فیلم مالنا – خلاصه داستان، نقد و تحلیل – Malena (2000)

کارگردان و نویسنده فیلمنامه: جوزپه تورناتوره.
موسیقی متن: انیو موریکونه
بازیگران: مونیکا بلوچی (مالنا)، جوزپه سولفارو (رناتو آموروسو)، لوچیانو فدریکو (پدر رناتو)، ماتیلدا پیانا (مادر رناتو). محصول ایتالیا. ۱۰۹ دقیقه و ۹۲ دقیقه (نسخهی پخششده در آمریکا).
ژانر: درام/ رومانس کمدی.
داستان فیلم از سال ۱۹۴۰ و شرکت ایتالیا در جنگ جهانی دوم آغاز میشود؛ همسر مالنا، نینو اسکوردیا به جنگ میرود و مالنا در شهر کوچکی در جزیره سیسیل همراه با امید به پایان جنگ و بازگشت شوهرش تنها میماند. فیلم در ادامه به زندگی فلاکتبار مالنای تنها و زیبا و همچنین ماجرای عشق شیفتهوار پسری تازه بالغ به او میپردازد. مالنای زیبا به زودی برخوردهای جدیدی از اهالی روستا دریافت میکند. او هر گاه از پیاتزا میگذرد، با نگاههای شهوانی و صدای سوت مردان و نگاه سنگین و پچ پچهای زنان رو به رو میشود. سپس خبر کشته شدن همسرش به او میرسد و پدرش که او را طرد کردهاست نیز در بمباران سیسیل به وسیله متفقین کشته میشود. او «دیگر تکیه گاهی ندارد و هیچکس نیست که از ارزشهای اخلاقی او دفاع کند و هدف شکار جنسی او است. پس از هتک حرمتی که دندانپزشک شکست خورده از او میکند، باید در دادگاه از اتهام «رفتار نانجیبانه» که او را به آن متهم کردهاند، دفاع کند یا به مدت دو سال به زندان برود.» وضع زندگی مالنا روز به روز بدتر میشود و تاجری محلی شکر و قهوه و مایحتاج او را به ازای رابطه جنسی به او میدهد. مالنا تسلیم شده و روسپی مردان محلی و سپس افسران آلمانی میشود.
میتوان گفت بدن و داستان مالنا به صورت اجزای سمبلیک ملی درآمدهاست: بدنهای مالنا و رناتو بدنهایی ملی میشوند و به داستانی ملی در نوستالژی موهوم برای ایتالیای آرمانی پیش از موسولینی در زمانی پس از آشویتس تبدیل میشود. هنگامی که مالنا در برابر فشار فقر و تقاضاهای جنسی به روسپی گری رو میآورد و قربانی تاجر محلی و افسران ارتش آلمان که خاک آنها را تسخیر کردهاند میشود، به موسولینی میماند که خود را به آلمان هیتلری فروختهاست.
پس از جنگ، ملت باید خود را بازسازی کند و خاطرات جنگ را از خود بزداید. در روستا این کار با طرد کردن بدن فروخته شدهٔ مالنا و وضع زندگی اش در طول جنگ انجام میشود؛ مردم روستا تلاش میکنند تاریخ و نقش خود را در آن پاک کرده و از نو بنویسند. هنگامی که موسولینی از قدرت برکنار میشود و ارتش آمریکا سیسیل را آزاد میکند، در صحنه تلخی، زنان روستا مالنا را به پیاتزا میبرند، کتکش میزنند، موهایش را میتراشند و تبعیدش میکنند. همان تاجر محلی دربارهٔ جایگاه مالنا حرف میزند و زمزمه میکند که شاید مالنا کمونیستی است که به شوروی رفتهاست. او به راحتی عضویت سابق خود در حزب فاشیست را نفی میکند و مالنا را کمونیست میخواند، گویی کمونیسم دشمن جدیدی است که افکار عمومی روی آن متمرکز میشود تا فاشیسم خود را فراموش کند. پس از پایان جنگ، شوهر مالنا به شهر بر میگردد و سراغ زنش را میگیرد. مردم به او میگویند مالنا فاحشه شده و از این شهر رفته. اما شوهرش با نامه پسرک بالغ از حقیقت آگاه شده و به جستجوی مالنا میرود و او را به شهر برمیگرداند. مردم و زنان شهر با مالنا خوشرفتاری میکنند. با وجود تلاش همه برای طرد و فراموش کردن مالنا، و نقش خود در زمان جنگ، سرانجام مالنا به کاستل کوتو برمیگردد و وجود او یادآور همیشگی گذشته میشود، معصومیت از دست رفتهٔ دوران جنگ. مالنا به وجدانی تاریخی تبدیل میشود.
