بهترین فیلمهای جنگی تاریخ سینما: 32 فیلم برتر دیدنی، مهیج و عبرتآموز
فیلمهای جنگی ژانرهای مختلفی دارند، برهی فقط اکشن و خشونت و برتری یک ملت و ناسیونالیسم کور را برمیانگیزند و برخی در عین حال انسانی هستند و باعث درنگ ما میشوند.
همچنین فیلمهای جنگی زیرژانرهایی دارند، مانند فیلم جنگی تاریخی، معاصر، علمی-تخیلی، واقعیت دگرگونشده و … در برخی رمانس به مهارت نویسنده و کارگردان پررنگتر از صحنههای جنگی شده، در برخی وجه تکنیکی غالبتر است.
هیچ فهرستی کامل نیست. فهرستها تنها برای مشتاق کردن ما به دیدن تعدادی از برترینها ساخته میشوند. وگرنه همین الان میشود با جستجویی در اینترنت یا کمی فشار به حافظه همین فهرست را 4-5 برابر توسعه داد و اگر پای فیلمهای غیرهالیوودی را بیشتر به میان بکشیم، دیگر فهرست حتما به چند صد فیلم میرسد.
1– فیلم قلمرو بهشت یا ملکوت آسمان Kingdom Of Heaven – (۲۰۰۵)
کارگردان افسانهای -ریدلی اسکات- پس از ساخت فیلم «گلادیاتور» در ژانر شمشیرها و صندلها، حماسه جنگی تمام عیاری از جنگهای صلیبی را به تصویر کشید. اورلاندو بلوم نقش بالین ابلین، یک آهنگر فرانسوی را ایفا میکند که وارد درگیریهایی مذهبی شده و جنگ علیه نیروهای صلاح الدین ایوبی را رهبری میکند. بر خلاف نسخه سینمایی، در نسخه کارگردان بسیار رضایت بخش بوده، شخصیتها عمیقتر و داستان دقیقتر شده است.
̎بلیان̎ (بلوم) که ماتم خودکشی همسرش (کاکس) را پس از درگذشت بچهاش، به دل گرفته، با از راه رسیدن ̎گادفری̎ (نیسن)، شوالیهای با ابهت، از رخوت و سکون زندگیاش در دهکدهای فرانسوی بیرون میآید. شوالیه به او میگوید پدرش است و او را به عزیمت بهسوی مشرقزمین ترغیب میکند. بین راه، ̎گادفری̎ به بلیان̎ راه و رسم شمشیرزنی یاد میدهد و در حملهای غافلگیرانه جان میبازد. ̎بلیان̎ به تنهائی راهش را به سوی اورشلیم ادامه میدهد و دیری نگذشته که جای پدرش را میگیرد و قدرت دستههای متخاصمی را سبکسنگین میکند که بر مهمترین مکان مذهبی مورد مجادلهٔ دنیا تسلط دارند. اورشلیم را ̎بالدوین چهارم̎ (نورتن)، سلطان مسیحی خردمند اداره میکند که بیماری جذام او را تحلیل برده …
2- فیلم واترلو (۱۹۷۰)- Waterloo
سرگئی باندار چوک، جنگ واترلو را در مقیاسی شگفتانگیز و بدون نگرانی از هزینههایش به تصویر کشیده است. پیش از اختراع فناوری گرافیک رایانهای، ادعا شده که این فیلمساز، ۱۷۰۰۰ سیاهی لشکر از ارتش شوروی را برای به تصویر کشیدن جنگ خونین بلژیک به کار گرفته است. در این فیلم راد استایگر در نقش ناپلئون، کریستوفر پلامر در نقش دوک ولینگتون و اورسن ولز در نقش لویی هجدهم، پادشاه فرانسه ظاهر شدهاند. این جاه طلبی بسیار گران تمام شد و فیلم نتوانست هزینههای تولید را جبران کند اما تبدیل شد به منبع الهام پیتر جکسون برای به تصویر کشیدن نبردهای «ارباب حلقه ها».
«ناپلئون» (استایگر) پس از کنارهگیری از قدرت، به البا تبعید میشود. چند ماه بعد، به «لوئی هجدهم» (ولز) خبر میدهند که «ناپلئون» گروهی را گرد آورده و قصد به دست گرفتن دوباره قدرت را دارد. «مارشال نی» (اوهرلیهی) مأمور میشود تا «ناپلئون» را دستگیر کند و به «قفس آهنی» بازگرداند. سربازان دو گروه متخاصم، نزدیکی گرنوبل با یکدیگر روبهرو میشوند که به پیروزی «ناپلئون» میانجامد. «لوئی» تاج و تخت را رها میکند و میگریزد. همزمان، نیروهای انگلیسی و پروسی به فرماندهی «ولینگتن» (پلامر) و «بلوخر» (زاخاریادزه) تصمیم میگیرند تا نیروهای «ناپلئون» را برای همیشه نابود کنند. «ناپلئون» با اعزام گروهی از سربازانش، «بلوخر» را وادار به فرار میکند. در اینجا «ولینگتن»، در واترلو نیروهایش را گرد میآورد تا با رسیدن نیروهای دوباره جمع شده «بلوخر»، «ناپلئون» را شکست دهد…
3- فیلم راههای افتخار (۱۹۵۷) – Paths Of Glory
هنرپیشگان : کرک داگلاس، رالف میکر، آدولف منجو، جرج مکریدی، وین موریس، ریچارد آندرسن و جوزف تورکل.
استنلی کوبریک در این فیلم غیرمنطقی بودن جنگ را با نشان دادن بیهودگی جنگ جهانی اول بررسی کرده است. موضوع فیلم حول محور محاصره منطقه آنتیل میچرخد.
جنگ جهانی اول، سال ۱۹۱۶. “سرهنگ داکس” (داگلاس)، فرمانده هنگ ۷۰۱ پیاده ارتش فرانسه است که در نبردی وحشیانه اما بیجنب و جوش، تلفات زیادی داده است. ارتش متفقین دو سال که در تقابل با ماشین جنگی آلمان توفیق چندانی بهدست نیاوردهاند و امیدهای داکس” هم برای دورشدن هنگش از خط مقدم جبهه نقش برآب میشود، چون “ژنرال برولار” (منجو) به “ژنرال برولار” (منجو) به “ژنرال میرو” (مکریدی) دستور میدهد که به یکی از مواضع تسخیرناپذیر آلمانیها، معروف به “تپه مورچهها” حمله کنند. عملیات انتحاری آغاز میشود و “داکس” مردانش را از میان توفان مرگ به پیش میبرد. عملیات انتحاری آغاز میشود و “داکس” مردانش را از میان توفان مرگ به پیش میبرد. سرانجام سه سرباز انتخاب میشوند. تا در دادگاه نظامی گناه این شکست را به گردن بگیرند. “داکس” دفاع از آنان را بهعهده میگیرد، اما دستهائی پنهان تلاشهای او را بینتیجه میگذارند…
4- فیلم 1917 ساخته شده در سال 2019
سم مندس، این فیلم سرباز محور را در 3 برداشت ساخته است. جرج مک کی و دین چارلز چپمن در نقش دوسرباز به نامهای اسکافیلد و بلیک، ماموریت دارند که در زمان کوتاهی با گذر از منطقهای بیطرف از نبردی جلوگیری کنند که به درستی برنامه ریزی نشده و منجر به کشتار هزاران سرباز بریتانیایی خواهد شد. برادر بزرگتر بلیک در بین سربازانی است که در این نبرد شرکت خواهند کرد. مندس اضطرابی شگفتانگیز و تعلیقی باورنکردنی با به تصویر کشیدن بیوقفه جهنم سنگرها، جبهههای جنگ و شهرهای جنگزده به فیلمبرداری حیرتانگیز راجر دیکینز افسانهای، ایجاد میکند.
