مروری بر بهترین فیلمهای گریگوری پک

گریگوری پک در روز ۵ آوریل ۱۹۱۶ به دنیا آمد. نخستین تجربیات بازیگری را از سن ۱۷ سالگی روی صحنه تئاتر به دست آورد و در سال ۱۹۴۳ برای اولین بار جلوی دوربین فیلمبرداری ظاهر شد. او با درخشش در فیلم “روزهای افتخار” تواناییهای هنرپیشگی خود را به نمایش گذاشت و توجه فیلمسازان و تهیهکنندگان هالیوود را به خود جلب کرد.
گریگوری پک با پنجمین فیلم خود توانست به جمع هنرپیشگان درجه یک هالیوود بپیوندد. این فیلم “طلسمشده” (محصول ۱۹۴۵) نام داشت و کارگردانی آن را آلفرد هیچکاک برعهده داشت. گریگوری پک و اینگرید برگمن بازیگران اصلی این فیلم هستند. پک نقش یک رواشناس را ایفا میکند که خود دچار مشکلات روحی است. این نخستین فیلم هالیوود است که به طور جدی به نظریههای روانکاوی زیگموند فروید میپردازد.
گریگوری پک، ستاره بزرگ هالیوود در دهه چهل تا شصت میلادی بود. او سالها خوشتیپترین بازیگر هالیوود محسوب میشد و در شماری از آثار بهیاد ماندنی تاریخ سینما چون “موبی دیک” و “تعطیلات رمی” نقشآفرینی کرد.
در همین زمینه بخوانید:
جذاب و محترم، مثل گریگوری پک
فیلم طلسم شده – Spellbound
سال تولید : ۱۹۴۵
کارگردان : آلفرد هیچکاک.
هنرپیشگان : اینگرید برگمن، گریگوری پک، جین ایکر، دانلد کورتیس، روندا فلمینگ، میخائیل چخوف، جان امری و لیو ج. کارول.
دکتر روانشناس جوانی بهنام “ادواردز” (پک)، رئیس تازه یک آسایشگاه بیماران روانی، جانشین “دکتر مرچیسن” (کارول)، میشود. “دکتر کنستانس پیترسن” (برگمن) که دل به “دکتر مرچیسن” (کارول)، میشود. “دکتر کنستانس پیترسن” (برگمن) که دل به “دکتر ادواردز” باخته به رفتارهای عجیب و غیرعادی او مشکوک میشود، و بهزودی پی میبرد که حروف اول اسم او “ج.ب.” است و او “دکتر ادواردز” واقعی نیست. سئوال اصلی این است که بر سر “دکتر ادواردز” واقعی چه آمده، و “ج. ب.” که فکر میکند “دکتر ادواردز” را کشته میگریزد. “دکتر پیترسن” او را مییابد، در خانه استادش پنهان میکند و با ریشهیابی در گذشته درمییابد “ج.ب.” که شاهد قتل “دکتر ادواردز” به شکلی مشابه برادر کوچکترش (که همیشه خود را مسئول مرگ او میدانسته) بوده، دچار شوک شده است. قاتل واقعی “دکتر مرچیسن” است و با فاش شدن راز قاتل، زوج دل داده زندگی تازهای را شروع میکنند.
از فیلمهای پر گفتوگو و نه چندان موفق استاد که صرفاً بهدلیل علاقه شخصی سلزنیک به مسائل روانشناسی جلوی دوربین میرود. صحنه رویای پک کار نقاش نامدار، سالوادور دالی است (این صحنه که حالا دو دقیقه بیشتر به طول میانجامد در اصل ۲۲ دقیقه فیلمبرداری میشود). پک اصلاً در نقش بیمار روانی (از نوع هیچکاکی!) جا نمیافتد.
فیلم گوزن یک ساله – The Yearling
سال تولید : ۱۹۴۶
کارگردان : کلارنس براون.
هنرپیشگان : گریگوری پک، جین وایمن، کلود جارمن جونیر، چیل ویلز، مارگارت ویچرلی و فارست تاکر.
فلوریدای جنوبی، پس از جنگهای داخلی آمریکا. “جودی” (جارمن جونیر) تنها فرزند خانوادهای کشاورز، بچه آهوئی را مییابد و با او انس میگیرد. مادر (وایمن) مخالف حضور بچه آهو است، اما پدر (پک) مخالفتی ندارد، تا اینکه بچه آهو تمام محصولات آنان را از بین میبرد و تنها یک راه باقی میماند: دور کردن یا کشتن آهو…
فیلمی خانوادگی. ابتدا قرار بود ویکتور فلمینگ رمان پرآوازه راولینگز را با بازی اسپنسر تریسی، آن روره و جین اکمن (در نقش “جودی”) کارگردانی کند که بهعلت بدی آب و هوا در فلوریدا و رشد سریع اکمن امکانپذیر نشد. عبدها رادی مکداول و بالاخره براون برای کارگردانی و پک، وایمن و جارمن جونیر انتخاب شدند. آزبورن فیلمنامهای را که جان لی ماهین برای تریسی نوشته بود، بازنویسی کرد و نتیجه، به محصولی زیبا و دلنشین و از موفقترینهای مترو ـ گلدوین ـ مایر تبدیل شد که بهلطف عوامل فنی و بازیهای درخشان (بهخصوص جارمن شگفتیآفرین) در یادها میماند.
فیلم جدال در آفتاب – Duel In The Sun
سال تولید : ۱۹۴۶
کارگردان : کینگ ویدور.
هنرپیشگان : جنیفر جونز، جوزف کاتن، گریگوری پک، لایونل باریمور، لیلیان گیش، والتر هیوستن، هربرت مارشال، چارلز بیکفورد، جون تنسل و هاری کاری.
“اسکات چاوز” (مارشال) به جرم قتل همسر سرخپوستش و محبوب او به دار “مکانلز” (باریمور) بهعهده میگیرد. در حالی که همسر “مکانلز”، “لارا” (گیش)، سال قبل محبوبه پدر “پرل” بوده است. بهزودی “پرل” مورد توجه بسیاری از جوانان قرار میگیرد؛ از جمله پسران “مکانلز”: “لوت” (پک) و “جسی” (کاتن) تا اینکه، پس از چندی، “لوت” بهخاطر “پرل” مردی (بیکفورد) را به قتل میرساند و میگریزد…
سلزنیک در مقام تهیهکننده و فیلمنامهنویس میخواست این وسترن پرهزینه را به برباد رفته دیگر بدل کند. اگرچه بسیار بحثانگیز شد ـ بهخصوص به واسطه مضمون بحران هویت قهرمان زن آن و صحنهەائی که منجر به اعتراض اخلاق دوستان شد ـ اما هرگز به محبوبیتی که انتظارش میرفت دست نیافت. پک در نقشی که ابتدا برای جانوین در نظر گرفته شده بود، میکوشد تا ارائه رفتاری خشن، تصویر وسترنر با گذشت و همیشه قهرمان را از ذهنها بزداید. جونز در نقشی بیپرده (برای آن سالها)، تماشائی است و صحنه جدال پایانی او با پک به مدد موسیقی فوقالعاده تیومکین به مغازلهی دیدنی بدل شده است. همچنین بازیگران نقشهای دوم نیز همگی (از جمله گیش) خیره کنندهاند. گفته میشود که خود سلزنیک و فون استرنبرگ در کارگردانی دست داشتهاند.
فیلم قرارداد شرافتمندانه – Gentleman’s Agreement
سال تولید : ۱۹۴۷
کارگردان : الیا کازان
هنرپیشگان : گریگوری پک، دوروتی مکگوایر، جان گارفیلد، سلست هولم، آلبرت دکر، جین وایات و دین استاکول.
