معرفی فیلم هزار توی پَن – نقد، تحلیل و خلاصه داستان – Pan’s Labyrinth 2006
نویسنده و کارگردان: گیلرمو دل تورو. بازیگران: آریادنا گیل، ایوانا باکرو، سرگئی لوپز، ماریبل وردو و داگ جونز 112 دقیقه.
هزار توی پن اولین بار در جشنوارهٔ سینمایی کن به نمایش درآمد. تماشاگران به حدی تحت تأثیر فیلم قرار گرفته بودند که پس از پایان فیلم به پا خاستند و برای مدت 22 دقیقه سازندهٔ آن را تشویق کردند. هزار توی پن تاکنون نامزد دریافت پنجاه جایزهٔ معتبر سینمایی در رشتههای مختلف شده است. منتقدان نیز جملگی بر شاهکار بودن فیلم تازهٔ گیلرمو دل تورو شهادت دادهاند.
هزار توی پن انگشت روی نقطهٔ حساسی گذاشته است و آن تقابل معصومیت کودکانه با شرارت جاری در جهان امروز است. هزارتوی پن با این شعار تبلیغاتی به بازار سینما ارایه شده است: «معصومیت دارای چنان قدرتی است که شرارت قادر به ایستادگی تدر برابر آن نیست.» چه شعار زیبایی. ای کاش واقعا چنین بود. اما واقعیتهای دنیای امروز ما چیز دیگری میگوید. نگاه کنید به سوء استفاده از کودکان سرباز در مناطق جنگزدهٔ آسیا و آفریقا، سوء استفاده از کودکان در فیلمهای پورنو، سوء استفاده از کودکان در گاردهای سرخ مائوتسه تونگ و دهها و صدها نمونهٔ دیگر. مگر نه این که در همهیس این موارد شرارت بر معصومیت کودکانه غلبه پیدا کرده؟ اما بیایید امیدوار باشیم که عاقبت روزی فرا خواهد رسید که «معصومیت واقعاً بر شرارت غلبه پیدا خواهد کرد.»
گیلرمو دل تورو، کارگردان/ فیلمنامه نویس مکزیکی تبار ماهرترین فانتزیساز در سینمای امروز جهان است. او استاد آفرینش تصاویر، فضاها و حس و حالهای رویایی و خیالی است. شگردِ اصلی این فلیمساز خلق دنیایی خیالی است که بسیار واقعیتر از دنیای واقعی جلوه میکند.
هزار توی پن بهترین و کاملترین فیلم گیلرمو دل تورو تا این تاریخ است. قهرمان قصه دختر ده سالهای است به اسم اوفلیا، فیلم ترکیبی است از دو قصهٔ واقعی و فانتزی (یا پریانی) که به موازات هم پیش میروند. اما به رغم این ویژگی، هزار توی پن فیلمی مخصوص بزرگسالان است. این فیلم تلنگری است به وجدان خفتهٔ آدم بزرگها.
قصهٔ فیلم در اسپانیای 1944 میگذرد. در این هنگام ژنرال فرانکو، حاکم مستبد و فاشیست اسپانیا به نابودی دشمنان و مخالفانش مشغول است و دارد پایههای قدرت خود را محکم میکند. (اسپانیا تا اواسط دههٔ هفتاد میلادی همچنان در چنگ فرانکوی فاشیست باقی ماند.) اوفلیا (ایوانا باکرو) دختر ده سالهای است که پدر خود را در جریان جنگ ازدست داده است. مادر اوفلیا (آریادنا گیل) بعد از مرگ شوهرش مجبور شد با کاپیتان ویدال (سرگئی لوپز) ازدواج کند. او حالا از کاپیتان حامله است اما این حاملگی برای مادر خطرناک است و امکان دارد سبب مرگ وی شود. کاپیتان آدم بسیار بیرحمی است و در کشتنِ مخالفان حکومت ذرهای تردید نمیکند و. از کشتن افراد بیگناه هم هیچ ابایی ندارد. اوفلیا از فکر به این موضوع که مادرش ممکن است بمیرد و او مجبور شود باقی عمرش را در کنار کاپیتان بگذارند، دچار وحشت میشود.