5- فیلم در جبهه غرب خبری نیست (۱۹۳۰)- All Quiet On The Western Front
در طیفی مشابه با فیلم «راههای افتخار» کوبریک، حدود یک قرن پیش، لوئیس مایلستون، این فیلم را با اقتباس از رمان اریش ماریا رمارک درباره بیهودگی جنگ و سربازان جوان بیگناهی ساخته است که دسته دسته جانشان را بر سر این منازعات از دست میدهند. این فیلم نه تنها یکی از صریحترین و تاثیرگذارترین فیلمهای جنگی است بلکه از اولین فیلمهای قابل توجه ناطق سینما در دوران ظهور صداست.
تا سال ۱۹۱۵. گروهی دانشآموز در یکی از شهرهای آلمان بر اثر تبلیغات معلمشان داوطلب پیوستن به ارتش میشوند. شخصیت اصلی میان آنان پسری حساس و زیرک بهنام “پاول” (ارز) است، که تمام همکلاسیهایش یکی پس از دیگری در جبهه از بین میروند، اما او تا ۱۹۱۸ زنده میماند و درست لحظهای پیش از آنکه رادیو اعلامیه آتشبس را پخش کند، دست بهسوی پروانهای در لابهلای سیمهای خاردار دراز میکند و کشته میشود.
6- مستند آنها نباید پیر شوند (۲۰۱۸)- They Shall Not Grow Old
پیتر جکسون، پس از به تصویر کشیدن تصویرهای فانتزی از مناطق جنگزده در «ارباب حلقهها»، توجه خود را به تصویرهای واقعی از جنگ جهانی اول معطوف کرد. او به همراه تیم خود سیستمی برای تصحیح فیلمهای قدیمی و رنگ و رو باخته ابداع کرد و قبل از رنگآمیزی و اضافه کردن دیالوگ به کمک لبخوانها، از آن برای تبدیل فیلمهای قدیمی موزه سلطنتی جنگ به چیزی مدرن و قابل درکتر استفاده کرد. در نتیجه این کار نگاهی عمیق و انسان دوستانه به خط مقدم جنگ انداخته و با سربازانی که از درگیریها جان سالم به در بردهاند، گفت و گو کرده است.
7- فیلم دانکرک (۲۰۱۷)- Dunkirk
البته بهتر است از عبارت مستند دانکرک به جای فیلم استفاده کنیم. در مقایس فیلمی، دانکرک جزو فیلم بدهاست. اما اگر آن را یک مستند دارای صحنههای نمایشی بینگاریم، آن وقت دانکرک نمره خوبی میگیرد!
کریستوفر نولان، در اولین فیلم جنگیاش، به داستان نجات هزاران سرباز بریتانیایی و متفقین محاصره شده در ساحل دانکرک توسط ناوگانی از قایقهای مردمان غیرنظامی پرداخته است. مثل همیشه کارگردان در حالی که با ترتیب زمانی وقایع بازی میکند، سه نقطه حساس عملیات نجات، زمین، دریا و هوا را در بازههای زمانی متفاوت به تصویر کشیده و در انتها مانند ساعتی دقیق همه را کنار یکدیگر قرار میدهد. دانکرک فیلمی جنگی با کمترین نبرد سرباز با سرباز است و در واقع نولان موفق شده است در تریلری حماسی داستان بقا در صحنه جنگ را تعریف کند.
8- فیلم نجات سرباز رایان (۱۹۹۸)- Saving Private Ryan
هنرپیشگان : تام هنکس، ادوارد برنز، تام سایزمور، جرمی دیویس، وین دیزل، آدام گلدبرگ، باری پیر، جووانی ریبیزی، مت دیمن و هاروه پرسنل.
استیون اسپیلبرگ، داستان سربازان آمریکایی را تعریف میکند که در جست وجوی آخرین پسر باقی مانده مادری هستند که سایر فرزندانش در جنگ کشته شدهاند. سفری احساسی در فرانسه تحت اشغال نازیها. به یاد ماندنیترین و تکان دهندهترین سکانس فیلم، آغاز نبرد نرماندی است. حرکت کند، ترسناک و عمیقا گیجکننده سربازان از دریا به ساحل زیر باران گلولهها، مرگ و آشفتگی. این سکانس را هرگز از یاد نخواهید برد.
ششم ژوئن ۱۹۴۴. نیروهای آمریکائی در زیر آتش سنگین دشمن، وارد ساحل نورماندی شده و متحمل تلفات سنگینی میشوند. وقتی به فرماندهٔ ارتش زمینی، ̎ژنرال جرج مارشال̎ (پرسنل) اطلاع میدهند که از خانوادهٔ ̎رایان̎ طی فقط یک هفته، سه برادر سرباز کشته شدهاند، دستور میدهد برادر باقی مانده، ̎سرباز جیمز رایان̎ (دیمن) را پیدا و از خدمت در جنگ مرخص و به آمریکا باز گردانده شود.
̎سروان میلر̎ (هنکس) مأمور پیدا کردن ̎سرباز رایان̎ میشود و در این مأموریت یک مترجم، ̎گروهبان یوفام̎ (دیویس) که کارشناس زبان است اما در جنگیدن مهارتی ندارد، ̎گروهبان هوارت̎ (سایزمور) و ̎سرباز ملیش̎ (گلدبرگ) و ̎سرباز مدیک وید̎ (ریبیزی)، و سرباز غرغروئی بهنام ̎رایبن̎ (برنز) از بروکلین، سربازی ایتالیائی ـ آمریکائی بهنام ̎کاپاراتسو̎ (دیزل) و بالاخره سربازی مذهبی اهل جنوب بهنام ̎جکسن̎ (پپر) که تجربهٔ نبرد در ایتالیا و شمال آفریقا را دارند از مناطقی عبور میکنند که مملو از سربازان آلمانی است.