“فیل گرین” (پک) روزنامهنگاری است که قصد دارد با نوشتن مقالههائی به افشاگری درباره گرایشات ضد سامیگری بپردازد. وقتی او در راه یافتن به عمق این مشکل ناموق میماند. تظاهر به یهودی بودن میکند تا تجربهای دست اول از حفاکاریها و خصومتهای متعصبان مذهبی به دست آورد…
فیلم که امروزه کهنه و به شدت احساساتی بهنظر میآید، اثز مهمی از لحاظ تاریخی است، زیرا نخستین حمله مستقیم هالیوود به ضد سامیگری به شمار میآید. مشکل اصلیاش بیشتر در سادهانگاری دستمایه و خامدستی کازان است که در این فیلم دوران اولیهاش، درک ضعیفی از رسانه سینما ـ در قیاس با تآتر ـ نشان میدهد. ساخت فیلم اقدام شجاعانهای در زمان خودش بود و جالب اینکه تهیه کننده آن ـ زانوک نامدار بهخاطر علاقه به مضامین اجتماعی و متعهدانه ـ از معدود سلاطین غیر یهودی هالیوود بود. پک در نقش قهرمان جسور و مبارز متقاعد کننده است و گارفیلد در نقش فرعی، حضور نیرومندی دارد. با این حال امروز جذابترین بازیهای فیلم، بازی زنان بهنظر میآیند، یعنی هولم و مکگوایر. فیلمبرداری در مکانهای واقعی در نیویورک، حس و حال واقعگرایانه و افشاگرانه فیلم را تشدید میکند.
فیلم پرونده پارادین – The Paradine Case
سال تولید : ۱۹۴۷
کارگردان : آلفرد هیچکاک.
فیلمنامهنویس : سلزنیک، برمبنای اقتباس آلما رویل و جیمز بریدی از رمانی نوشته رابرت هیچنز.
هنرپیشگان : گریگوری پک، آلیدا والی، لوئی ژوردان، آن تاد، اتل باریمور، چارلز کابرن و چارلز لاتن.
وکیل مدافعی بهنام “آنتونی کین” (پک) دلباخته موکلش، “خانم پارادین” (والی) میشود که متهم به قتل همسر نابینایش است. از طرفی، همسر “کین” (تاد) هم مورد توجه قاضی پرونده (لاتن) قرار گرفته است. پیش از شروع محاکمه، “کین” درمییابد که “خانم پارادین” با مهترشان، “آندرهلاتور” (ژوردان) رابطه داشته و میکوشد تا ثابت کند که “لاتور” قاتل است. “لاتور ” پس از حاضر شدن در جایگاه شهود و رد کردن این اتهام، در سلولش خودکشی میکند، و “خانم پارادین” بر اثر این ضربه، در دادگاه به گناهش اعتراف میکند. با این همه عشق وکیلش نسبت به خودش را هم بروز میدهد. دراینجا زندگی حرفهای “کین” متلاشی میشود، اگرچه هنوز هم میتواند به همسرش تکیه کند.
پرونده پارادین از نظر زمان ساخت، پس از شاهکاری چون بدنام (۱۹۴۶) و پیش از تجربه شگفرفی چون طناب (۱۹۴۸) قرار دارد و به نظر میرسد که در روزهای اوج کار هیچکاک ساخته شده باشد، با این همه از حد انتظار ضعیفتر است فیلم قصه سقوط یک “نجیبزاده” است که عاشق موکلش میشود، اما یک موقعیت خاص هیچکاکی را هم در دل خود دارد: موقعیت زنی با شرایط اجتماعی و شخصیتی “خانم پارادین” که به چنگ پلیس میافتد و با تشریفات کامل توقیف میشود (و واقع رفتن با مأموران پلیس به خدمتکارش میگوید: “فکر نمیکنم برای شام برگردم!”). بهنظر خود استاد، فیلم بیش از هر چیز، از بازیگران نامناسبش (بهخصوص والی و ژوردان که با سلزنیک قراردادداشتند و به فیلم تحمیل شدند) لطمه میخورد، و در این میان، پک از همه مناسبتر بهنظر میرسد، کسی که شاید غیر هیچکاکیترین بازیگر آثار هیچاک باشد.
فیلم آسمان زرد – Yellow Sky
سال تولید : ۱۹۴۹
کارگردان : ویلیام ولمن
هنرپیشگان : گریگوری پک، آن باکستر، ریچارد ویدمارک، رابرت آرتور، جان راسل، هاری مورگان و جیمز بارتن.
هفت یاغی قانونشکن به سرکردگی “استرچ” (پک) به بانکی دستبرد میزنند و برای فرار، بهسوی نمکزارهای آریزونا میتازند. در راه بهشهر متروک “آسمان زرد” میرسند که تنها ساکنان آن، “میک” (باکستر) و پدربزرگش (بارتن) هستند که دنبال طلا میگردند. آنان تحت تأثیر “میک” و طلا دگرگون میشوند و پس از درگیری میان گروه، “استرچ” بار دیگر بهسراغ بانک میرود، اما این بار قصد دیگری دارد…
فیلمی که در آن، یک طرح داستانی ساده بهانهای میشود برای تحلیلهای روانشناختی شخصیتهای متفاوت. اما ولمن از طریقی کاملاً حیرتانگیز، با “جراحی دراماتیک” این طرح، وسترنی کلاسیک نیز میآفریند و روایت خود را بی هیچ زیور و آرایشی به تصویر میکشد. در این حکایت “پند آموز”، مرز میان خیر و شر و ترحم و بیرحمی نهفته در وجود آدمها به باریکی یک تار مو ترسیم میشود و مکدانلد، آن را با درخشندگی و وضوح کامل فیلمبرداری میکند.
فیلم کاپیتان هاراتیو هورنبلوئر
افزون بر آثار ملودرام و وسترن، فیلمهای ماجراجویانه نیز صحنه درخشش گریگوری پک بود. فیلم “کاپیتان هاراتیو هورنبلوئر” (محصول ۱۹۵۱) از جمله این فیلمهاست که کارگردانی آن را رائول والش برعهده داشت. والش از کارگردانان مورد علاقه گریگوری پک محسوب میشد.
برفهای کلیمانجارو
دهه پنجاه میلادی را میتوان دوران طلایی ملودرامهای پرخرج هالیوود دانست. “برفهای کلیمانجارو” به کارگردانی هنری کینگ و بازیگری گریگوری پک که بر اساس داستانی از ارنست همینگوی ساخته شد، یکی از همین دست آثار مشهور آن دوران است. اوا گاردنر و سوزان هیوارد بازیگران نقشهای اصلی زن در این فیلم بودند.
فیلم گناهکار بزرگ – The Great Sinner
سال تولید : ۱۹۴۹
کارگردان : رابرت سیودماک
هنرپیشگان : گریگوری پک، والتر هیوستن، اواگاردنر، آگنس مورهد، اتل باریمور، ملوین داگلاس و فرانک مورگان.
“فیودور داستایفسکی” (پک)، نویسندهای است که به دختری بهنام “پولین” (گادنر) دل میبازد. پدر دختر، “ژنرال اوستروفسکی” (هیوستن)، قماربازی بیاراده استکه مبالغ هنگفتی به مالک یک کازینو، “آرمان لوگلاس” (دلاگلاس) بدهکار است. “داستایفسکی” برای نجات پدر و دختر تصمیم میگیرد پای میزهای قمار خود “لو گلاس”، او را مغلوب کند. ابتدا نیز موفق میشود، پشت سرهم میبرد و حتی قرضهای “ژنرال اوستروفسکی” را میپردازد. با این همه، بهزودی شانس برمیگردد و “داستایفسکی” دار و ندارش را از دست میدهد…
درامی تلخ، متعلق به دوره آمریکائی کار سیودماک که بلافاصله پس از چند نوآر برجسته او روی پرده میآید. بنابراین اینجا نیز دلمشغولی کارگردان برجسته آلمانی را در پرداختن به “تقدیر محتوم” و “تسلط تباهی” میتوان مشاهده کرد. پک نقش خود را با قدرت بازی میکند و گاردنر به نقش “پولین” (پولینا سوسولف، مجموعه داستایفسکی در زندگی واقعی) ملاحتی میبخشد که ویژه سرزندگی آن سالهای کار او است.
فیلم ششلولبند – The Gunfighter
سال تولید : ۱۹۵۰
کارگردان : هنری کینگ.
هنرپیشگان : گریگوری پک، هلن وستکات، میلارد میچل، جین پارکر، کارل مالدن، ریچارد جاکل و می مارش.