اوفلیا یکی از روزها در حین گشت و گذار در اطراف خانهٔ دورافتادهای که اخیراً به آن نقل مکان کردهاند، یک هزارتوی (لابیرنت) سنگی را در پشت آسیاب قدیمی کشف میکند. او از طریق این هزارتوی باستانی به پلکان مدوری میرسد و از آن پایین میرود. جایی که اوفلیا قدم به آن گذاشته، دنیایی است که در آن جنها (فونها) و پریها و دیگر مخلوقات افسانهای زندگی میکنند. اوفلیا در بدو ورود به این دنیا با جنی به اسم پن (داگ جونز) آشنا میشود. پن به اوفلیا میگوید که وی همان شاهزاده خانمی است که امپراطوری زیرزمین از مدتها پیش در انتظار ورودش بوده است. اما به اوفلیا گفته میشود که وی برای اثبات ارزشها و لیاقتهای خود باید سه وظیفهٔ دشوار را تا قبل از کامل شدن ماه به انجام برساند. این سه وظیفهٔ خطرناک و ترسناک مواجهه با موجودات وحشتناکی مثل یک وزغ غولپیکر است…
گیلرمو دل تورو یا مهارت و استادی هر دو قصهٔ خود را (قصهٔ روزمینی و قصهٔ زیرزمینی) روایت کرده به طوری که هر دوی این قصهها به شدت جذاب و دیدنی از کار درآمدهاند. طراحی صحنه و جلوههای ویژه دست به دست هم دادهاند تا بیشترین تأثیر را بگذارند. از کامپیوتر برای خلق جن و پریها استفاده شده اما هیچ کدام از این جلوههای ویژه نقش مسلطی را در فیلم بازی نمیکنند. بازیها، به ویژه بازی ایوان باکرو و سرگنی لوپز فوق العاده عالی است. لوپز موفق شده یک کاراکتر روانپریش دگرآزار را، بی کم و کاست، خلق کند. (نگاه کنید به صحنهای که او دستکشهای چرمی سیاهش را با لذت وافر به دست میکند.) ارزش اصلی فیلم برآمده از توانایی فیلمساز در خلقِ کامل هر دو دنیای متفاوت فیلمش است.
دل تورو و کار فیلمسازی را از سال 1995 با فیلم شگفتانگیز کرونوس آغاز کرد. او در سال 2001 با فیلم ستون فقرات شیطان استادی خود را در عرصهٔ سینمای ترسناک نشان داد. هلبوی و بلید 2 نیز از دیگر فیلمهای دل تورو هستند. وی همچنین ثابت کرده که در عرصهٔ تبیین و پرداخت روابط انسانی و روانشناختی نیز فیلمساز ماهری است. دل تورو گفته است که از آغاز دوران حرفهایاش همواره در پی فرصتی بوده تا فیلم هزار توی پن را بسازد و این فیلمی بوده که وی همیشه آرزوی ساختن آن را داشته است. و از این فیلم پیداست که سازندهاش با چه دقتی همهٔ جزئیات را مدنظر داشته و چگونه از دیرباز با کاراکترهایش زندگی کرده است. داستانهایی که در دنیاهای دوگانهٔ هزار توی پن رخ میدهد یکدیگر را تقویت میکنند. یک پیوند ارگانیک ناکسستنی مابین این دو دنیا برقرار است. مبارزهٔ جنبش مقاومت علیه فرانکو و ارتشاش پیش میرود. گاهی وقتها دچار این احساس میشویم که دنیای زیرزمینی واقعی است و دنیای روزمینی غیرواقعی؛ و گاهی هم برعکس. فیلمساز شما را آزاد گذاشته تا هر جور دوست دارید تصمیم بگیرید. با این حال، یک چیز را با قطعیت بین میکند: گریز از واقعیتهای خشن دنیای امروز و قدم نهادن در سرزمین قصههای پریانی به این سادگیها امکانپذیر نیست؛ برای پیروزی معصومیت بر شرارت باید تلاش بیشتری کرد….