از نگاه منتقدان
مایک لاسال (سن فرانسیسکو کرانیکل): «فی لم مالناداستان زنی زیباست که در روزگار دشواری زندگی میکند. ایتالیای فاشیستی جبههی اشتباهی را در جنگ جهانی دوم انتخاب کرده و به همین خاطر مردمان این کشور، از جمله ساکنان شهر ساحلی کوچکی در سیسیل تحت فشار قرار گرفتهاند. تنش موجود میان مردم در نهایت در قالب تنفر و خشونت بروز میکند. مالنا را میشود بعد از سینما پارادیزو دومین شاهکار تورناتوره به حساب آورد، هرچند شاهکار تازه به اندازهی قبلی جادویی نیست اما چیزی هم کم از آن ندارد.
مالنا فیلمی جمع و جورتر است ولی گستره عاطفی وسیعتری را پوشش میدهد. در مرکز فیلم مونیکا بلوچی قرار دارد که نقشآفرینیاش کاملاً تاثیرگذار است، حتی در شرایطی که دیالوگ چندانی نمیگوید و به همین خاطر تغییر حالت چهرهاش چنان مشهود نیست. شاید کسانی پیدا شوند که استدلال کنند بلوچی کوچکترین نقشآفرینیای در این فیلم نداشته و صرفاً زیبایی او حکم بومی سفید را داشته که تماشاگر میتواند برداشتها و احساساتاش را روی آن حک کند اما اصلاً این طور نیست.
تورناتوره فیلمی دربارهی نوجوانی که به زنی بزرگتر از خودش دل میبندد نساخته است. فیلم مالنا دربارهی پسر نیست، بلکه دربارهی مالنا است. مالنا زنی مغرور و تنهاست که در شرایطی بسیار دشوار قرار میگیرد. وقتی که زنان شهر حساب او را میرسند، صحنهای خشن و تکاندهنده رخ میدهد که از زمان فیلمهای نئورئالیستی پس از جنگ سینمای ایتالیا مشابهاش را در سینمای این کشور ندیدهایم. شاید تورناتوره قلبی بزرگ داشته باشد اما کلهاش پوک نیست. او با بینشی رومانتیک سراغ احساسگرایی میرود ولی نگرشاش آنقدر وسیع است که میتواندگسترهی عظیم تجربهی انسانی را در بر بگیرد. » دیوید رونی (ورایتی): «مالنا ترکیبی از ماجرای بلوغ یک پسربچه با اودیسه غمانگیز زنی است که بهخاطر زیباییاش مجازات میشود و فیلمی است که از عمق، ظرافت، پیوستگی مضمونی و ارتباطات با وقایع عصر معاصر بهرهی کمی برده است. اما عناصر اروتیک آن و رویکرد نوستالژیک آن به دورهای سپری شده از ایتالیا میتواند برگ برندهاش در گیشهی جهانی باشد.
در «مالنا» دوباره سراغ کودکی و خاطره رفتهام. راستاش نمیتوانم این واقعیت را پنهان کنم که اینها موتیفهای سینمای من هستند.
تورناتوره فیلمنامه را براساس داستانی اریژینال از لوچیانو وینچنزونی نوشته که اصل داستان در ابتدا برای پیترو جرمی در نظر گرفته شده بود. شاید اگر جرمی یا یکی دیگر از کمدیسازان برتر ایتالیا یعنی ماریو مونیچلی سراغ ساخت فیلمی از این داستان رفته بود، کمتر به اصل ماجرا میپرداخت و بیشتر روی هجو فقر، نادانی و دورویی حاکم بر ایتالیا در دوران حکومت فاشیستها میپرداخت اما تورناتوره رویکردی رسمی و جدی نسبت به ماجرای مرکزی فیلم و رویدادهای تاریخی اتخاذ کرده و در عین حال جایی هم برای احساسگرایی و شوخطبعی کنار گذاشته است.