“جیمی رینگو” (پک) روزهای پرماجرائی را شب کرده است و اکنون، هفت تیرکشی است پا به سن گذاشتهاش را مرور میکند. او شبی وارد یک کافه میشود و میشنود از او به بدنامی یاد میکنند؛ پس با “ادی” (جاکل)، که حرفهایش بوی تحقیر و و تنفر میدهد، درگیر میشود و او را میکشد. آنگاه به سرعت به شهری دیگر میرود تا پسرجوانش را ببیند. سه برادر تشنه به خون “ادی” برای گرفتن انتقام به تعقیب او میپردازند…
تلخی و اندوه پذیرفتنی ششلولبند، که با پرهیز از کلیشههای مرسوم و صحنههای اکشن متعارف به عمقی روانشناختی میرسد، آن را از آثار مشابه هم دورهاش متمایز کرده است. این وسترن کلاسیک، دو سال پیش از نیمروز فرد زینهمان، تصویری بیزرق و برق و بدون شکوه از غرب کهن ارائه میدهد و قهرمان داستان را در قالب شخصیتی ترسیم میکند که نومیدانه میکوشد از هویت و گذشته خود بگریزد و سرانجام نصیبی جز یک گلوله نمیبرد. فیلم با برخورداری از فیلمبرداری بسیار برجسته میلر و بازی عالی پک، اثری بدیع در سینمای وسترن به شمار میآید.
فیلم داود و بتشبع – David And Bathsheba
سال تولید : ۱۹۵۱
کارگردان : هنری کینگ
هنرپیشگان : گریگوری پک، سوزان هیوارد، ریموند ماسی، کیرون مور، جیمز رابرتسن، جین میدوز و فرانسیس ایکس بوشمن.
“داود” (پک)، که در جنگ زخم کوچکی برداشته، به اورشلیم باز میگردد تا استراحت کند و بهبود یابد. روزی در حیاط خانه همسایه، “بتشبع” (هیوارد)، زن “اوریا” (مور)، را میبیند که حمام میکند. “داود” به “بتشبع” دل میبازد و با او رابطه برقرار میکند. بهزودی قحطی و خشکسالی بر اورشلیم حاکم میشود و “داود” درمییابد که خداوند از گناه او به خشم آمده است. همزمان، “بتشبع” به “داود” خبر میدهد که عن قریب فرزندی به دنیا خواهد آورد و “داود” برای آنکه جلوی رسوائی را بگیرد، تصمیم میگیرد “اوریا” را به جنگ بفرستد تا کشته شود و سپس، خود با “بتشبع” ازدواج کند. اما راز او از پرده بیرون میافتد و مردم خشمگین و قحطیزده برای سنگسار کردن “بتشبع” هجوم میآورند…
فیلمنامه خوشساخت (و البته محتاط) دان با مشاوره مذهبی صاحبنظران کلیسا از کتاب مقدس اقتباس میشود و از این جهت با دیگر حماسههای مذهبی هالیوودی تفاوت دارد. اما بهرغم این، بازی چشمگیر پک، موسیقی متن عالی، طراحی صحنه و دکور چشمگیر (کار لایل ویلر و جرج دیویس) و لباسهای با شکوه (کار ادوارد استیونسن)، فیلم بیش از حد طولانی مینماید و گاه خسته کننده میشود.
فیلم تعطیلات رمی – Roman Holiday
سال تولید : ۱۹۵۳
کارگردان : ویلیام وایلر
هنرپیشگان : گریگوری پک، آدری هپبرن، ادی آلبرت، هارتلی، پاور، لارا سولاری، هارکورت ویلیامز و تولیو کارمیناتی.
“شاهزاده خانم آن” (هپبرن) که برای تعطیلات به رم سفر کرده است از زندگی مبادی آداب و خشک درباری خسته شده است. او شبی به تنهائی در شهر به گردش میرود و با خبرنگاری آمریکائی بهنام “جو” (پک)، آشنا میشود. وقتی “جو” به هویت واقعی “آن” پی میبرد، سعی میکند تا از فرصت پیشآمده برای تهیه خبرها و گزارشهای داغ استفاده کند؛ تا اینکه آرامآرام به شاهزاده خانم دل میبازد. حالا، “آن” نیز به “جو” محبت پیدا میکند، با این همه مجبور میشود به قصر و زندگی اولش باز گردد…
این افسانه پریان مدرن با پایان نامتعارف و تلخش، تصویری زنده و پرکنایه از ناممکنی رابطه فقیر و غنی ارائه میدهد. اما شکوه فیلم فراتر از این کنایه نخنما و حالا از مد افتاده، بهدلیل پرورش رابطههای شیرین است. پک با آن نگاههای عاطفی و هپبرن در نخستین نقش سینمائی خود میدرخشد.
فیلم زن طراح – Designing Woman
سال تولید : ۱۹۵۷
کارگردان : وینسنت مینهلی
هنرپیشگان : گریگوری پک، لورن باکال، چاک کانرز، دولورس گری، تام هلمور، میکی شانسی و جک کول.
“مایک” (پک)، خبرنکار ورزشی و “ماریلا” (باکال)، طراح لباس، به هم دل میبازند و ازدواج میکنند اما دنیاهای متفاوت آن دو بهزودی زندگی زناشوئیشان را دچار مشکل میکند؛ از جمله بهخاطر دوستان و همنشینان متضادی که هر کدام دارند. سرانجام این تفاوتها رابطه آنان را مرزی بحرانی پیش میبرد با این همه در یک درگیری با تبهکارانی که “مایک” را هدف قرار دادهاند، دوستان “مایک” و “ماریلا” به یکدیگر میپیوندند و آنان نیز سرانجام راه خوشبختی مشترک را مییابند.
یک کمدی روشنفکرانه در ادامه سنت کمدیهای دهه ۱۹۳۰ هالیوود که حالا ذوق و سلیقه بصری منحصر به فرد مینهلی نیز بدان افزوده شده است. رنگهای پرشکوه مترو کالر با فیلمبرداری آلتن، میان محصولات مترو ـ گلدوین ـ مایر دستاورد بزرگی بود و طراحی صحنه پرستن ایمز گذشته از فضاهای بیرون از خانه، در آرایش دقیق و شیک آپارتمان “ماریلا” به اوج میرسد و مایه فرهنگ مدگرا را به خوبی تصویر میکند. زن طراح از نظر تکنیکی تمهیدات بازی گوشانه متعددی را به کار میگیرد و به لطف فضای تآتری و صحنه، تازه جائی هم بریا یک قطعه موزیکال باقی میگذارد. پک و باکال به خوبی در نقشهایشان جا میافتند و دعوای نهائی که در آن زد و خوردها قطعاً طراح شده، خندهدارترین بخش فیلم است. ایده فیلم را طراح لباس آن، رز پیشنهاد کرد.
فیلم شجاعتنمائی – The Bravados
سال تولید : ۱۹۵۸
کارگردان : هنری کینگ
هنرپیشگان : گریگوری پک، جون کالینز، استیون بوید، آلبرت سالمی، هنری سیلوا، کاتلین گالانت و لیوان کلیف.
نوع فیلم : رنگی، ۹۹ دقیقه
“جیم داگلاس” (پک) به شهر کوچک ریوآریبا در مرز مکزیک میآید تا شاهد به دار آویختن چهار مردی باشد که شش ماه پیش از آن به همسرش هتک حرمت کرده و او را کشتهاند. هرچهار نفر میگریزند و تعقیب آغاز میشود. “جیم” یکییکی آنان را پیدا میکند و به قتل میرساند، در حالی که هر کدام فریاد بیگناهی سر دادهاند. بالاخره، چهارمین مرد فراری، او را متقاعد میکند که همسایه مورد اعتمادش گناهکار واقعی است و “جیم” میفهمد که این اجرای شخصی قانون، بانی یک آدمکشی بیحمانه و بیدلیل بوده است. او به شهر باز میگردد و به زنی که قبلاً دوست میداشته، “جوزفا ولارد” (کالینز) ملحق میشود.
حدیث فردی انتقامجو در غرب قدیم که میکوشد قانون را به شیوه خویش اجرا کند، انتقام سبعانهای میگیرد و سپس نادم میشود. لحظه وقوف پک به حقیقت، تأثیرگذارترین بخش فیلم است (هرچند تا قبل از آن پک کم فروغتر از دیگر فیلمهای این دورهاش بهنظر میرسد). کالینز در نقش کممایهاش میکوشد تا باورپذیر باشد. فیلمبرداری رنگی شامروی در صحنههای خارجی ـ مناطق زیبائی از مکزیک ـ از وجوه قابل توجه فیلم است.