پس از آنکه یکی از آنان طی یک درگیری در یک دهکده بمباران شده، کشته میشود، بقیه از خود میپرسند آیا این منطقی است که برای نجات یک سرباز، سربازهای دیگری هم کشته شوند؟…
اسپیلبرگ، اوج مهارت فنی فیلمسازیاش را اینبار در خدمت یک موضوع تاریخی و جنگی قرار میدهد. سبک شبه مستند فیلم، بهخصوص در سکانس حملهٔ متفقین به نورماندی که عمیقاً تحت تأثیر عکسهای رابرت کاپا است، حاصل همفکری خلاقهٔ کارگردن ـ فیلمبردار است. بازیگران فیلم برای تناسب با فضای مستندگونهٔ فیلم، از هفتهها پیش از شروع فیلمبرداری در یک اردوگاه نظامی، مشابه شرایط سربازان جنگ جهانی دوم زیسته بودند. به همین دلیل چهرههای تکیده و زجرکشیدهشان، پیش از آنکه حاصل طراحی گریم باشد، زیر بار فشار آموزش نظامی به این روز افتاده است! با این حال لحن میهنپرستانهٔ فیمل که گاه به مرز سادهلوحی نیز نزدیک میشود، آب یخی میریزد روی تصویر آتشین مخوف و معذبی که اسپیلبرگ در صحنههای جنگی فیلم، از مهابت تحملناپذیر جنگ ارائه میدهد. موفقیت تجاری ـ انتقادی فیلم باعث شد ژانر جنگی پس از نزدیک به یک و نیم دهه، بار دیگر احیا شود.
9- فیلم پرچمهای پدران ما – نامههایی از ایوو جیما (۲۰۰۶)- Flags Of Our Fathers- Letters From Iwo Jima
در فاصله چند ماه، کلینت ایستوود، دو فیلم درباره نبرد سال ۱۹۴۵ ایوو جیما در اقیانوس آرام اکران کرد که یکی از نگاه طرف آمریکایی و دیگری از منظر ژاپنیها بود. با تماشای هر دو فیلم اطلاعات دقیقی از چگونگی وقوع جنگ در شرق به دست میآوریم. این فیلم از معدود فیلمهایی است که با بودجه هالیوود ساخته شده اما به معنای واقعی از منابع یکسانی برای تعریف طرف آمریکایی داستان استفاده میکند.
فیلم پرچمهای پدران ما: در فوریهٔ سال ۱۹۴۵ یکی از وحشتناکترین نبردهای جنگ جهانی دوم، در اقیانوس آرام و در جزیرهٔ کوچکِ ایووجیما رخ داد. هزاران سرباز آمریکائی به سنگرهای هزاران سرباز ژاپنی حمله کردند و کشتار سربازان دو طرف غیرقابل تصور بود. در همان اوایل نبرد، پرچمی آمریکائی در بالای تپهٔ سوریباچی برافراشته شد و عکسی از این برافراشتن پرچم گرفته شد که به یکی از شمایلهای تاریخ آمریکا تبدیل شد. همین عکس به منزلهٔ عاملی برای روحیه دادن به سربازان خسته از جنگ و به نمادی از آرمانهای متفقین مبدل شد. سه نفر از سربازانی که در برافراشتن آن پرچم شرکت داشتند و از آن نبردها جان سالم بهدر برده بودند ـ ̎رنه گانیون̎ (برادفورد)، ̎جان برادلی̎ (فیلیپ) و ̎آیرا هیز̎ (بیچ) ـ به آمریکا برگردانده شدند تا برای جمعآوری کمک به مخارج جنگ، کمک کنند. اما تجلیل و ستایشی که از این سه مرد و اعمال قهرمانانهشان صورت میگیرد سنخیتی با افکار و احساسات خود آنان در قبال هزاران قهرمان واقعی که در ایووجیما جانشان را از دست دادند، ندارد؛ این سه تن ضمناً احساس میکنند که سهم آنان در کمک به پیش بردن جنگ، صرفاً حالتی نمادین دارد و به هیچوجه شایستگی چنان بزرگنمائی را نداشته است و حالا هر یک از آنان فقط به خاطر آن که در عکس حضور داشتهاند باید به گونهای با آن همه تمجید و ستایش و سوءاستفاده و درد و رنج کنار بیایند.
فیلم نامههایی از ایوو جیما: در سال ۱۹۴۵، جنگ جهانی دوم به روزهای آخرش نزدیک میشد و نیروهای آمریکائی خیال داشتند به جزیرهٔ کوچکی به نام ایوو جیما حمله کنند که تحت کنترل نیروهای ژاپنی بود. با آنکه بخش اعظم ایوو جیما از سنگ و آتشفشان تشکیل شده بود ولی از لحاظ استراتژیک اهمیت زیادی داشت و رهبران ژاپن آن جزیره را بهعنوان فرصتی نهائی برای مقابله با تهاجم متفقین تلقی میکردند. فرماندهی نیروهای جزیره را به ̎ژنرال کوریبایاشی̎ (واتانابه) سپردند؛ ̎کوریبایاشی̎ مدتی در ایالات متحد زندگی کرده بود و تمایلی نداشت تا با نیروهای آمریکائی مقابله کند ولی ضمناً درکی از دشمنانش داشت که بالادستهایش نداشتند. در حالیکه استراتژی ̎کوریبایاشی̎ برخی از افسران کهنهکارتر را رنجانده و از خود رانده بود ولی ̎بارون نیشی̎ (ایهارا) پسر خانوادهٔ ثروتمندی که او نیز در جریان مسابقات المپیک سال ۱۹۳۲ به آمریکا رفته و بنابراین شناختی کافی نسبت به آمریکائیها داشت، از این تمهید بسیار خوشش آمد. در حالیکه ̎کوریبایاشی̎ و مردانش خود را سرگرم نبردی میکنند که مطمئن نیستند از آن پیروز سربرآورند ـ و تازه به بسیاری از آنان گفته شده که امکان دارد جان خود را از دست بدهند ـ حکایت زندگی آنان از طریق ماجراهای فیلم و نامههائی که برای عزیزان خود در وطنشان مینویسند، تعریف میشود ـ نامههائی که در بسیاری موارد ـ پس از مرگشان به مقصد رسیدند.
10- فیلم خط باریک قرمز (۱۹۹۸)- The Thin Red Line
فیلمساز افسانهای -ترنس مالیک- دغدغههای خود درباره مرگ، عشق و دنیای طبیعی را به اقتباسی از رمان جیمز جونز تبدیل کرده و پس از ۲۰ سال دوباره کارگردانی را آغاز کرد. این فیلم با گروه افسانهای بازیگرهایش،شان پن، آدرین برودی، جرج کلونی، وودی هرلسون، جان تراولتا، جرد لتو و… گروهی از س ربازان آمریکایی را در اقیانوس آرام نشان میدهد که وارد نبرد گوادال کانال میشوند. فیلم برخلاف طولانی بودن (حدود سه ساعت) بسیار منسجم است.
