاوت، نقشهای متفاوت و غیر متعارف ایفا کرده است. بعضی وقتها با خودم فکر میکنم: راستی جدا نقش درخشانی باقی مانده که دونیروی کبیر آن را در زیباترین شکل ممکن ایفا نکرده باشد؟
نورتن در مورد همکاریاش با براندو نیز چنین میگوید: «بامزه و فراموشنشدنی بود…خاطرم هست یکبار به او یک قسمت از سریال«سیمپسنها» را نشان دادم، همان قسمتی که «مارج» قرار است در نسخه موزیکال «اتوبوسی به نام هوس» بازی کند. او جدا از مشاهده این اپرای صابونی چرند لذت برد. نمیدانید مارلون با چه لذتی این قبیل چرندیات را میبیند و قهقهه میزند. براندو تا حد ممکن از بحثهای جدی اجتناب میکند. اصلا فکر نمیکنم در این دنیا هیچ چیزی را جدی بگیرد…خوش به حالش! «براندو» دیوژن هالیوود است.» پروژه بعدی نورتن، حضور در نقش «نلسن راکفلر»-میلیاردر افسانهای آمریکا-است. در این فیلم که فیلمنامه آن بر اساس کتاب شرححالنگارانه مفصل «فریدا کاهلو» نگاشته شده و کارگردانیاش بر عهده جولی تایمور است، نورتن با عشق سالهای اخیرش-سلما هایک-همبازی است. و برای آینده؟!
نورتن امیدوار است که بتواند همچنان تنها در پروژههایی متفاوت و نو ایفای نقش کند: «اگر روزی برسد که دیگر هیچ نقشی مرا به هیجان نیاورد، ترجیح میدهم شغل شریف پدربزرگم را ادامه بدهم…بستنیفروشی!»