فیلم سرزمین بزرگ – The Big Country
سال تولید : ۱۹۵۸
کارگردان : ویلیام وایلر
هنرپیشگان : گریگوری پک، جین سیمونز، کارول بیکر، چارلتن هستن، برل آیوز، چارلز بیکفورد و چاک کانرز.
“جیمز مکی” (پک)، ناخدای سابق، به غرب آمده تا با “پاتریشا تریل” (بیکر) ازدواج کند و در مزرعه پدر “پاتریشا”، “هنری تریل” (بیکفورد) زندگی کند، ولی از سرکارگر مزرعه، “استیو لیچ” (هستن) خوشش نمیآید. “هنری تریل” و “روفوس هاناسی” (آیوز) سالهاست که دشمنی و نزاع دارند و این کینه حتی به “پاتریشا” هم سرایت پیدا کرده است. با دیدن این کینه، “جیمز” و “پاتریشا” از هم دور میشوند و چیزی نمیگذرد که “جیمز” دلباخته معلمهای بهنام “جولیماراگون” (سیمونز) میشود که تنها منبع آب شیرین آن حوالی را در اختیار دارد. “جولی” بههیچ کدام از دو طرف دعوا روی خوش نشان نمیدهد، و بالاخره هم دارودسته “هاناسی” او را میربایند. “جیمز” دنبالشان میرود، با “هاناسی” دیدار را میکشند، “جیمز” و “جولی” با هم به مزرعهشان میروند، و “استیو” و “پاتریشا” سرپرستی زمینهای “هنری تریل” را بهعهده میگیرند.
نمونهای از وسترنهای عظیم و جاهطلبانه و از آن فیلمهائی که وایلر را محبوب کمپانیهای فیلمسازی بلندپرواز کرد. در محاسبات وایلر همهچیز منظور شده بود، از جمله مایههای عاشقانه نیرومندی که گاه فیلم را به کلی از حال و هوای معمول وسترن خارج میکند. موقعشناسی او ـ که تهیهکننده فیلم هم بود ـ قابل تأمل است، چرا که فیلمهای عظیم در پایان دهه ۱۹۵۰ سخت رونق یافته بودند. بازیها درخشان است و بهویژه هستن چنان قابلیتهائی را نشان داد که وایلر او را به ستاره فیلم بعدیاش، بن هور (۱۹۵۹)، تبدیل کرد. مشکل فیلم، مثل نمونههای مشابه متعدد، طول زمانی توجیهناپذیر آن است. رویاروئی نهائی پک با دارودسته آیوز در برابر چشمانداز صخرهها، از صحنههای درخشان فیلم است.
فیلم تپه پورک چاپ – Pork Chop Hill
سال تولید : ۱۹۵۹
کارگردان : لوئیس مایلستون
هنرپیشگان : گریگوری پک، هاری گوآردینو، ریپ تورن، جرج پپارد، جیمز ادواردز، باب استیل و وودی استرود.
سالهای جنگ کرده. “ستوان کلمنز” آمریکائی (پک)، فرمانده گروهی است که فرمان تصرف تپه پورک چاپ به آنان داده میشود، تپهای که اهمیت راهبردی چندان مهمی ندارد. بهعلاوه هر لحظه ممکن است جنگ به پایان برسد. با وجود این “کلمنز” و افرادش همراه با دو گروه دیگر، زیر گلولهباران دشمن به ناچار نبرد خونینی را برای تصرف تپه آغاز میکنند. عاقبت “کلمنز” نیمی از افرادش را از دست میدهد تا به هدف میرسد، اما مصیبتها همچنان در راهند….
فیلم جنگی هولناکی که در آن مایلستون با تسلط کامل فنی، مهارتهای سینمائیاش را نشان میدهد. او با استفاد از حرکتهای طولانی دوربین هم یورشەا را تصویر میکند و هم فضائی واقعگرایانه و اصیل از دوران جنگ سرد میسازد. فیلمبرداری ممتاز لیویت در ایجاد فضا و حس تعلیقبرانگیز فیلم نقش مهمی دارد. بازیها طبیعی و کاملاً غیر متظاهرانهاند. پک در نقش فرماندهای آرام و مصمم حضور تحسینآمیزی دارد. گوآردینو نیز در نقش مسلسلچی بازی قدرتمندانهای ارائه میکند.
فیلم در ساحل – On The Beach
سال تولید : ۱۹۵۹
کارگردان : کریمر
هنرپیشگان : گریگوری پک، اواگاردنر، فرد آستر، آنتونی پرکینز، دانا آندرسن، جان تیت و لولا بروکس.
سال ۱۹۶۴. در اثر وقوع جنگ اتمی، نیم کره شمالی زمین نابود شده است و ابرهای رادیواکتیو به طرف استرالیا پیش میآیند. “دوایت تاورز” (پک) ناخدای یک زیردریائی آمریکائی است که پیش از وقوع جنگ در سواحل استرالیا مستقر شده است. او پیام رادیوئی عجیبی از سواحل نابود شده سن دیهگو در آمریکا دریافت میکند و همراه با گروهی شامل “آزبورن” (آستر)، دانشمند استرالیائی و “پیتر هولمز” (پرکینز)، افسر انگلیسی رهسپار کالیفرنیا میشوند. اما در آنجا نشانهای از حیات نمییابند. سپس به استرالیا برمیگردند و در انتظار نابودی مینشینند…
فیلمی هولناک و آخرالزمانی در رده سینمای فاجعه که مضمونی هشداردهنده و انسانی دارد اما گهگاه، در انتقال آن موفق نیست. علت اصلی، نقایص علمی و جنبههای غیر محتمل در رمان شوت است. با این حال فیلم بهدلیل چند بازی خوب و ترانه اصلیاش تأثیرگذار مینماید. بهخصوص پک و آرستر که شخصیتهای منسجمی ارائه میدهند. رابطه رمانتیک پک و گاردنر هم در نقش آدمهائی که آخرین روزهای زندگی خود را میگذرانند.
فیلم توپهای ناوارون – The Guns Of Navarone
سال تولید : ۱۹۶۱
کارگردان : جان لی تامپسن.
هنرپیشگان : گریگوری پک، دیوید نیون، آنتونی کوئین، استنلی بیکر، آنتونی کوآیل، ایرنه، پایاس، جیا اسکالا، جیمز دارن، جیمز رابرتسن جاستیس و ریچارد هریس.
جنگ جهانی دوم. مأموران خفیه انگلیسی باخبر میشوند که دو توپ غولآسا در جزیره ناوارون در دریای اژه مستقر شدهاند. این توپهای دوربرد قادر به تخریب هر کشتی انگلیسی هستند که قصد حرکت به سوی خیوس، در نزدیکی ترکیه، را داشته باشد. به این ترتیب نیز تعداد زیادی از نیروهای انگلیسی مستقر در خیوس در خطر قرار گرفتهاند. تا اینکه “ناخدا مالوری” (پک) مأموریت پیدا میکند با گروهی از افراد زبده خود را به ناوارون برساند و توپها را منهدم کند. اعضای گروه “مالوری” عبارتند از: “سرباز عادی پاپادیموس” (دارن)، “سردرجهدار براون” (بیکر)، متخصص انفجار، “سرجوخه میلر” (نیون) و میهنپرست خشن یونانی، “سرهنگ آندره استاوروس” (کوئین)…
فیلمی از نوع “مأموریتهای بالاتر از خطر”، با داستانی کلیشهای، شخصیتهائی تکراری و پایانی قبل پیشبینی. با این همه کار، بهدلیل کارگردانی کارکشته در حادثهپردازی، مجموعهای از بازیگران مناسب و طراحی صحنه مناسب جفری دریک هنوز سرگرم کننده بهنظر میآید. دنبالهای با همکاری هریسن فورد بهنام نیروی ده از ناوارون (گای هامیلتن) هفده سال بعد روی پرده میآید.