جنگ جهانی دوم. ̎سرباز ویت̎ (کاویزل) و یکی از همقطارانش که از جنگ گریختهاند، در دهکدهای کوچک، کنار اقیانوس آرام بین بومیان زندگی آسودهای دارند. اما گشت دریائی آمریکا آن دو را مییابد و به دست هموطنان خود در رزمناوی بازداشت میشوند. در بین آنان، ̎گروهبان ولش̎ (پن) قدری با ̎ویت̎ همدلی میکند. ̎ویت̎ به جای دادگاه نظامی، روانه واحد انضباطی میشود و در آنجا از زخمیها پرستاری میکند و شخصیتی مسیحگونه از خود نشان میدهد. اما کمی بعد او را برای تصرف تپهای مهم در جزیرهٔ گوادال کانال با گروهی همراه میکنند و او درگیر نبردی خونین با نیروهای ژاپنی میشود…
11- فیلم زیردریایی (۱۹۸۱) – Das Boot
فیلمهای جنگی شرایط جهنمی میدان جنگ را به تصویر میکشند اما فیلم «زیردریایی» ولفگانگ پترسن آلمانی کابوس کلاستروفوبیایی یک زیردریایی جنگی را نشان میدهد که بادرونی کاملا فلزی و متلاشی شده فضایی بسیار غمانگیز و بیرحم دارد و باعث وخیمتر شدن شرایط نبرد اجتناب ناپذیر پیش میشود و با یک پایان فراموش نشدنی به اوج میرسد. در طی این سالها نسخههای مختلفی از آن وجود داشته اما در دسترسترین آنها نسخه کارگردان بازمانی نزدیک به سه ساعت و نیم است.
سال 1941. «ستوان ورنر» (کرونهمایر) بهعنوان خبرنگار جنگی، در مأموریت زیردریائی آلمانی «یو – 96» به فرماندهی «کاپیتان» (پروخنو) شرکت میکند. اندکی پس از ترک بندر لاروشل در نورماندی، زیردریائی مورد حمله قرار میگیرد و مجبور به فرو رفتن به اعماق ناشناخته میشود. پس از بالا آمدن مجدد، «کاپیتان» قصد دارد زیردریائی آسیبدیده را به لا روشل برساند، اما دستور میگیرد که به طرف بندر لا سپتسیا در ایتالیا پیش برود. لیکن این بار نیز، توسط هواپیماهای جنگی دشمن، مورد حمله قرار میگیرد و به گِل مینشیند. سرانجام با تلاش سرمهندس (ونهمان) و سرمکانیک (لدر)، زیردریائی نجات مییابد و به لاروشل باز میگردد، اما هواپیماهای متفقین طی یک حمله موفقیتآمیز، زیردریائی را نابود میکنند و بیشتر سرنشینان کشته میشوند. حالا «ورنر» کنار جسد «کاپیتان» زانو میزند.
12- فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳)- Schindler’s List
فیلم تا حدودی جنگی به شمار میرود اما کمتر فیلمی مانند این درام استیون اسپیلبرگ توانسته قساوت هولوکاست را با چنین شدت، جزئیات و هدفمندی ثبت کند.
«اسکار شیندلر» ماجراجوی اتریشی، در جستوجوی پول و ثروت به رهبران نازی نزدیک شده و امتیاز تأسیس کارخانهی ساخت ظروف را از آنها میگیرد. او با بهکارگیری کارگران یهودی و نپرداختن دستمزد به آنها سود سرشاری نصیب خود و نازیها میکند. در سال ۱۹۴۲ «آمون گوئت» فرماندهی جدیدی از اساس، وارد کراکوو میشود.
او یهودیان را به اردوگاههای کار میفرستد و دست به کشتارهایی فجیع میزند. شیندلر از ترس از دست دادن کارگرانش با او دوست میشود و هدایای متعددی برایش میفرستد. در سال ۱۹۴۴ همهی اسرا به آشویتس خوانده میشوند. شیندلر تصمیم میگیرد شهر را ترک کند؛ او فهرستی از ۱۱۰۰ نفر از اسرا را به عنوان کارگران اصلی و مورد نیاز کارخانه تهیه کرده و در ازای پرداخت مبلغ هنگفتی آنها را به مرز چکسلواکی منتقل میکند. پس از اتمام جنگ شیندلر ورشکست شده و ۱۱۰۰ انسان از مرگ نجات مییابند. شیندلر هنگام خداحافظی از آنها گریه میکند و از این که نتوانسته عدهی بیشتری را نجات دهد ناراحت است.
13- فیلم پل رودخانه کوای (۱۹۵۷)- The Bridge On The River Kwai
دیوید لین، به جای توجه به خطوط مقدم جبههها، داستانی از اسیران بریتانیایی را تعریف میکند که به دست نیروهای ژاپنی برای ساخت یک پل در تایلند به کار گرفته شدهاند. اسرا نمیدانستند که نیروهای متفقین قصد منفجر کردن پل را دارند تا دشمنان نتوانند از آن استفاده کنند. همان طور که از لین انتظار میرود، فیلم بسیار حماسی است. همچنین فیلم نگاه دقیقی هم به در هم شکستگی روانی کلنل نیکلسن با بازی الک گینس دارد.
هنرپیشگان : ویلیام هولدن، الک گینس، جک هاوکینز، سسوئه هایاکاوا، جیمز دانلد، جفری هورن، آندره مورل، پیتر ویلیامز، جان باکسر و پرسی هربرت.
جنگ جهانی دوم، آسیای جنوب شرقی، اردوگاه اسرای متفقین. فرمانده ژاپنی اردوگاه (هایاکاوا) برای ساختن پلی بر رودخانه کوای (برای عبور قطارهائی که برای نیروهای ژاپنی اهمیت حیاتی دارند) به سر کرده انگلیسی اسرا (گینس) متوسل میشود. او نیز بهدلیل پایبندی فوقالعادهاش به انضباط نظامی، میپذیرد و کارش را به بهترین وجه انجام میدهد. یکی از اسرای آمریکائی اردوگاه (هولدن) میگریزد و به همراه نیروهای انگلیسی برای انهدام پل باز میگردد. در رویاروئی پایانی، فرمانده انگلیسی پیش از مرگ، به دست خود پل را منفجر میکند.
14- فیلم سدشکنان (۱۹۵۵)- The Dam Busters
هنرپیشگان : ریچارد تاد، مایکل ردگریو، درک فار، پاتریک بار، ارنست کلارک، ریموند هانتلی و بازیل سیدنی.