به روایت تورناتوره
- کار ساخت مالنا از کجا شروع شد؟
- نویسندهی داستان یازده سال قبل از ساخت فیلم پیشنهاد اقتباس از این داستان را به من داد. داستان جالبی بود اما وقتی آن را خواندم نتوانستم تصمیم قاطعانهای برای ساخت آن بگیرم. پنج یا شش سال که گذشت، روزی سرگرم فیلمبرداری یک آگهی بازرگانی بودم که مونیکا بلوچی در آن حضور داشت. تا به آن روز او را ندیده بودم. دیدن او دوباره داستان مالنا را یادم انداخت. با اینکه کارگردانان نظر مثبتی نسبت به بازی مُدلها ندارند، من احساس کردم دلم میخواهد این فیلم را با حضور او بسازم. او دلاش میخواست بازیگری یاد بگیرد و کارهای جدیتر انجام بدهد. کار فیلمبرداری آگهی که تمام شد، داستان را به او گفتم و او خیلی خوشحال شد. به او گفتم خودم هنوز تصمیم نگرفتهام این فیلم را بسازم، اما اگر روزی تصمیم به انجام این کار گرفتم به او زنگ میزنم، پنج سال بعد با او تماس گرفتم. او هنوز داستانی را که برایش تعریف کرده بودم، یادش بود. وقتی هم که فیلمنامه را مینوشتم، فقط آن را برای مونیکا بلوچی مینوشتم. مطمئن بودم که فقط او میتواند نقش مالنا را بازی کند. احساس شگفتانگیزی بود. عاشق این حالت هستم که حین نگارش فیلمنامه بدانم که کدام هنرپیشهها قرار است نقش شخصیتها را بازی کنند.
- در مالنا هم مثل سینما پارادیزو دوباره از شمایل کودک استفاده کردی چرا؟
- نکتهی بسیار مهمی است چون بازگشت به توانایی نظارهی وقایع دنیا از نقطه نظر معصومانهی یک پسر کار چالش برانگیزی است. به نظرم وقتی از نقطه نظر یک پسر به دنیا نگاه میکنیم، همه چیز متفاوت به نظر میرسد و ای کاش که میشد چنین اتفاقی بیفتد. دیگران هم از من پرسیدهاند که در مالنا دوباره سراغ کودکی و خاطره رفتهام. راستاش نمیتوانم این واقعیت را پنهان کنم که اینها موتیفهای سینمای من هستند، هر چند در تمامی فیلمهایم وجود ندارند. هیچوقت خودم را بابت ورود مجدد چنین مضامینی به فیلمهایم مورد بازخواست قرار ندادهام. میدانم که باید در عمق وجودم دلیلی برای این کار باشد اما نمیدانم چطور باید به آن برسم. شاید باید پیش روانکاو بروم اما مشکل اینجاست که وقت کافی برای چنین کاری ندارم!
- چطور جوزپه سولفارو را برای نقش پسر فیلم انتخاب کردی؟
- انتخاب هنرپیشهی پسر برای این فیلم پروسهای پیچیده و طولانی بود اما بهترین روش هم همان بود چون میدانستم که انتخاب پسر اشتباهی برای این نقش به معنای در سطل زباله انداختن فیلم خواهد بود. به همین خاطر همانطور که کار نگارش فیلمنامه را دنبال میکردم، شروع به جستجو برای هنرپیشهای برای این نقش کردم. حدود سه هزار پسر سیسیلی مدنظر ما بودند که در همان دور اول مصاحبهها تعدادشان به حدود ۱۰۰ نفر رسید. در مرحلهی بعدی تعداد به ۳۰ نفر رسید و بعد از تست دقیقتر ۹ نفر را از میان آنها به عنوان فینالیست انتخاب کردیم و قرار شد همه صحنهای را با هنرپیشهای در نقش مالنا بازی کنند. من به آن ۹ نفر نهایی گفتم که آنها میتوانند هر سئوالی که دلشان میخواهد از هنرپیشهی نقش مالنا بپرسند و او هم به سئوالهای شما پاسخ خواهد داد. همهی آنها کمی خجالتی بودند اما چوزپه سولفارو حین فیلمبرداری ما شروع به پرسیدن سئوال از هنرپیشهی مقابل کرد و بدون آنکه سرخ و سفید شود شخصیترین سئوالات هم از او پرسید. اینجا بود که متوجه شدم او از نظر بازیگری هم توان درک موقعیت و هم توان واکنش صحیح نشان دادن به آن را دارد. حدسام هم درست بود و اصلاً از انتخابام پشیمان نیستم.