فیلم دماغهٔ وحشت – CAPE FEAR
سال تولید : ۱۹۹۱
کارگردان : مارتین اسکورسیزی
فیلمنامهنویس : وسلی استریک، بر مبنای فیلمنامهٔ سال ۱۹۶۲ جیمز ر.ب از رمان جلادان نوشتهٔ جان د. مک دانلد
هنرپیشگان : رابرت دنیرو، نیک نولتی، جسیکا لانگ، جولیت لوئیس، جو دان بیکر، رابرت میچم، گریگوری پک، مارتین بالسام، زولی مونترو و فرد دالتن تامپسن
ـ نیو اسکس، کارولاینای شمالی، ̎دانیل بودن̎ (لوئیس) نوجوان تابستانی را به یاد میآورد که ̎ماکس کیدی̎ (دنیرو)، قاتلی روانی، او و خانوادهاش را تهدید به مرگ کرده بود. پدر ̎دانیل̎ ، ̎سام̎ (نولتی) که وکیل دادگستری است، چهارده سال پیش ̎کیدی̎ را به خاطر اذیت و آزار دختری شانزده ساله، به زندان فرستاده بود. ̎کیدی̎ بیسواد در زندان خواندن و نوشتن میآموزد و پی میبرد که در پروندهاش، گزارشی منفی دربارهٔ قربانیاش وجود داشته که ̎سام̎ آن را حذف کرده است. بنابراین بلافاصله پس از آزادی، ̎سام̎ و خانوادهاش را تعقیب و شروع به آزار آنان میکند. ̎سام̎ مبلغی را به ̎کیدی̎ پیشنهاد میکند تا دست از سر او و خانوادهاش بردارد ولی ̎کیدی̎ قبول نمیکند. ̎سام̎ نزد پلیس میرود. ̎سروان الگارت̎ (میچم)، ̎کیدی̎ را بازداشت و بازرسی بدنی میکند ولی به ̎سام̎ میگوید که بیش از این کاری علیه ̎کیدی̎ نمیتوان انجام داد. ̎سام̎ مطمئن است که ̎کیدی̎ خیال اذیت وآزار دخترش را دارد ولی نمیتواند ̎الگارت̎ را راضی کند تا علیه او اقدامی کند. بنابراین کارآگاهی به نام ̎کلود کرسک̎ (بیکر) را استخدام میکند تا به تعقیب ̎کیدی̎ بپردازد. ̎سام̎ به توصیهٔ ̎کرسک̎، عدهای را اجیر میکند تا ̎کیدی̎ را کتک بزنند. اما ̎کیدی̎ بر آنان فائق میشود. ̎سام̎ و ̎کرسک̎ تلهای برای ̎کیدی̎ میچینند و وانمود میکنند که ̎سام̎ دو روزی از شهر خارج شده و همسرش و دخترش را همراه با ̎گراسیلا ̎ (مونترو)، پیشخدمتشان، تنها گذاشته است. ̎کرسک̎ دورادور خانه، مواد منفجره کار می̎ذارد ولی ̎کیدی̎ وارد خانه میشود و ̎گراسیلا̎ و ̎کرسک̎ رابه قتل میرساند. ̎سام̎ که وحشت کره به پلیس اعلام میکند که تا وقتی ̎کیدی̎ دستگیر نشده به شهر باز نخواهد گشت و همسر و دخترش را با اتوموبیل به قایق خانوادگیشان در ̎دماغهٔ وحشت̎ میبرد. اما خبر ندارد که در تمامی مدت ̎کیدی̎ خود را زیر اتوموبیل پنهان کرده است.
ـ بازسازی فیلم پرآوازهٔ جان لی تامپسن (محصول ۱۹۶۲ و با همکاری گریگوری پک و رابرت میچم) اینجا اسکورسیزی با موفقیت کامل تمام وجوه واقعگرایانه (و قهرمانانهٔ) فیلم اصلی را میگیرد و حاصل کارش یک فیلم نوآر، هولآور و … تلخ است. جز دنیرو، بقیهٔ همکارن اسکورسیزی در دماغهٔ وحشت در اوج هستند: فرانسیس فیلمبردار، تلما شون میکر تدوینگر، سال باس طراح عنوانبندی، هنری بامستد طراح صحنه و برنستاین آهنگساز (که کار اقتباس از اثر برنارد هرمان برای فیلم لی تامپسن را به عهده داشته است). اینجا از بازیگران فیلم اصلی، پک، میچم و بالسام نقشهای کوتاهی را بازی میکنند.
فیلم چگونه غرب تسخیر شد How the West Was Won
فیلمی است حماسی در سبک وسترن به کارگردانی جان فورد، هنری هاتاوی و جرج مارشال که در سال ۱۹۶۳ منتشر شد.
این فیلم سرگذشت خانوادهای را که طی چندین دهه از گسترش غرب در قرن نوزدهم که شامل کشف طلا، جنگ داخلی و ساخت راه آهن میشود را نمایش میدهد.
این فیلم برندهٔ ۳ اسکار (برنده اسکار بهترین تدوین-برنده اسکار بهترین صدا-برنده اسکار بهترین نویسندگی) و کاندیدای ۵ اسکار دیگر (کاندیدای اسکار بهترین موسیقی-کاندیدای اسکار بهترین طراحی لباس-کاندیدای اسکار بهترین طراحی هنری-کاندیدای اسکار بهترین فیلمبرداری-کاندیدای اسکار بهترین فیلم) در سال ۱۹۶۳ شد.
بازیگران عمده: کارول بیکر، لى ج. کاب، هنرى فاندا، کارولین جونز، کارل مالدن، گریگورى پک، جرج پپارد، رابرت پرستن. دبى رنولدز، جیمز استوارت، ایلى والاک، جان وین، ریچارد ویدمارک، والتر برنان، ریموند ماسى، آگنس مورهد، تلما ریتر، راس تامبلین، برایان راسل، کیم چارنى و لى وان کلیف.
خلاصه داستان: رودخانه ها: سال ۱۸۲۹.» زبیولن پرسکات «(مالدن)، همسرش» ربکا «(مورهد) و فرزندانشان» زک «(راسل)» سام «(چارنى)» ایو «(بیکر) و» لیلیت «(رنولدز)، مزرعهى خود را در نیوانگلند رها مىکنند و به امید کسب موقعیتهاى جدید رهسپار غرب مىشوند… دشتها: سینت لوییس. قمارباز مقروضى به نام» کلیو وان والن «(پک) نمایش» لیلیت پرسکات «را در یک سالون رقص مىبیند و توجهش به او جلب مىشود… جنگ داخلى:» ایو پرسکات «که با» لینوس «ازدواج کرده و او را در جنگ از دست داده، حالا سرپرستى از پسرشان، (زب)» پپارد «را به عهده دارد.» زب «رهسپار جبهههاى جنگ مىشود تا در جبههى شمالىها خدمت کند… راهآهن:» زب «با کمک شکارچى بافالو» جترو استوارت «(فاندا)، موفق شده که صلح را در منطقه برقرار کند. تا این که سرکارگر ظالم» کینگ «(ویدمارک)، درخواست مىکند براى راه میانبر، خط آهن از زمینهاى سرخپوستان عبور داده بشود… یاغىها: دههى ۱۸۸۰.» زب «حالا کلانتر است و با همسرش» جولى «(جونز) و فرزندانش زندگى مىکند.» لیلیت «که بیوه شده به دیدار آنان مىآید. در همین حال» زب «باخبر مىشود که دشمنى قدیمى» چارلى گرانت «(والاک)، در نظر دارد با دارودستهاش به قطارى با محمولهى طلا دستبرد بزند…
فیلم کشتن یک مرغ مقلد – To Kill A Mockingbird
سال تولید : ۱۹۶۲
کارگردان : رابرت مالیگان
هنرپیشگان : گریگوری پک، مری بدهم، فیلیپ آلفورد، فرانک اورتن، رزمری مورفی، براک پیترز، رابرت دووال، کالین ویلکاکس، جیمز آندرسن و روت وایت.
