معرفی کتاب: آیشمن در اورشلیم، نوشته هانا آرنت
آیشمن در اورشلیم: گزارشی در مورد ابتذال شر، کتابی است از هانا آرنت، متفکر سیاسی که در سال ۱۹۶۳نوشته شده است.
آرنت یهودیتبار که در زمان به قدرت رسیدن آدولف هیتلر از آلمان گریخت، درمورد محاکمه آدولف آیشمن، یکی از سازماندهندگان اصلی هولوکاست، برای نشریه نیویورکر گزارش داده بود. یک نسخه اصلاح شده و مفصل این گزارشها در سال 1964 به صورت یک کتاب منتشر شد.
عنوان فرعی کتاب آرنت «ابتذال شر» است که این عبارت تا حدی به رویکرد آیشمن در دادگاه اشاره دارد زیرا این مرد نه خود را در مورد کارهاش گناهکار میدانست و نه از کسانی که او را محاکمه میکردند نفرتی بروز میداد و مدعی شده بود که او هیچ مسئولیتی ندارد زیرا فقط ” وظیفه خود را انجام میداد .
کتاب آرنت شهادت آیشمن در دادگاه و شواهد تاریخی موجود را میگیرد . آیشمن در دادگاه اظهار داشت که همیشه سعی کرده است از الزامات قاطع امانوئل کانت پیروی کند. آرنت استدلال میکند که آیشمن اساساً نتیجه اشتباهی از کانت گرفته بود. در مقابل آرنت استدلال کرد که او «هیچ چیزی از نفرت دیوانهکننده از یهودیان یا از یهودستیزی متعصبانه نشان نداده بود.»
آیشمن در تمام زندگیاش یک «گرونده» بود، از این نظر که دائماً به ارگانهای مختلف میپیوست تا خودش را تعریف کند و برای خودش تفکر مستقلی نداشت.
آرنت خاطرنشان کرد که اقدامات او ناشی از سوء نیت نبوده، بلکه فداکاری کورکورانه به رژیم و نیاز او به تعلق داشتن و به متصل بودن را بازتاب میداده.
به همین خاطر پس از پایان جنگ جهانی دوم دچار مشکل شد:
«احساس میکردم که باید یک زندگی فردی بدون رهبر و دشواری داشته باشم، هیچ دستوری از کسی دریافت نمیکنم، دیگر هیچ دستور و فرمانی برایم صادر نمیشود. به طور خلاصه، زندگی ای که قبلاً هرگز شناخته شده نبود، در انتظار من بود. »
آیشمن علیرغم ادعاهایش، در واقع چندان باهوش نبود. همانطور که آرنت در فصل دوم کتاب توضیح میدهد، او نتوانست دبیرستان یا آموزش حرفهای را تکمیل کند و تنها اولین شغل مهم خود (فروشنده مسافرتی برای شرکت نفت وکیوم ) را از طریق ارتباطات خانوادگی پیدا کرد. آرنت خاطرنشان کرد که آیشمن هم در طول دوران حرفهای اس اس و هم در محاکمه اورشلیم سعی کرد فقدان مهارت و تحصیلات خود را مخفی کند و حتی وقتی این حقایق آشکار شد، خجالت زده شد. آرنت تأیید میکند که آیشمن از “فقدان تخیل” و “ناتوانی در تفکر” رنج میبرد.
آرنت همچنین ادعا میکند که شاید آیشمن ممکن بوده ترجیح داده باشد که به عنوان یک جنایتکار جنگی اعدام شود تا اینکه آدمی غیربرجسته تلقی شود. این به موازات خودانگاره بیش از حد او از هوش و ارزش در سازمانهایی بود که در آنها خدمت میکرد.
آرنت استدلال میکند که آیشمن که در واقع یک نقش حاشیهای داشت، شاهد بود که سازمان خدمات دولتی آلمان برنامه راینهارد هایدریش برای حل نهایی مسئله یهودیان در اروپا را روی میز گذاشته بود. آیشمن با دیدن آن جمع شاخص و بلندپایه که قتل عام را تأیید میکنند و مشتاقانه در برنامهریزی راه حل شرکت میکنند، احساس کرد که مسئولیت اخلاقی او کاهش یافته است.
در طول دوران زندان او قبل از محاکمه، دولت اسرائیل کمتر از شش روانشناس را برای معاینه آیشمن فرستاد. این روانشناسان هیچ اثری از بیماری روانی از جمله اختلال شخصیت در او پیدا نکردند. یکی از پزشکان اظهار داشت که نگرش کلی او نسبت به افراد دیگر، به ویژه خانواده و دوستانش، “بسیار مطلوب” است، در حالی که پزشک دیگری اظهار داشت که تنها ویژگی غیرعادی که آیشمن نشان میدهد، “عادی تر” بودن در عادات و گفتار خود نسبت به افراد معمولی است.