- انتخاب هنرپیشهای که هیچ سابقهی بازیگری ندارد، عمدی بود؟
- میشود گفت عمد اجباری بود (میخندد) چون واقعاً سخت است بازیگری حرفهای با آن سن و سال پیدا کنی. من ۹/۹۹ درصد مطمئن بودم که در نهایت فردی انتخاب میشود که هیچ سابقهی بازیگری نداشته است. شاید میتوانستم پسری را پیدا کنم که در نمایشی در کلیسا بازی کرده باشد اما تعداد چنین افرادی در میان لیست چند هزارتایی ما خیلی کم بود و کارشان هم تعریفی نداشت.
- تماشاگران مالنا را با سینما پارادیزو مقایسه میکنند چون هر دو دربارهی یادآوری گذشته و در آتش وسوسهای سوختن است. اگرچه مالنا به شیوهی متفاوتتری به چنین مفاهیمی نزدیک میشود اما شباهتهایی هم بین این دو فیلم وجود دارد. دربارهی مقایسهی این دو فیلم چه احساسی داری؟
- تماشاگران همهی فیلمهای من را با هم مقایسه میکنند، حتى فیلمهایی که کاملاً باهم تفاوت داشتهاند. در این دو فیلم که عناصر و فضاهای مشابه هم وجود دارد، پس طبیعی است که چنین مقایسهای بکنند. سینما پارادیزو دربارهی پسربچهای است که جادوی سینمای را کشف میکند و مالنا دربارهی پسربچهای است که به شیوهی خودش عشق را کشف میکند. این دو طرح مشابهای دارند اما داستانهایشان کاملاً متفاوت است. وقتی که افسانهی ۱۹۰۰ را ساختم، بعضیها گفتند که کافیست کشتی را با سالن سینما عوض کنی و فیلم به همان سینما پارادیزو تبدیل شود (میخندد). به چنین مقایسههایی عادت کردهام.
- مالنا توسط رئیس میرامکس یعنی هاروی واینشتاین تهیه شده است. این همکاری چطور شکل گرفت؟
- من هاروی را خیلی خوب میشناسم، هر چند این اولین فیلمی است که با او به عنوان تهیهکننده همکاری میکنم. قبل از این او پخش سه فیلم من را برعهده داشت. اما اینکه او پخشکننده یا تهیهکنندهی فیلم من باشد، فرقی در نتیجهی کار ایجاد نمیکند چون وقتی او تصمیم میگیرد که شیفتهی فیلمی شود، دیگر فیلم متعلق به اوست! رابطهای خوبی است و ما برای هم احترام بسیاری قائل هستیم.
جوایز
- نامزد اسکار بهترین موسیقی متن (انیو موریکونه) و بهترین فیلمبرداری (لایوش کولتای) در سال ۲۰۰۱.
- نامزد گلدن گلوب بهترین فیلم خارجی و بهترین موسیقی متن (۲۰۰۱).
- برندهی جایزهی بهترین فیلمبرداری از جوایز دیوید دیدوناتلو (۲۰۰۱).
- برندهی روبان نقرهای بهترین موسیقی متن از طرف سندیکای ملی ژورنالیستهای فیلم ایتالیا (۲۰۰۱).
- یکی از ده فیلم برتر سال ۲۰۰۰ به انتخاب هئیت ملی نقد آمریکا.
منبع: ویکی پدیا و دنیای تصویر