آلاباما، سال ۱۹۳۲. وکیلی بهنام “آتیکوس فینچ” (پک) با وجود اعتراض مردم شهر، دفاع از مرد سیاهپوستی بهنام “تام رابینسن” (پیترز) را که متهم به هتک حرمت به دختری سفیدپوست ـ “مایلا یوئل” (ویلکاکس) ـ است، قبول میکند. بچههای “آتیکوس ” ـ “اسکات” (بدم) و “جم” (آلفورد) ـ از مرد عقبافتادهای بهنام “بو رادلی” (دووال) که در همسایگیشان زندگی میکند (و او را ندیدهاند) میترسند. شب پیش از محاکمه، پرچانگی معصومانه “اسکات” جلوی لینچ شدن “تام” را میگیرد، اما با وجود دفاع جانانه “آتیکوس” ـ که ثابت میکند مجرم واقعی، پدر دخترک، “باب یوئل” (آندرسن) است ـ “تام” محکوم میشود و در تلاش برای فرار به قتل میرسد. “باب” برای انتقام گرفتن از “آتیکوس”، در جنگل به “اسکات” و “جم” حمله میکند، اما بهدست “رادلی” کشته میشود. کلانتر (اورتن) مرگ را تصادفی گزارش میکند و اینبار محاکمهای در کار نیست.
با اهمیتترین جنبه فیلم، درک مالیگان از جهان واقعی و ذهنی کودکان است. این درک توأم با بازیهای دلپذیر بازیگران خردسال و فیلمبرداری رویاگونه هارلان باعث میشود فیلم وقتی در اوج باشد که به ترسهای ناگهانی و بیپایه و اساس کودکانه خیالپرداز، حتی در شبهای گرم و طولانی تابستان، میپردازد. جایگزینی این ترسها با خطری واقعی ـ در نتیجه جدال پدر بچهها با بیعدالتیهای جنوب آمریکا ـ به این اندازه تأثیرگذار نیست. صحنههای طولانی دادگاه، تخت و شعاریاند و باعث میشوند. بچهها به مقام تماشاگر تنزل یابند و پک، که چندان در این نقش راحت نیست، و مسائل بزرگسالان در اولویت قرار بگیرد. پیامهای انسانی متأسفانه بررسی هوشمندانه مالیگان را تحتالشعاع قرار میدهند.
فیلم اسب خاکستری را بنگر – Behold A Pale Horse
سال تولید : ۱۹۶۳
کارگردان : زینهمان
هنرپیشگان : گریگوری پک، آنتونی کوئین، عمر شریف، میلدرد داناک، ریمون پلگرن، پائولو استوپا، دانیلا روکا، کریستیان مارکوان، ماریتو آنجلتی و ضیاء محیالدین.
پس از پایان جنگهای داخلی اسپانیا “مانوئل آرتیگز” (پک)، رهبر چریکهای اسپانیائی، به فرانسه تبعید میشود. بیست سال بعد، “پاکو” (آنجلتی)، پسری یازده ساله که پدرش را “وینولاس” (کوئین)، رئیس پلیس بیرحم اسپانیائی، اعدام کرده، مخفیانه نزد “مانوئل” میآید. “پاکو”، که میٔاند “مانوئل” و پدرش دوشادوش هم جنگیدهاند، سعی دارد تا او را متقاعد کند براش کشتن “وینولاس” به اسپانیا بازگردد، اما “مانوئل” که پس از آن همه مبارزه از همه چیز دل سرد شده، نمیپذیرد. سپس، “کارلوس” قاچاقچی (پلگرن) خبر میآورد که “پیلار” (داناک)، مادر “مانوئل” که سخت بیمار است میخواهد پسرش را ببیند. “مانوئل” که نمیداند “کارلوس” از مزدوران از بیمارستانهای اسپانیا بورد. اما “پیلار”، که در بستر مرگ است و میداند “وینولاس” از مرگ او برای به دام انداختن پسرش استفاده خواهد کرد، در واپسین دم از “پدر فرانسیسکو” (شریف)، کشیش جوان میخواهد که “مانوئل” را مطلع کند. “پدر فرانسیسکو” که به این نتیجه رسیده وظیفهاش در برابر خدواند مقدم بر وظیفه در برابر دولت است، تصمیم میگیرد در راه زیارت لوردس، پیغام پیلار” را به پسرش برساند. “مانوئل” به هیچ کشیشی اعتماد ندارد، اما وقتی “پاکو”، “کارلوس” خیانتکار را شناسائی میکند، حرف “پدر فرانسیسکو” را میپذیرد. با این همه، تصمیم میگیرد به هر قیمتی شده به اسپانیا باز گردد. “پاکو” هر چه میداند به “مانوئل” میگوید و او موفق میشود به بیمارستانی که مادرش در آن بستری شده، در آنجا “کارلوس” و “وینولاس” را مییابد و تصمیم میگیرد ابتدا “کارلوس” را بکشد. اما افراد “وینولاس”، “مانوئل” را میکشند. “وینولاس” در کار خود موفق میشود، اما از آنچه اتفاق افتاده گیج و متحیر مانده است…
فیلمی ناموفق از زینهمان که البته خط پیوندی با دیگر آثارش را در آن میشود ردیابی کرد: مردی تنها و مبارز، اسیر بحرانی ناشی از تعهد اخلاقی خودش میشود و اطرافیانش هیچ کمکی به او نمیکنند. بستر سیاسی اثر شعاری است و کنار دیگر مایههای آنجا میافتد (در همان سالها اعتراف صریح به اینکه فیلمساز قصد حمله به هیچکس و هیچ نهادی، بهخصوص کلیسای اسپانیا و فالانژها را نداشته، نیز باعث استقبال مردم عامه و منتقدان نمیشود). بهترین بازی فیلم را شریف مصری در نقش کشیشی اسپانیائی ارائه میدهد و بهترین صحنه فیلم، نماهای آغازین آن، از مستند پرآوازه فردریک روسیف فرانسوی، مردن در مادرید (۱۹۶۳) فراهم آمده است.
فیلم طلای مکنا – Mackenna’s Gold
سال تولید : ۱۹۶۹
کارگردان : جان لی تامپسن
هنرپیشگان : گریگوری پک، عمر شریف تلی ساوالاس، کینان وین، کامیلا اسپارو، ادواردو سیانلی، ریموند ماسی، برجس مردیت، آنتونی کوآیل، لی ج. کاب، ایلای والاک و ادوارد گ. رابینسن.
سال ۱۸۷۲. سرخپوستی هنگام مرگ، نقشه گنج “دره طلا” را در اختیار “مکنا” (پک)، کلانتر هادلیبرگ میگذارد. از آنجا که آپاچیها روی این گنج افسانهای حساسیت دارند و “مکنا” نیز اصلاً به وجود آن باور ندارد، نقشه سوزانده میشود اما راهزن بیرحمی بهنام “کلرادو” (شریف) که دختری، “اینگا” (اسپارو) را نیز به گروگان گرفته است، “مکنا” را مجبور میکند تا او و همراهان تشنه طلایش را به سوی دره طلا راهنمائی کند…
روایتی نخنما از انسانهائی طماع که شهوت طلا دارند. لی تامپسن، با به کارگیری همه کلیشههای نوع “در جستوجوی گنج”، فیلیم طولانی کسلکننده و پر از شخصیتهائی نصفه نیمه عرضه میدارد. تنها نکتههای فیلم بازی رابینسن در نقش مردی است که پس از دیدن طلا، آپاچیها چشمهایش را در آوردهاند و نیز موسیقی متن عالی جونز. روایت فیلم را ویکتور جوری به عهده دارد.
فیلم جدا افتاده – Marooned
سال تولید : ۱۹۶۹
کارگردان : جان استرجس
هنرپیشگان : گریگوری پک، ریچارد کرنا، دیوید جانسن، لی گرانت، نانسی کوواک، اسکات بریدی، جیمز فرانسیسکاس و جین هاکمن.
سه فضانورد ـ “جیم پروئیت” (کرنا)، “کلیتن استون” (فرانسیسکاس) و “باز لوید” (هاکمن) ـ مأموریت مییابند تا در سفری با سفینه “مرد آهنین یک”، آزمایشهای تحقیقاتی در مورد میزان کارائی انسان در فضا را کامل کنند. “چالز کیت” (پک)، مقام مسئول کنترل سفینه در زمین ، پس از پنج ماه، دستور بازگشت “مرد آهنین یک” را صادر میکند. فضانوردان نیز آماده بازگشت میشوند، اما سفینه دچار نقص میشود و کامپیوترهای کنترل قادر به تشخیص نقص نیستند. سرانجام “تد دوئرتی” (جانسن)، یکی از همکاران “کیت”، با سفینهای جدید به فضا پرتاب میشود و فضانوردان را باز میگرداند…
شخصیتهای فیلمهای وسترن استرجس اینبار به فضا سفر کردهاند و حتی برخی از عناصر آن فیلمها ـ نماهای متعدد از چشماندازهای پیرامون، تصویرهائی در نماهای دور از شخصیتها و محیط فیزیکی ـ را نیز با خود بهاین روایت فضائی منتقل کردهاند. اما نتوانستهاند از سقوط سریع آن به سطح داستانهای مصور کودکان، در دقیقههای پایانی نجات سفینه، جلوگیری کنند. آنچه که با تداعی لحظههای سرنوشتساز و حیاتی سفینه در ذهن مجسم میشود، صحنههائی هیجانانگیز و پرتعلیق است، اما این صحنهها در فیلم، فقط رجزآور هستند.