ترجیع بند موسیقی فیلم «سدشکنان» یکی از برجستهترینها در تاریخ موسیقی فیلم است و باعث اهمیت فیلم شده است. فیلم مایکل اندرسون داستان سربازهای بریتانیایی را تعریف میکند که با همکاری یک مخترع سعی در ساخت یک بمب برای هدف قراردادن اجسام در آب دارند تا بتوانند سدهای صنعتی آلمانیها را منهدم کنند. در فیلم یک حیوان با نامی نژادپرستانه دیده میشود که در داستان واقعی نیز حضور داشته است. این نام در اکران تغییر نکرده و حذف نشده است اما اخیرا هیأت ردهبندی سنی فیلمهای بریتانیا فیلم را در دسته PG (با تصمیمگیری والدین) قرار داده تا به این نام نژادپرستانه واکنش نشان داده باشد.
15- فیلم قلعه عقابها یا جایی که عقابها جرأت میکنند (۱۹۶۸)- Where Eagles Dare
سال تولید : ۱۹۶۹
کارگردان : برایان ج. هاتن
هنرپیشگان : ریچارد برتون، کلینت ایستوود، مری یور، پاتریک ویمارک، مایکل هورن و رابرت بیتی.
جنگ جهانی دوم. یک گروه کاماندوئی هفتنفره به فرماندهی “جان اسمیت” (برتن)، مأمور نجات یک ژنرال آمریکائی میشوند که در قلعهای در کوههای آلپ باواریا اسیر آلمانیهاست. “موریس شیفر” (ایستوود)، ستوان کارآزموده آمریکائی، “اسمیت” را در انجام این مأموریت یاری میکند. کاماندوها با یونیفورم آلمانی و چتر نجات در خاک آلمان فرود میآیند. “اسمیت” با “مری الیسن” (یور) رابط متفقین تماس میگیرد. در آستانه ورود به قلعه یکی از کاماندوها کشته میشود و سایرین به جز “اسمیت” و “شیفر” تسلیم میشوند. حالا، “اسمیت” به وجود مأموری دو جانبه شک میکند…
فیلمی حادثهای ـ جاسوسی و پرهزینه. فیلمنامه را مکلین ، استاد رمانهای جنگی جاسوسی و پرتعلیق، مینویسد. فیلم مملو از وقایع غیر منتظره است و صحنههای درگیری و انفجار، بهرغم تعددشان تحمیلی نیستند و بهخوبی در روایت جا میافتند. برتن نقش خود را ماهرانه و کاملاً متفاوت با پرسونائی که با آن به شهرت رسیده، بازی میکند. ایستوود نیز ابتدا قدری خشک و بیانعطاف مینماید اما در ادامه خود را جمعوجور میکند.
16- فیلم گورستان کرمهای شب تاب (۱۹۸۸)- Grave Of The Fireflies
«آزاردهنده معمولا کلمهای نیست که با محصولات استودیوی انیمیشنسازی جیبلی مرتبط باشد اما ایسائو تاکاهاتا داستان خواهروبرادری ژاپنی را تعریف کرده که تلاش میکنند پس از ویرانی خانهشان در یک بمباران هوایی جان سالم به در ببرند، واقعا تکان دهنده است. این فیلم سراسر درد، نه تنها تراژدی به وجود آمده از پس جنگ را نشان میدهد بلکه ناکامی ملی در حمایت از افراد نیازمند در سالهای پس از جنگ را نیز به خوبی به تصویر کشیده است.
17- فیلم حرامزادههای لعنتی (۲۰۰۹)- Inglourious Basterds
به یک تفسیر میتوان گفت که فیلم از لحاظ تاریخی دقیق نیست اما کوئنتین تارانتینو از همان اول، فیلم خود را به عنوان یک افسانه جنگی معرفی میکند: «روزی روزگاری، در فرانسه تحت اشغال نازیها…» او دنیایی کاملا تارانتیویی با پایانی مهیج به تصویر میکشد که در آن طرفداران متعصب فرانسوی سینما و سربازان خائن یهودی جنگ را بردهاند. همچنین کلنل هانس لاندای کریستوف والتز، بهترین شخصیتی است که کوئنتین تارانتینو خلق کرده است.
این فیلم یک مفهوم غیر واقعی را در بر دارد و سعی دارد این مفهوم را در قالب روایت تاریخی قرار دهد و با چاشنیهایی از جمله طنز تصویری و کلامی و صحنه پردازیهای خاص، سعی در قبولاندن این مفهوم غلط به بیننده دارد.
این فیلم با روایت یک حقیقت تاریخی، یعنی تنفر آلمان نازی از یهودیان و پیگیری و دستگیری آنها، شروع میشود. بیننده به یاد آن واقعه تاریخی میافتد و باور میکند که نازیها قصد ریشه کن کردن یهود را داشتهاند. اما زمانی که آن مفهوم نادرست، در فیلم به بیننده عرضه میشود، بیننده اگر چه آن را خلاف تاریخ حقیقی میداند، ولی به جهت اینکه در این فیلم بافت روایی این ماجرای دروغین ( یعنی قتل هیتلر ) در بافت روایی ماجرای حقیقی جنگ جهانی دوم، تنیده شده، پس به ناچار در ذهنش تصویری ایجاد میشود و با خود میگوید که کاش این ماجرا حقیقت داشت!
کارگردان بعد از بیان یهودی کشی نازیها در ابتدای فیلم، کم کم در پردههای بعدی فیلم، پای گروهی از یهودیان افراطی و انتقام جو را به میان میکشد که افسران نازی را به فجیعترین شکل میکشند و نازیها از نام این گروه یعنی « حرامزادهها » میترسند.
و بعد ماجرای انتقامگیری این گروه با ماجرای انتقامگیری، یک دختر جوان یهودی ( شوشانا ) که صاحب سینما است، تلاقی میکند؛ این دختر جوان که در گذشته خانوادهاش توسط نازیها کشته شدهاند، قصد دارد که سینما را با تمام افسران نازی به آتش بکشد.
18- فیلم دکتر استرنج لاو (۱۹۶۴)- Dr. Strangelove
سال تولید : ۱۹۶۴
کارگردان : استنلی کوبریک
هنرپیشگان : پیتر سلرز، جرج ک. اسکات، استرلینگ هیدن، کینان وین، اسلیم پیکنز، پیتر بول، تریسی رید و جیمز ارل جونز.