آرنت پیشنهاد میکند که این به طرز چشمگیری این ایده را که جنایتکاران نازی آشکارا رواننژند بودند و با افراد «عادی» متفاوت بودند، بیاعتبار میکند. اما آیا واقعا میتوان به این نتیجه رسید که موقعیتهایی مانند هولوکاست میتواند حتی معمولیترین افراد را در صورت داشتن انگیزههای مناسب، مرتکب جنایات هولناکی کند؟؟
آرنت به شدت با این تفسیر مخالف بود، زیرا آیشمن داوطلبانه از دستورات پیروی میکرد. آرنت اصرار دارد که انتخاب اخلاقی حتی در شرایط توتالیتاریسم باقی میماند و این انتخاب حتی زمانی که انتخابکننده از نظر سیاسی ناتوان باشد، پیامدهای سیاسی دارد.
در شرایط وحشت، اکثر مردم از دستورات پیروی میکنند، اما برخی از مردم پیروی نمیکنند، همانطور که درسی از کشورهایی که راهحل نهایی برای آنها پیشنهاد شد این است که «میتواند در بیشتر جاها اتفاق بیفتد» اما در همه جا اتفاق نیفتاد. آرنت به عنوان نمونه از دانمارک یاد میکند و قدرت عظیمی که حتی در شرایط استیلای دشمن و دیکتاتورها در مردم وحود دارد.
آرنت در مورد شخصیت آیشمن نتیجه میگیرد:
«با وجود تمام تلاشهای دادستانی، همه میتوانستند ببینند که این مرد یک “هیولا” نیست، اما در واقع سخت بود که شک نکنیم که او یک دلقک است.»
آرنت فراتر از بحث خود در مورد آیشمن، چندین جنبه دیگر از محاکمه، زمینه آن و هولوکاست را مورد بحث قرار میدهد. او خاطرنشان میکند که آیشمن توسط ماموران اسرائیلی در آرژانتین ربوده شد و به اسرائیل یعنی جایی که در آن جرمی مرتکب نشده بودمنتقل شده بود تا محاکمه شود و چنین چیزی را غیرقانونی میدانست.
آیشمن محاکمه خود را به عنوان یک محاکمه نمایشی که توسط نخست وزیر- بن گوریون- ترتیب و مدیریت میشود توصیف میکند و میگوید که بن گوریون به دلایل سیاسی میخواست نه در درجه اول بر آنچه آیشمن انجام داده بود، بلکه بر آنچه که یهودیان در طول هولوکاست متحمل شدهاند تأکید کند.
آرنت در کتاب، حق اسرائیل برای محاکمه آیشمن را زیر سوال میبرد. اعمال آیشمن طبق قوانین آلمان جرم نبود، زیرا در آن زمان، از نظر رایش سوم، او یک شهروند مطیع قانون بود. او به اتهام ” جنایت در گذشته ” محاکمه شد.
کتاب آرنت پیشنهاد میکند که آیشمن در واقع یک متعصب یا یک جامعهشناس نبود، بلکه در عوض فردی بسیار متوسط و پیش پا افتاده بود که به جای اینکه به فکر خود باشد، به دفاعهای کلیشهای تکیه میکرد، او انگیزه ارتقاء حرفهای داشت.
ابتذال، در این معنا، به این معنا نیست که اقدامات آیشمن عادی بوده ، یا حتی اینکه یک آیشمن بالقوه در همه ما وجود دارد، بلکه به این معناست که اقدامات او ناشی از نوعی از خودستایی است که کاملاً غیر استثنایی بود.
آیشمن در اورشلیم پس از انتشار و در سالهای بعد بحث برانگیز بود. استنلی میلگرام معتقد است که “آرنت “ابتذال” و “عادی بودن” آیشمن را برجسته کرد، و ادعای آیشمن را پذیرفته که او نیات یا انگیزههای شیطانی برای ارتکاب چنین وحشتی نداشته است و اینکه او به غیر اخلاقی بودن و بد بودن اعمال خود فکر نمیکرد.
دیوید سزارانی، محقق هولوکاست، در کتاب خود، تبدیل شدن به آیشمن: بازاندیشی در زندگی، جنایات و محاکمه، تصویر آرنت از آیشمن را به چند دلیل زیر سوال برده. بر اساس یافتههای او، آرنت تنها در بخشی از محاکمه شرکت کرد، او «حداکثر چهار روز» شاهد شهادت آیشمن بود و نوشتههای او را بیشتر بر اساس ضبطها و متن محاکمه استوار است. سزارانی احساس میکند که این ممکن است نظر او را نسبت به او منحرف کرده باشد. سزارانی همچنین پیشنهاد کرد که آیشمن در واقع به شدت ضد یهود بود و این احساسات محرکهای مهم اعمال او بودند. بنابراین، او ادعا میکند که ادعاهای آرنت مبنی بر اینکه انگیزههای او «ابتدایی» و غیرایدئولوژیکی بوده و او با اطاعت بدون چون و چرا از دستورات هیتلر از خودمختاری انتخاب خود صرف نظر کرده ، ممکن است پایههای ضعیفی داشته باشد.