فیلم به وظیفهام عمل میکنم – I Walk The Line
سال تولید : ۱۹۷۰
کارگردان : جان فرانکنهایمر
هنرپیشگان : گریگوری پک، تیوزدی ولد، استل پارسونز، رالف میکر، لونی چاپمن، چارلز دورنینگ، جف دالتن، فردی مکلود و جین رُز.
«کلانتر هنری تاوزِ» چهل ساله (پک)، از زندگی کسالت بارش در شهر کوچک تنسی و همسرش، «الن – هنی» (پارسونز) خسته شده، ولی وقتی «خانواده مکین» در نزدیکی شهر مستقر میشوند، «هنری» ندانسته وارد ماجرائی میشود که در آن، باید ویسکیسازی غیرقانونی «مکینها» را ندیده بگیرد تا مورد توجه دخترشان، «آلما» (ولد) قرار گیرد. وقتی «هنری» متوجه اصل ماجرا میشود، دیگر خیلی دیر شده و او آنقدر مجذوب «آلما»ست که حتی از آنان حمایت هم میکند و نمیگذارد گرفتار بازرس فدرال شوند. اما معاون کلانتر که به او مشکوک شده، خودش در مورد «مکینها» تحقیق میکند و وقتی به «آلما» حمله میکند، بهدست آنان کشته میشود. در همین بین، «آلن – هنی» هم از کارهای شوهرش باخبر میشود و خانه را ترک میکند. «هنری» که باور کرده «آلما» حاضر است با او به کالیفرنیا بیاید، «مکینها» را تشویق میکند که فرار کنند تا او جسد معاونش را سر به نیست کند. اما «مکینها»، «آلما» را هم با خود میبرند و «هنری» پس از جستجوئی طاقتفرسا پیدایشان میکند. اما «آلما» هم مقابلش میایستد. حالا «هنری»، زخمی و ناامید، رفتن «میکنها» را تماشا میکند.
فرانکنهایمر که به خاطر آزمودن مضامینی بسیار متنوع شهرت داشته است، در به وظیفهام عمل میکنم به سراغ «رسوائی» شهری کوچک در جنوب آمریکا میرود و مؤلفههای آشنای فیلمهائی را که در این خطه میگذرند، حفظ میکند. فیلم بهرغم پیشبینی پذیر بودن رویدادهای داستان و تیپهای قراردادی، جذاب و اثری است آسوده و ملایم و نشانگر علاقهای وافر به چشماندازها. نشانههای پیشرفت و دگرگونیهای صنعتی جنوب دیده میشوند، چندان به نفع فیلم عمل نمیکند چون ترانههای او (و تصویرهائی که تداعی میکنند)، با دیدگاه فرانکنهایمر سازگار نیستند. فیلمبرداری والش استادانه است و توجیه زیادی به فاصلههای میان شخصیتها، در عرض یا در عمق قاب، دارد که به کار ترسیم رابطهها میآیند. سرانجام نقشهای فرعی بیشتر از پک در موفقیت فیلم مؤثرند: ولد، در نقش معصوم نمای ویرانگر، پارسونز در نقش همسر عذاب کشیده و میکر در نقش خلافکار واقع بین، درخشاناند.
فیلم طالع نحس – The Omen
سال تولید : ۱۹۷۶
کارگردان : ریچارد دانر.
هنرپیشگان : گریگوری پک، لیرمیک، دیوید وارنر، هاروی استیونر، بیلی وایتلا، لیو مکرن و مارتین بنسن.
نوزاد یک دیپلمات آمریکائی در رُم، بهنام «رابرت تورن» (پک) به هنگام زایمان همسرش، «کاترین» (رمیک) میمیرد و او تصمیم میگیرد تا برای پنهان کردن این خبر بد، نوزاد دیگری را (که مادرش به هنگام زایمان در گذشته) بهجای فرزند خودشان به همسرش معرفی کند. پنج سال بعد در انگلستان، پرستار این پسربچه، «دیمین» (استیونز)، در روز جنشن تولد او بهطرز مرموزی خودکشی میکند و پس از آن، کشیشی هم که قصد هشدار دادن به «تورن» را دارد، طی حادثهای عجیب کشته میشود. «تورن» همراه خبرنگاری (وارنر) که متوجه علائم هشدار دهندهای در عکسهای پیش از مرگ این دو قربانی شده، به ایتالیا میرود و متوجه میشود که «دیمین»، «ضد مسیح» است. بهزودی پرستار جدید «دیمین»، «کاترین» را میکشد. پس از کشته شدن خبرنگار، «تورن» با وسایل آئین قربانی کردن ضد مسیح به سراغ «دیمین» میآید، ولی پیش از آنکه موفق شود، به دست پلیس کشته میشود…
نمونهای دیگر از سینمای ترسناک، که بهدلیل تجلی نیروی شر در جسم یک کودک، خواه ناخواه با جنگیرِ ویلیام فریدکین (1973) مقایسه میشود، با این تفاوت که در آن فیلم کودکی معصوم ظاهری مخوف پیدا میکند، و اینجا کودکی مخوف ظاهری معصوم دارد (و نشانههای ظاهری وحشت بین پرستار دوم «دیمین» و سگها تقسیم شدهاند)، تا جائی که در صحنه پایانی، در لحظه قربانی شدن «دیمن» در صحن کلیسا، با وجود آن تماشاگر تمام نشانههای «شر» بودنش را دیده است، برایش دل میسوزاند و بدش نمیآید که نجات پیدا کند (که شاید هم بهدلیل وسوسه تماشای قسمتهای بعدی فیلم باشد!). فیلم برخلاف جنگیر از صحنههای مشمئز کننده استفاده نمیکند و در عوض، پیچیدگیهای داستانی و شخصیتپردازانه آن فیلم را هم ندارد. صحنه نبش قبر در گورستان، و ایده انعکاس مرگ قربانیها در عکسهای خبرنگار (که بالاخره شامل خودش هم میشود) بسیار خوب از آب درآمدهاند. دنبالهها: دیمن – طالعنحس 2 (دان تیلر، 1978 با همکاری ویلیام هولدن و لیگرانت)؛ ستیزه نهائی (گراهام بیکر، 1980 با همکاری سام نیل و روسانو براتزی) و فیلم تلویزیونی طالع نحس 4: بیداری (خورخه مونتزی و دومینیک اوتنن ژیرار، 1991).
فیلم پسران برزیل – The Boys From Brazil
سال تولید : ۱۹۷۸
کارگردان : فرانکلین ج. شفنر
هنرپیشگان : گریگوری پک، لارنس اولیویر، جیمز، لیلی پالمر، یوتا هیگن، رُزمری هریس، جان روبینستاین و استیو گوتنبرگ.
«ازرا لیبرمان» (اولیویر)، که زندگیاش را وقف شناسائی جنایتکاران جنگی نازی و به دادگاه کشاندن آنان کرده، به کمک «باری کوهلر» (گوتنبرگ)، یکی از جوانان مخالف نئونازیها، متوجه حضور «دکتر یوزف منگله» (پک) – معروف به فرشته مرگ جراح نابغه / دیوانه نازی در آمریکا لاتین میشود. عوامل «منگله»، «کوهلر» را به قتل میرسانند و «لیبرمان» پس از تحقیقات فراوان در مییابد که «منگله» با طرح نقشهای شیطانی، از طریق الگوبرداری از ساختار ژنتیکی «هیتلر» و انجام آزمایشهای غیرانسانی، امکان حیات گروهی پسر نوجوان را در شرایط زیستی مشابه «هیتلر» فراهم ساخته تا نسل او را احیاء کند.