“ژنرال جک د. ریپر” (هیدن)، یکی از فرماندهان نیروی هوائی آمریکا، از ترس حمله احتمالی روسها، دچار جنون میشود و بمبافکنهای ب ۵۲ تحت فرماندهیاش را برای حمله اتمی به طرف شوروی میفرستد. رئیسجمهور آمریکا، “مافلی” (سلرز) سراسیمه مشاورانش را فرا میخواند؛ از جمله “ژنرال ترگیدسن” تندمزاج (اسکات) و دانشمند اسبق نازی، “دکتر استرنج لاو” (باز هم سلرز). آنان از ترس حمله متقابل، با روسها تماس میگیرند و همکاری میکنند تا بتوانند جلوی بمبافکنهای آمریکائی را بگیرند. عملیات تقریباً موفقیتآمیز است اما سرانجام یکی از بمبافکنها به هدف میرسد…
کارگردانی کوبریک در این کمدی سیاه، استادانه است. او با مهارت صحنههای پایگاه هوائی، اتاق جنگ و هواپیمای ب ۵۲ را به یکدیگر قطع میکند و هراس غیرقابل تصویر فیلم را تا حد امکان مضحک جلوه میدهد. سایر عوامل بهخصوص فیلمبرداری، همچنین طراحی صحنه درخشان کن آدام، دیدگاه طنزآلود فیلم را تقویت میکنند. چند بازیگر اصلی فیلم بهخصوص سلرز و هیدن در نقش ژنرال دیوانه، بازیهای کمدی تحسینآمیزی ارائه میدهند. نام کامل فیلم: دکتر استرنج لاو: یا چگونه یاد گرفتم از نگرانی دست برادارم و بمب را دوست داشته باشم.
19- فیلم اینک آخرالزمان – 1979 – Apocalypse Now
هنرپیشگان : مارلون براندو، رابرت دووال، مارتین شین، آلبرت هال، باتمز، لاری فیشبرن، دنیس هاپر، هریسن فورد، اسکات گلن، فردریک فارست و جیمز کین.
ماجرای جنگی روانشناسانه فرانسیس فورد کاپولا، به همراه اصول اولیه رمان «دل تاریکی» جوزف کنراد که سفری است به سوی دیوانگی و زشتترین چهره بشریت، تبدیل به داستانی درباره جنگ ویتنام میشود که تقریبا کنترلش از دست خارج شده و تعادل روحی کاپولا را به همزده بود.
«سروان بنجامین ویلارد» (شین) که پس از خدمت در جنگ ویتنام زندگی در آمریکا برایش سخت شده، دوباره به ویتنام باز میگردد و در انتظار مأموریتی جدید میماند. کمی بعدتر به سرفرماندهی ارتش آمریکا و نها ترانگ احضار میشود و در آنجا درباره «سرهنگ کورتس» (براندو) میشوند که پس از ناپدید شدن در کامبوج، جنگی نامتعارف اما کشنده و طاقتفرسا را همراه گروهش – بومیان مونتانیارد – شروع کرده است. مأموریت «ویلارد» پیدا کردن «کورتس» و کشتن او است…
20- فیلم جوخه (۱۹۸۶)- Platoon
کارگردان: الیور استون
هنرپیشگان : تام برنجر، ویلم دافو، چارلی شین، فارست ویتاکر، فرانچسکو کوئین، کورکی فورد، جان مکگینلی، ریچارد ادسن، کوین دیلن، رجی جانسن، کیت دیوید، مارک موزس، جانی دپ و کریس پدرسن.
نوع فیلم : رنگی، ۱۲۰ دقیقه.
سپتامبر سال 1967، جنگ ویتنام. جوانی نوزده ساله بهنام «کریس تیلر» (شین) داوطلبانه به واحد بیست و پنجم پیاده نظام در نزدیکی مرز کامبوج میپیوندد. اول ژانویه 1968. دسته نظامی «کریس» یک پناهگاه ویتکنگها را کشف میکند و بهدنبال آن دو نفر از افراد کشته میشوند. کمی بعدتر جنازه «سرباز مانی» (فورد) را که گم شده بود، پیدا میکنند؛ در حالی که به صلابه کشیده شده است. «گروهبان بارنزِ» خشن (برنجر) تحت تأثیر این صحنه، دستور حمله به یک دهکده ویتنامی را میدهد. آنان وارد دهکده میشوند و افراد محلی را دستگیر میکنند. «بارنز» از کدخدای دهکده بازجوئی میکند و همسر او را میکشد. با ورود بقیه افراد، «گروهبان الیاس» (دافو) به خاطر وحشیگری و اعمال غیر انسانی «بارنر» با او دعوا میکند و تهدید میکند که این کارهای وحشیانه را گزارش خواهد داد …
21- فیلم غلاف تمام فلزی (۱۹۸۷)- Full Metal Jacket
هنرپیشگان : ماتیو موداین آدام بالدوین، وینسنت دونوفریو، لی ارمی، دوریان هروود، آرلیس هوارد، کیران جکینیز، کوین میجر هوارد، اد اوراس، جان تری و جان استفورد.
این فیلم کوبریک، در باره ویتنام تقریبا از دو بخش تشکیل شده است و روند تهی کردن سربازان از خصلتهای انسانی برای مواجهه با جنگ را به تصویر میکشد. یک ساعت اول فیلم نمایشی از چکمه و لگد و عصبانیتهای آرلی ارمی به نقش گروهبان هارتمن پیش از اعزام به خط مقدم در بخش دوم فیلم است. فیلمی پر از شخصیتهای نمادین، بازیها و تصویرهای فراموش نشدنی.
22- فیلم هرت لاکر (۲۰۰۹)- The Hurt Locker
فیلم کاترین بیگلو که برنده اسکار شده است، داستان ماموریتهای متعدد یک گروه خنثیکننده بمب در جبهههای جنگ عراق را تعریف میکند که به راستی مفهوم سینمای میخکوبکننده است. بیگلو تنش و اضطراب را در غیر قابل تحملترین سطح بالا میبرد. جایی که هر قدم اشتباهی باعث انفجاری مرگبار شود و هر سیمی که به اشتباه بریده شود، فاجعه به بار میآورد. بیگلو طفره نمیرود و با هر تکه از فیلمش تصویری درشت از جنگ و ترور ارائه میدهد.
23- فیلم لبه فردا (۲۰۱۴) – Edge Of Tomorrow
با در نظر گرفتن چرخه زمان در فیلم «روز گراندهاگ» و اعمال آن بر جنگی که غارتگران فضایی به انسانهای روی زمین حمله کردهاند، فیلم علمی تخیلی داگ لیمان به طرز قانعکنندهای هرج و مرج و آشفتگی جنگ در خطوط مقدم را به تصویر کشیده است.
این فیلم اقتباس سینمایی از رمان ژاپنی «همه آن چیزی که لازم داری کشتن است» All You Need Is Kill اثر هیروشی ساکورازاکا است.
تام کروز افسری بزدل است که به طرز غیرمنتظرهای به منطقه جنگی اعزام میشود. بارها و بارها گرفتار چرخه زمانی میشود. سپس به امیلی بلانت در نقش ریتا ورتاکسی سرسخت ملحق شده و خود را آموزش میدهد تا در نهایت پیروز میشود. آن دو با هم زوج قهرمانی بسیار خوبی تشکیل میدهند و سکانسهای جنگی را به خوبی اجرا میکنند.
24- فیلم بازداشتگاه هفده – Stalag 17
سال تولید : ۱۹۵۳
کارگردان : بیلی وایلدر
هنرپیشگان : ویلیام هولدن، دان تیلر، اوتو پرمینجر، رابرت استراس، هاروی لمبک، ریچارد اردمن، پیتر گریوز، نویل براند و سیگ رومان.