عامل اصلی در خاطر ماندن این اقتباس از رمان لوین، نه کارگردانی کُند و متوسط شفنر، بلکه بازیهای عالی اکثر بازیگران از اولیویرِ سال خورده گرفته تا گوتنبرگِ جوان و تازهنفس و موسیقیِ مثل همیشه غیرقابل پیشبینیِ گُلداسمیت است. اولیویر که پیش از این با ایفای نقش یک جنایتکار نازی در دونده ماراتون (جان شلهزینجر، 1976) درخشیده بود، این بار در نقش یک شکارچی نازیها، الگوبرداری شده از شخصیت واقعی سیمون ویزنتال، ظاهر میشود. مضمون اصلی، همان دورن مایه همیشگی آثار لوئن، «چیرگی شربرخیر» است؛ «شر»ی که با موقعیت گُنگ و دوپهلوی پایان فیلم بر عالمگیر شدن آن تأکید میشود. پسران برزیل مثل بچه رُزمری (رومن پولانسکی، 1968) جزو آن دسته آثار لوین است که در آن عوامل و عناصر «شر» در قالب یک «تشکل» تجلی مییابند (در آثار دسته دیگر مثل بوسهای پیش از مردن، جیمز دیردن، 1991، اسلیور، فیلیپ نویس، 1993 و دام مرگ، سیدنی لومت، 1982، «شر» در وجود یک فرد متبلور میشود). «نئو نازی»ها در اینجا همان کارکرد جمع «شیطان پرستان» بچه رُزمری را دارند.
فیلم گرگهای دریا – The Sea Wolves
سال تولید : ۱۹۸۰
کارگردان : اندرو و. مکلاگلن
هنرپیشگان : گریگوری پک، راجر مور، دیوید نیون، ترِوِر هوارد، باربارا کلرمان، پاتریک مکنی، پاتریک آلن، برنار آرشار، مارتین بنسن، فیت بروک و کنت گریفیث.
سال 1943. زیر دریائیهای آلمانی از طریق امواج رادیوئی ارسالشده از یک کشتی نجاری آلمانی که در بندر مارماگوآ، در منطقه پرتغالی بیطرف گوآ پهلو گرفته، اطلاعاتی درباره تحرکات دریائی متفقین به دست میآورند. دو انگلیسی، «سرهنگ دوم پو» (پک) و «سروان استوارت» (مو) مآمور میشوند تا محل دقیق فرستنده را مشخص کنند. آن دو اگرچه یک مأمور نازی را از پا در میآورند اما ارسال پیامها همچنان ادامه مییابد. در کلکته، «پو» گروهی منتخب را تشکیل میدهد و قرار میشود عدهای با یک قایق بازی قدیمی به بندر کوچین بروند و بقیه گروه در آنجا به آنان بپیوندند. در دریا، «پو» از خطوط کلی عملیات میگوید: نابود کردن سه کشتی آلمانی در بندر مارماگوآ. در این بین «استوارت» در مارماگوآ کمی تفریح میکند، غافل از اینکه «خانم کرامول» (کلرمان)، بیوهزنی انگلیسی که با او رابطه دارد، در واقع مأمور نازیهاست. پس از قتل «کارترایت» (هوارد)، همکار «استوارت» و حملهای ناموفق برای کشتن خود او، «استوارت» پیش از اینکه عملیات با مخاطره بیشتری روبهرو شود، «کرامول» را میکشد. گروه «پو» به کشتیهای آلمانی میرسند و با وجود مجروح شدن تعداد زیادی از افراد، موفق میشوند کشتیها را مینگذاری کنند و پیش از منفجر شدن آنها، از مهلکه بگریزند.
در این توپهای ناوارون (جای لیتامپسن، 1961) دهه هشتادی، ستارههای سابق، به گرگهائی پیر و خسته تبدیل شدهاند که دیگر فقط توان استفاده از نقشهها و تجربههایشان را دارند. گرگهای دریا از آن دسته فیلمهائی است که به کمک پول چندین کشور ساخته میشود تا عاشقان ستارههای قدیمی بتوانند تجدید دیداری با ستارههای از مُد (و کار) افتادهشان داشته باشند.
فیلم گرینگوی پیر – Old Gringo
سال تولید : ۱۹۸۹
کارگردان : لوئیس پوئنزو
هنرپیشگان : جین فاندا، گریگوری پک، جیمی اسمیتس، پاتریسیو کونترراس، جنی گاگو، گابریلا روئل، سرجو کالدرون و جیم مستلر.
واشینگتن د. ک.، سال 1913. «هارییت وینسلو» (فاندا) یک معلم مدرسه مجرد، بهطور اتفاقی در مراسم بزرگداشت نویسدهای مسن به نام «امبروز بییرس» (پک) شرکت میکند. «هارییت» بهتازگی نامزدی اجباری خود را که برای رضایت مادرش قبول کرده بود، به هم زده است. مادرش معتقد است پدر او از قهرمانان جنگ کوباست و در قبرستان آرلینگتن به خاک سپرده شده ولی واقعیت این است که پدر «هارییت» خسته از یک ازدواج بدون عشق، خانه را ترک کرده و رفته است «هارییت» بهعنوان معلم سرخانه به مکزیک میرود. در چیهوآهوا، او که با شنیدن اخبار انقلاب غفلگیر شده، یک دهقان را بهعنوان راهنما استخدام میکند تا او را به املاک «میراندا» – جائی که قرار است در آن مشغول به کار شود – برساند. بیخبر از اینکه دهقان، «ژنرال آرویو» (اسمیتس) از نیروهای «پانچوویلا»ست که همراه «بییرس» – که میخواهد به هنگام مرگ در مکزیک باشد – قصدِ اشغال املاک «میراندا» را دارد که صاحبانش به تازگی فرار کردهاند.
«بییرس» شجاعت و بیپروائی خود را در یک درگیری ثابت میکند و «هارییت» که از خون و خونریزی میترسد، خود را با درس دادن به زنان و کودکان مشغول میکند. آرامآرام اختلافات «گرینگوی پیر / بییرس»، و دختر جوان به احترامی از سر اجبار میانجامد. در اینجا «هارییت» و «آرویو» به هم دل میبازند و رابطهای پدر / فرزندی بین «هارییت» و «بییرس» بهوجود میآید. وقتی فرمان ترک املاک «میراندا» به «آرویو» میرسد، او از اجرای فرمان سرپیچی میکند زیرا براساس مدارکی معتقد است مالکان این زمین در گذشته به مادش هتک حرمت کردهاند و این ملک، نام او و همرزمانش را با خود دارد. «بییرس» که معتقد است کلمات نوشته شده بر صفحات کاغذ ارزشی ندارد، ناامید از مجاب کردن «آرویو»، تمام مدارک را میسوزاند و بعد به دست «آرویو» کشته میشود.
«هارییت» برای گزارشی مرگ این شهروند آمریکائی به چیهوآهوآ میرود و برای برآوردن خواسته «بییرس» که میخواست گمنام بماند، مشخصات پدر خود را به جای او اعلام میکند. در بازگشت به آرلینگتن متوجه میشود نیروهای «ویلا»، «بییرس» را نیز مانند «آرویو» به جرم سرپیچی از فرمان ترک املاک «میراندا» به مرگ محکوم کردهاند. چون کشته شدن «بییرس» در اثر اصابت گلولهای به پشت سرش اجرای حکم ضروری است. سرانجام جسد «بییرس» همراه «آرویو» جلوی جوخه اعدام قرار میگیرد.
اثر روانشناختی و پیچیدهای که برمبنای رمان پُرآوازه فوئنتس ساخته شده ولی به سیاق هالیوودی برای ارتباط بهتر با مخاطب، اندیشههای ادبی کار جرج و تعدیل شده است. صحنههای اکشن فیلم تحت تأثیر سبک سام پکینپا شکل گرفتهاند و حال و هوائی شبیه به وسترنهای اسپاگتی دارند. به هر صورت تعدد آنها باعث شده تا وجوه رُمانتیک اثر کمرنگ شود. سه بازیگر اصلی بازیهای قدرتمندانهای دارند، بهخصوص اسمیتس ماهرانه بحران روحی شخصیتی را تجسم میبخشد که بین انقلاب و عشق گرفتار شده است.