جنگ جهانی دوم. “سفتن” (هولدن) در بازداشتگاه شماره ۱۷ اسیران جنگی زندانی است. سهلانگاریها و دوز و کلکهای “سفتن” زندگی در اردوگاه را برای خودش قابل تحمل کرده، اما مایه رنجش و خشم زندانیان دیگر شده است. وقتی دو تن از زندانیان در حین فرار کشته میشوند، آمریکائیها به “سفتن” مظنون میشوند و میپندارند او خبر چین نازیهاست.اما با ورود یک زندانی جدید (تیلر)، زندانیان به واقعیتهای تازهای پی میبرند…
25- فیلم شکارچی گوزن – The Deer Hunter
سال تولید : ۱۹۷۸
کارگردان : مایکل چیمینو
هنرپیشگان : رابرت دِنیرو، جان کازال،جان سویج، کریستوفر واکن، مریل استریپ، جرج دزوندزا و شرلی استولر.
شهر کوچکی در «پنسیلوانیا» سه دوست – «مایک» (دِنیرو)، «نیک» (واکن) و «استیون» (سویج) برای اعزام به ویتنام آماده میشوند. پس از برگزاری مراسم ازدواجِ «استیون»، «مایک» و «نیک» همراه دوستان دیگرشان – «استن» (کازال) و «جان» (دزوندزا)، که کافهای محلی را اداره میکند – به شکار میروند. در آنجا «مایک» که مثل سایرین معتقد است یک شکارچی واقعی باید بتواند یک گوزن را تنها با یک شلیک از پا درآورد، با وجود مزاحمتهای «استن» موفق به انجام این کار میشود.
در ویتنام، آنان به اسارت در میآیند و «ویتکُنگ»ها آنان را مجبور به شرکت در بازی و شرطبندی مرگبارِ «رولت روسی» میکنند. «مایک» در نقشهاش برای گریز، یک ویتکُنگ را وامیدارد تا گلولههای بیشتری در اسلحه بگذارد …
26- فیلم از اینجا تا ابدیت – From Here To Eternity
سال تولید : ۱۹۵۳
کارگردان : فرد زینهمان
هنرپیشگان : برت لنکستر، دبورا کار، مونتگامری کلیفت، فرانک سیناترا، دانا رید، ارنست بورگناین، جک واردن، فیلیپ اوبر و میکی شانسی.
بندرپرلهاربر، جنگ جهانی دوم. سرباز تازهوارد، “رابرت ا.لی پرویت” (کلیفت)، از بوکس حرفهای بیزار شده است و حاضر نیست که بار دیگر داخل رینگ برود. اما فرمانده جدید او، “سروان دانا هولمز” (اوبر) اصرار دارد که “پرویت” در تیم گروهان شرکت داشته باشد و در عوض در پست شیپورچی (پستی که به آن علاقه دارد) خدمت کند. سرانجام پس از اینکه “هولمز” میبیند “پرویت” به هیچ صورتی دیگر بوکس بازی نخواهد کرد به “گروهبان میلتن واردن” (لنکستر) دستور میدهد تا با سپردن کارهای پست او را اذیت و خوار و خفیف کند. بهزودی “واردن” با همسر “هولمز”، “کارن” (کار) سروسری به هم میزند و “پرویت” نیز با دختری بهنام “لورن” (رید) رابطه برقرار میکند. تا اینکه دوست “پرویت”، سربازی ایتالیائیالاصل بهنام “آنجلو ماجو” (سیناترا)، بهدست گروهبانی سادیست و ضد ایتالیائی، “فاتسو” (بورگناین) به قتل میرسد. “پرویت” به تلافی، “فاتسو” را میکشد و خودش در حالی که به ضرب چاقو زخمی شده نزد “لورن” میرود. حالا ژاپنیها به بندر پرل هاربر حمله میکنند…
27- فیلم نبرد الجزیره – The Battle of Algiers
سال تولید : ۱۹۶۶
کارگردان : جیلو پونته کوروو.
هنرپیشگان : ژان مارتن، یوسف سعدی، براهیم حجاج، تومازو نری، محمد بن کاسن و فوزیه القادر.
هفتم اکتبر سال ۱۹۵۷. “سرهنگ ماتیو” و سربازان چترباز تحت فرماندهی او، ساختمانی را که “علی” (حجاج)، آخرین رهبر سازمان آزادیبخش الجزایر، در آن مخفی شده، محاصره میکنند، با نزدیک شدن زمان حمله سربازان، “علی” وقایع چند سال گذشته و روزهائی را که دزدی خردهپا و باجگیر بوده، به یاد میآورد.
در اول نوامبر سال ۱۹۵۴، مبارزات انقلابی در کشور او شروع شده بود و رستورانها، فرودگاهها و مناطق اروپائینشین با انفجار بمب تخریب شده بودند. “علی”، همراه با “بن مهدی” (سعدی)، رهبری سازمان زیرزمینی را برعهده گرفتند. سپس، با ورود سربازان چترباز به کشور، اروپائیان ساکن الجزایر از آنان بسیار استقبال کردند.
“سرهنگ ماتیو” به بهانه اعتصابی محلی، در بخش عربنشین شهر، عدهای را دستگیر کرده بود. او میخواست به مردم بفهماند که اعتصاب هم نوعی مبارزه مسلحانه است. رهبران سازمان زیرزمینی یکی پس از دیگری دستگیر و زندانی میشدند. “بن مهدی” نیز یکی از این افراد بود که در زندان درگذشته بود. “علی”، که تنها مانده، عدهای از مبارزان را گردهم آورده و تصمیم میگیرد تا آخر به مبارزه ادامه مخفی شده کشته میشود. اکنون دسامبر سال ۱۹۶۰ است و سه سال از مرگ “علی” میگذرد. در الجزیره دیگر نشانی از انقلاب نیست، اما مردم به یک باره سر برمیدارند و یکپارچه استقلال کشورشان را طلب میکنند. با آگاهی و بیداری مردم، هیچ کس و هیچ چیز نمیتواند آنها را بترساند و در هم بشکند. پیروزی به آنان روی نشان میدهد ـ و مهم نیست که چه روشها و شیوههای پرخشونت و گستردهای برای سرکوب به کار گرفته میشود…
28- فیلم فرار بزرگ – The Great Escape
سال تولید : ۱۹۶۳
کارگردان : استرجس
هنرپیشگان : استیو مکوئین، جیمز گارنر، جیمز کابرن، چارلز برانسن، جیمز دانلد، دیوید مکالم، گوردون جکسن، جاد تیلر، ریچارد آتنبارو و دانلد پلیزنس.
جنگ جهانی دوم. گروهی از اسرای جنگی متفقین در اردوگاهی آلمانی، تصمیم به فرار میگیرند. از بین همه، تنها دو نفر (کابرن و برانسن) موفق به فرار میشوند و بقیه یا کشته میشوند یا دوباره به اردوگاه بازگردانده میشوند…
29- فیلم توهم بزرگ – Grand Illusion
سال تولید : ۱۹۳۷
کارگردان : ژان رنوار
هنرپیشگان : اریک فون استروهایم، ژان گابن، پییر فرهنه، مارسل دالیو، ژولیین کارت، گاستون مودو، ژان داسته، دیتا پارلو و ژاک بکر.
در سالهای اوج جنگ جهانی اول، زندانیانی از کشور مختلف متفق در یک بازداشتگاه آلمانی به اسارت درآمدهاند. ریاست بازداشتگاه برعهده افسری آلمانی بهنام “راوفن اشتاین” (فون استروهایم) است که نسبی اشرافی دارد. طرف اصلی او سه فرانسوی با پسزمینههای مختلف هستند: مکانیکی پاریسی، “مارشال” (گابن)، بانکداری یهودی بهنام “رزنتال” (دالیو) و نجیبزادهای بهنام “بولدیو” (فرهنه)، که به جبر زیر یک سقف قرار گرفتهاند و باید با یگدیگر ارتباط برقرار کنند. اما ارتباط محتومتر میان “بولدیو” و “راوفناشتاین” به خاطر وجود پس زمینه مشترک اشرافیت ایجاد میشود که فرصت فرار را برای “مارشال” و “رزنتال” پدید میآورد. “بولدیو”، به دست “راوفناشتاین” به مرگی با افتخار میرسد و “مارشال” و “رزنتال” خود را به خاک سوئیس میرسانند.
30- فیلم گالیپولی – Gallipoli
سال تولید : ۱۹۸۱
کارگردان : پیتر ویر.
هنرپیشگان : مارک لی، مل گیبسن، بیل هانتر، رابرت گروب، تیم مکنزی، دیوید آرگیو، بیل کر و رانی گراهام.
پس از پیروزی «آرچی» (لی) در مسابقات دوی صد یارد، او به اتفاق دوستش، «فرانک» (گیبسن) برای شرکت در جنگ آنزاک به ارتش میپیوندند. ابتدا هر دو به خاطر کم بودن سن پذیرفته نمیشوند، اما پس از چندی «آرچی» به آرزویش میرسد و در سوارهنظام مشغول به خدمت میشود؛ در حالی که «فرانک» در پیادهنظام پذیرفته میشود. و در آنجا سه تن از دوستان قدیمیاش را میبیند. چند ماه بعد در نبردی در مصر «فرانک»، «آرچی» را ملاقات میکند و به کمک او به سوارهنظام میپیوندد. در گالیپولی، «آرچی»، «فرانک» را بهعنوان پیامرسان شخصی «سرگرد بارتن» (هانتر) معرفی میکند. در این نبرد هر سه دوست «فرانک» کشته میشوند. «بارتن»، «فرانک» را برای کسب اجازه از «ژنرال گاردنر» برای حمله ایثارگرانه به سنگرهای ترکها نزد او میفرستد، او «فرانک» نمیتواند خودش را به موقع به گروه برساند تا از حمله جلوگیری کند. «آرچی»، همراه تمامی گروه سوارهنظام خود را به کشتن میدهد تا راه عبور باز شود…
روایتی ستایش آمیز و پُرسوزوگداز از آدمهای ساده و بیگناه که بدون هیچ چشمداشتی در راه وطن جان میبازند. ویر از این ایده ساده و پیش پاافتاده استفاده میکند تا با بردن رویدادها به دل بدویت خشن، بار دیگر فیلمی درباره قدرت طبیعت و راز و رمز آن بسازد. نمای ثابت پایانی، تکرار عکس مشهور رابرت کاپا از سرباز در حال مرگ در جنگهای داخلی اسپانیاست.
31- فیلم هیروشیما، عشق من – Hiroshima, Mon Amour
سال تولید : ۱۹۵۹
کارگردان : آلن رنه
هنرپیشگان : امانوئل ریوا، ایجی اوکادا، استلا داساس، پییر باربو و برنار فرسون
بازیگری فرانسوی (ریوا) برای بازی در فیلمی به ژاپن میآید و با آرشیتکتی ژاپنی (اوکادا) برای دو روز رابطه برقرار میکند. رنجی که زن بابت کشتهشدگان بمباران هیروشیما حس میکند او را به یاد ضایعهای میآندازد که خود در گذشته متحمل شده است. زن به سربازی آلمانی دل باخته بوده و سرباز در روز آزادی به قتل رسیده است. سپس خانواده زن، او را به جرم عشق به دشمن در زیرزمینی تاریک به حبس کشیدهاند. او حالا تمام شهر، بمب، مرگ مصیبت، معلولیت جسمی ـ را معطوف مرد میکند. مردی که “هیروشیما” میخواندش…
32- فیلم دشمن پشت دروازهها – Enemy at the Gates
سال تولید: 2001
کارگردان: ژان-ژاک آنو
بازیگران: جود لا – اد هریس – جوزف فینز- باب هاسکینز – ریچل وایس – ران پرلمن – کلیمنس شیک – والنتین پلاتارئانو
این فیلم در مورد نبرد استالینگراد در طول جنگ جهانی دوم است و وقایع مربوط به یک تک تیرانداز روسی به نام واسیلی زایتسف است. این فیلم بر اساس واقعیت است و کارگردان توانسته است به خوبی این واقعه را به تصویر بکشد.
در پاییز ۱۹۴۲ ارتش آلمان نازی تا پشت دروازههای استالینگراد پیشروی کرده و سعی در تصرف شهر دارد. در سوی دیگر، واسیلی زایتسف تک تیرانداز ماهر روسی با حمایت دانیلف افسر تبلیغات به یک قهرمان محلی تبدیل میشود، اما با آمدن سرگرد کونیگ آلمانی که یک تیرانداز زبده است، مهارت او به چالش طلبیده میشود. در حالی که دامنه جنگ گستردهتر میشود، میان این دو نیز جدالی شخصی درمیگیرد و هر کدام سعی میکنند تا دیگری را هدف گلوله قرار دهند و…
+ در تهیه این نوشته از شماره 121 نشریه همشهری 24 هم استفاده شده است.
با ذوق و شوق اومدم ببینم کدوما رو ندیدم تا تکمیل کنم آرشیومو ، همون شماره 4 و 7 باعث شد که دیگه ادامه ندم !!!
تا شماره 23 انتخاب نشریه ایمپایر که نشریه معتبر سینمایی است، هست. شماره 7 رو من موافقم. شماره 4 ولی بیانصافی است در فهرست نباشه.
به شدت پیشنهاد میکنم فیلم no man’s land ساخته سال ۲۰۰۱ به کارگردانی دانیس تونوویچ رو ببینید
come and see بهترین فیلمه اما اینجا نیست!